در واحد اطلاعات سپاه، در واقع هم با ضربات منافقین مواجه بودید که میزدند و هم به قدری این جثه بزرگ بود، چون سازمان در تابستان 1360 سی هزار نفر مسلح داشت. با این تعداد نیرو هر لحظه اراده میکردند میتوانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هرطوری شده بود باید این جثه را کوچک میکردید و باید ضربه میزدید. یا میکشتید یا دستگیر میکردید یا فراری میدادید. اگر فرار میکردند برای ما خوب بود.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ مقابله با توطئههای منافقین و به ویژه جنگ مسلحانه آنها نیازمند برنامهریزی ، هوشیاری و دقت عمل بسیار بالای نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی ایران بود.
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از کتاب " عملیات مهندسی " است که توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده و به روایت مسئولان اطلاعاتی سپاه در دهه شصت از استراتژی سپاه برای مقابله با جنگ مسلحانه منافقین میپردازد.
یکی از کارشناسان بخش بررسی واحد اطلاعات سپاه ساماندهی و برنامهریزی مجدد واحد اطلاعات سپاه پس از ورود منافقین به فاز مسحانه میگوید: « در واحد اطلاعات سپاه، در واقع هم با ضربات منافقین مواجه
بودید که میزدند و هم به قدری این جثه بزرگ بود، چون سازمان در تابستان 1360 سی هزار نفر مسلح داشت. با این تعداد نیرو هر لحظه اراده
میکردند میتوانستند یک شهر را زیر و رو کنند. شما هرطوری شده بود باید این جثه
را کوچک میکردید و باید ضربه میزدید. یا میکشتید یا دستگیر میکردید یا فراری
میدادید. اگر فرار میکردند برای ما خوب بود.
ممکن است بگویید سراغ بخش اطلاعاتش میرفتید.
در حالی که آن بخش مخفیترین بخش سازمان و مهدی افتخاری مسئولش بود. شاید در تعقیب
یکی دو بار بعضی از عناصرشان را هم تعقیب کرده باشیم ولی خط برخورد این بود که به
محض اینکه یک سوژه را پیدا میکنیم، ضربه نزنیم و کار کنیم، پرورش بدهیم و به نقطهای مثلا به بیست تا خانه
برسانیم و از این بیست تا یکی دو تایش را نگه میداریم و الباقی را زیر ضربه میبریم.
آن یکی دو خانه را هم محکم میچسبیم تا بتوانیم پرورش و کار را توسعه بدهیم.
دادستانی و کمیته بیشتر با بدنه تروریستیاش درگیر شدند ولی سپاه سراغ بخشهای
اصلیاش آمد؛ چون بچههای مجاهدین خلق را چه داخل زندان و چه خارج از زندان میشناختند
و به علت اینکه خودشان تشکیلاتی بودند میفهمیدند با چه کسانی طرفاند، روابط و
قرارها به چه صورتی است. آدمی که کار کرده و کارش این باشد خیلی متفاوت با کسی است
که تازه میخواهید توجیهش کنید.
اصل هم برای ما و هم سازمان تهران بود؛ چون نگاه
سازمان این بود که به سرعت به خواستهاش یعنی براندازی برسد، تمام سرمایهاش را
روی تهران گذاشته بود. ما هم سرمایهمان را در تهران گذاشته بودیم ولی نه اینکه
کاملا از شهرستانها غافل شویم. طبیعی است آنها باید هدایت میشدند که این کار
انجام میشد و سپاه در آنجا ضربه میزدند
و به موقعش سمینار تشکیل میدادیم، تشریح میکردیم، میگفتیم و خط میدادیم. از این
طریق توانستیم یکسری ضربات اساسی به سازمانی وارد کنیم که میگفت ۵ مهر کار را تمام میکنیم. وقتی نتوانستند در ۸ شهریور کار را تمام کنند، گفتند 5 مهر دیگر کار را تمام میکنیم.
***تظاهرات مسلحانه 5 مهر و وعده رجوی به اعضای سازمان***
۸ شهریور و ۵ مهر در یک چارچوب معنا دارد. ۸ شهریور که ضربه را زدند به دنبالش میخواستند 5 مهر
تظاهرات مسلحانه انجام بدهند که عملیاتشان لو رفت و توانستیم وارد این درگیریها
شویم و تعداد زیادی از آنها در ۵ مهر کشته شدند. به عنوان نمونه قبل از ۵ مهر مدام دستگیری داشتیم؛ هم دستگیری، شنود و تعقیب و
مراقبت داشتیم. از همه اینها اطلاعات رسید که اینها 5 مهر میخواهند یک تظاهرات
مسلحانه راه بیندازند. یک ماه قبلش قضیه برای ما لو رفته بود؛ حتی روزش را هم میدانستیم،
چون برنامهریزی شده بود و کل سازمان را توجیه کرده بودند که ۵ مهر قرار است این اتفاق بیفتد و به هر کسی برای هر نقطه
مسئولیتی داده بودند که کدام نقطه برود، اسلحه ببرد و چه کار باید بکند. اسم
اتفاقی که قرار بود 5 مهر بیفتد تظاهرات مسلحانه گذاشته بودند و از نظر آنان قرار
بود مردم هم به این تظاهرات بپیوندند.
در واقع یکی از کارهای احمقانه سازمان این
است که میدانست تظاهرات مسلحانه 5 مهر لو رفته است؛ چون وقتی یک نفر از کسانی را
که اطلاعات این قضیه را داشتند دستگیر میکنید، معلوم است موضوع لو میرود. در
گروههای چریکی این یک اصل است که هر کسی که دستگیر میشود اطلاعاتی که آن شخص دارد
رفته است و حساب این را نمیکنند آن فرد مقاومت میکند. بنابراین وقتی یک نفر
دستگیر میشود بقیه باید بدانند او اطلاعات خانه، قرار و هر آنچه را که داشته
داده است. علیرغم اینکه میدانستند ما دستگیر کردیم و در اطلاعات آن فرد هم 5 مهر
است، سازمان تظاهرات مسلحانه ۵ مهر را لغو نکرد و به خودش اطمینان داشت و به
قدری مغرور بود که با وجودی که در برآورد دچار اشتباه شده و قضيه لو رفته بود
برایش مهم نبود، چون پیش خودش فکر میکرد ما مسلحانه میرویم و آنها هم مسلحانه
میآیند. به دلیل همین برآورد غلط و اشتباه احمقانهشان کلی هم کشته دادند.
یکی
ماجرا ۳۰ خرداد، دومی ۷ تیر، سومی ۸ شهریور و مکمل قضیه ۸ شهریور ۵ مهر بود که بتوانند نیروی اجتماعیشان را مسلح
در صحنه بیاورند و مثل ۳۰ خرداد غیر مسلح نیاورند و مردم هم بپیوندند و
قیام کنند. قبل از آن اکثر کادرهای سازمان از بالای سازمان استعلام میکردند که
بچههایمان را چه کار کنیم؟ میخواهیم برویم ثبت نام کنیم، چون بعضی از کادرهای
سازمان متأهل بودند و بچههای مدرسهای داشتند. رجوی گفته بود این حرفها چیست که
میزنید ما مهر ماه کار را تمام میکنیم و خودمان به بچههایتان دیپلم میدهیم!
شما قضیه را تمام شده تلقی کنید، اینها همهشان به مدرسه میروند.
*** رمزگشایی اطلاعات سپاه از ساختار تشکیلاتی منافقین ***
همچنین مسئول بررسی بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه درباره نخستین اقدامات پدافندی سپاه علیه شورش منافقین میگوید: « بعد
از هفتم تیر، آقای محسن رضایی [که] آن موقع مسئول واحد اطلاعات سپاه بود [و] ایشان
جزء افراد اصلی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود، اینها آمدند یک مذاکراتی کردند
و جمعیتی در حدود 60 نفر برای اطلاعات آمدند. قبلا از سازمان مجاهدین انقلاب
اسلامی در ارتباط با گروه فرقان آدمهایی در واحد اطلاعات سپاه بودند؛ مثلا شهید
بهروز بابایی که مسئول اطلاعات منطقه ۳ کشوری
شد، شهید داود عجبگل و ... اینها توی سپاه بودند؛ ولی برای کار خاص
منافقین، بچههای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند. بچههایی که آمده بودند،
بچههای سازمان مجاهدین را میشناختند و خودشان هم کار سازمانی کرده بودند و میفهمیدند
کار سازمانی یعنی چی، یکی از مسائلی که سازمان اصلا رویش حساب نکرده بود، نقطه مقابلش
بود؛ اینکه کسانی در نقطه مقابل باشند که کار سازمانی کرده باشند.
به همین خاطر
کار به صورت خیلی سازمان یافته شروع شد. یک بخش بازجویی بود، یک بخش تحقیقات بود
که در واقع تحقیقات محلی انجام میداد، یک بخش به نام بررسی بود و یک بخش هم
مدیریتی بود که هماهنگی اینها با هم بود. بعدها بخش فرهنگی هم تشکیل شد و در کنار
بخشهای دیگر قرار گرفت. بعد از اینکه کار شروع شد و
بچههای سازمان مجاهدین انقلاب آمدند، ما توی یک مرحلهای میدیدیم که هرکدام از
منافقین که باشعورترند، به محض اینکه توی زندان میآمد و از تشکیلات قطع میشد،
بیرون میریخت؛ مخصوصا بچههای عملیاتیشان. اینها تا توی زندان میآمدند و [چون] از سازمان خوراک نمیرسید،
پیاده میشدند. چهارتا سؤال را بیجواب میگذاشتند و تمام میشد.
کار واحد فرهنگی
این بود که اینها را میبردند و با آنها صحبت میکردند. آنهایی که کاملا آماده همکاری
بودند، مصاحبه میگرفتند و روبه روی خودش میگذاشتند. از بچههای ما سه چهارتا
نیرو بودند که از نظر سیاسی بچههای قویای بودند. افرادی بودند که هر کدامشان از
نظر ایدئولوژیک میتوانستند مخ ۵۰ نفر را بزنند. در بحث واقعا مسلط بودند و کسی
توان مباحثه با آنها را نداشت، مگر اینکه کسی عناد داشته باشد. اینها قشنگ بحث
میکردند.
در بخش بررسی هم یک حرکت حساب شده صورت گرفت. در بخش بررسی، کوچکترین
اطلاعات کنار هم قرار گرفت و میتوانم بگویم با سرعت باد چارت تشکیلات منافقین باز
شد که سازمان اصلا چیست و در چه قسمتهایی دارند چه کار میکنند. یعنی با سازمان
بزن بزن نشد، یک برخورد اطلاعاتی و کاملا هوشمندانه صورت گرفت. مثلا در بخش بررسی
یک قسمتی بود که به آن «ثانویه» میگفتند. دلیلش هم این بود که برخورد ثانویه میکرد.
هر بازجویی که کارهایش با متهمش تمام میشد، کار بررسی شروع میشد. مثلا فرض کنید
بازجویی با این متهم یک واحد کار داشت؛ وقتی کارش تمام میشد و میرفت، واحد بررسی
پنج واحد با او کار انجام میداد و در میآورد که از لحاظ سازمانی او جایگاهش
کجاست، نقشش چیست، چه کار میکند و اصل این بود که سازمان چه جور ضربه بخورد. درست
است تصمیمگیریهایش جای دیگری بحث میشد ولی خوراکش از همین جا بود و واقعا به
سرعت باد نتیجه داد. شما ببینید از تیر تا بهمن که ضربه مرکزی است، در پنج شش ماه
به سرعت تشکیلات منافقین باز شد. جمهوری اسلامی برخلاف غافلگیریهایی که قبلش شد،
به سرعت فهمید تشکیلات منافقین کجاست، چه سازمانی دارد، چه کار میخواهد بکند و
برنامهاش چیست.»