پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حفاظت از جان امام خمینی در شرایط حساس پیروزی انقلاب اسلامی یکی از دغدغههای نیروهای انقلاب بود. حجتالاسلام ناطقنوری در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در این باره میگوید: در تمام روزها و شبهایی كه درگیری در خیابانها بین مردم و طرفداران رژیم پهلوی جریان داشت، گاهی از صدای شلیك گلوله و انفجارهای پیدرپی نگران جان امام میشدیم. به اتفاق شهید عراقی نزد امام رفتیم و گفتیم: آقا در همسایگی محل اقامت شما، یك خانه را تدارك دیدهایم و از پشتبام مدرسه هم راه ورود به آن را درست كردهایم، حفظ جان شما در این شرایط حساس لازم است تا اگر خدای نكرده محل اقامت شما را بمباران كنند، جان شما سالم بماند اجازه دهید شما را به آنجا منتقل كنیم.
هر چه اصرار كردیم ایشان نپذیرفت و در آخر جملهای فرمودند كه ما را خلع سلاح كرد. فرمودند: هر كسی خودش میترسد آنجا برود.
به ما خیلی برخورد.
گفتیم: نخیر، ما كه نمیترسیم ما برای شما میگوییم. فرمودند: من همینجا
میمانم و تا آخر امام از جایش تكان نخورد.
یكبار هم آقای رفیقدوست برای
حفظ جان امام رفته بود شیشههای ضد گلوله آورده بود كه اینجایی كه امام
میایستد سخنرانی میكند تا نیمتنه شیشه ضدگلوله باشد تا حداقل اگر كسی به
سوی امام تیراندازی كرد حداقل سینه و قلب امام محفوظ باشد. شیشه را آوردند
اما كسی جرأت نمیكرد به امام بگوید كه آقا میخواهیم چنین كاری را بكنیم،
لذا بنده خدمت امام رفتم و عرض كردم:آقایان برای اینكه جلوی خطر احتمالی
را بگیرند، قصد چنین كاری را دارند. باز امام قبول نكرد.
مجادله با خلخالی و دلجویی امام
در ایامی كه مردم برای ملاقات امام میآمدند و شعارهای
زیادی میدادند، برخی اوقات از داخل اتاقهای مدرسه، شعارهایی از بلندگو پخش
میشد و مردم نیز همراهی میكردند. خارجیها برای اینكه تخریب كنند، میگفتند: مردم خودشان نیستند كه چنین كارهایی را انجام میدهند؛ بلكه از اتاق امام
خمینی هدایت میشوند. و من ناراحت بودم كه نباید از داخل اتاق شعار بدهیم كه
آنها بگویند ما داریم شعار به مردم میدهیم.
یك روز آقای خلخالی از پشت بلندگو
داخل اتاق شعار داد و امام هم داشت استراحت میكرد. من جلوی امام دست آقای
خلخالی را با عصبانیت كشیدم كه چرا از داخل اتاق شعار میدهید، اتاق كه جای
شعار نیست! مردم باید شعار بدهند! آقای خلخالی هم به طور خشن و جدی به من
گفت: برو به تو مربوط نیست. به تو ربطی ندارد. به من برخورد و قهر كردم
و رفتم. مرحوم شهید مفتح جلوی مرا گرفت و مانع رفتن من شد. گفتم: آقا اینجا
كه نمیشود كار كرد. ایشان را كنار زدم و بعداً خجالت كشیدم كه چرا این كار
را كردم.
بعد مرحوم ربانیشیرازی مانع رفتنم شد. دستم را گرفت و پهلوی امام
آورد. امام با خنده و محبت دست مرا گرفت و كنار خودش نشاند و فرمود: عیبی ندارد.
شما كه اخلاق آقای خلخالی را میدانید. این جمله امام تسكینخاطرم شد. بعد
از این، هر كسی هر كاری میكرد، دیگر ناراحت نمیشدم چون جمله امام در ذهنم
باقیمانده بود.
چگونگی تصمیمگیری امام برای لغو حكومت نظامی
قبل از اینكه بختیار حكومت نظامی را رسماً اعلام كند، آقای
رحیمی كه از قبل با هم آشنا بودیم و در فروشگاه ارتش كار میكرد و به خاطر فعالیتهای
سیاسی نیز به زندان افتاده و اخراج شده بود، به مدرسه علوی آمد و مرا خواست.
خیلی مضطرب و نگران بود، گفت: یك خبر دارم به امام اطلاع بده. گفتم: چیست؟ گفت: خبر دارم كه دولت بختیار میخواهد حكومت نظامی اعلام بكند.
این خبر را به امام منتقل كردم.
این خبر در تصمیمگیری امام و سرعت عمل ایشان، به نظر من كمك كرد. خبر بسیار حساس و بهجایی بود. روز 21 بهمن ساعت چهار بعدازظهر حكومت نظامی اعلام شد. حضرت امام هم دستور لغو دادند. آقای چهپور كه از بستگان مرحوم طالقانی است گفت: مرحوم طالقانی از اینكه امام دستور لغو حكومت نظامی را داده خیلی مضطرب و وحشتزده شده بود و به امام تلفن زد و گفت كه اگر لغو حكومت نظامی بشود، تهران حمام خون میشود و امام هم فرموده بود هیچ اتفاقی نمیافتد. آقای طالقانی گفته بود یا من بعد از یك عمر از سیاست چیزی نمیفهمم یا این سید با عالم دیگری ارتباط دارد. خلاصهاش میخواست بگوید طبق معادلات عادی اگر لغو حكومت نظامی بشود، تهران حمام خون میشود.
اینكه امام این طور
بیاعتنا میگوید هیچ طوری نمیشود حتماً ارتباط با یك عالم دیگری دارد و سرانجام
وقتی امام دستور لغو حكومت نظامی را صادر كرد درست مثل فتوای میرزای شیرازی
درباره تحریم تنباكو، امام گویا یكبار دیگر آمده است، رهبری كرده و رفته و
این دومین بار است كه آمده رهبری میكند؛ چون مسلط به اوضاع بود.
وقتی پیام را نوشتند، دستشان را از روی كاغذ برداشتند و به من فرمودند: در مدرسه باز است؟ چه قدر حواس امام جمع بود، عرض كردم: خیر، در را بستیم. فرمود: باز كنید. گفتم: آقا حكومت نظامی است. فرمود: میگویم باز كنید. مردم میآیند.
باور كنید این حكم ایشان كه صادر شد،در همان لحظات اولیه، كل مردم تهران
مطلع شدند. تا آمدیم در مدرسه را باز كنیم مدرسه پر از جمعیت شد اصلاً معادلات
به هم ریخت.