پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در 28 آذر 1356، حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای به دلیل مبارزات سیاسی و فعالیتهای انقلابی، توسط رژیم پهلوی به ایرانشهر تبعید شدند. ایشان در ایرانشهر نیز همچنان مبارزات انقلابی را دنبال میکردند و میکوشیدند در این مسیر با جوانان ارتباط بیشتری برقرار کنند.
حسن غفوریفرد که در بهار 1357 به همراه گروهی از دانشجویان، موفق به دیدار آیتالله خامنهای در ایرانشهر شد، خاطره این ملاقات را اینگونه روایت میکند: «یک روز رفتیم به ایرانشهر که مقام معظم رهبری در آنجا تبعید بودند؛ آن هم در یک خانه بسیار محقر. ما دانشجویان را به آنجا بردیم. بعدا در ساواک پرونده سنگینی برای ما تشکیل شد که بالاخره منجر به حکم اخراج ما گردید.
سعادتی نصیبمان شد که مقام معظم رهبری را در تعطیلات نوروز 1357 در ایرانشهر زیارت کردیم. من گزارشی خدمتشان تقدیم کردم مبنی بر اینکه تازه از آمریکا برگشتهام. ایشان سؤالاتی راجع به آمریکا کردند که نشان میداد شناخت خوبی از گروههای مبارز خارج از کشور دارند. یک تحلیلی داشتند از وضع کلی نهضتهای آزادی بخش در منطقه، مسئله مصر، مسئله اخوانالمسلمين، مسئله رژیم صهیونیستی و فلسطین و بقیه نهضتهایی که در داخل فعال بودند.
من برای اولین بار از عمق آگاهی و دید دقیق ایشان نسبت به مسائل سیاسی با خبر شدم. منتها چون خارج از کشور به سر میبردم، توفيق زیارت ایشان را پیدا نکرده بودم.
ما [در خارج] دائما غرق بحثهای سیاسی بودیم. کسانی که خارج بودند، میدانند که بحثهای سیاسی مختلف با ابعاد گوناگون و تحلیلهای متنوع به کرات در آنجا مطرح میشود. ما ساعتهای متمادی مینشستیم و بحث سیاسی میکردیم. طبیعتا فکر میکردیم که تمام ابعاد و مسائل برایمان شناخته شده است. در حالیکه ما بسیاری از مسائل و نکات ظریف را برای اولینبار در تحلیلهای ایشان [آیتالله خامنهای] دیدیم و با آنها آشنا شدیم و این توفیق بزرگی بود که نصیب ما شد. این اولین زیارت من بود و برایم بسیار جالب بود.»[1]
حجتالاسلام علیاکبر ناطق نوری نیز که در ایرانشهر به دیدار آیتالله خامنهای رفته بود در این رابطه میگوید: «زمانی که به ایرانشهر رفتیم مقام معظم رهبری در آنجا تبعید بودند. جناب آقای محمدجواد حجتی کرمانی نیز آنجا بود. یک شب و روز خدمت ایشان بودیم. دانشجویان هم به دیدار ایشان میآمدند و برخورد ایشان با دانشجویان فوقالعاده عالی بود. زندگی ساده و بیآلایش آیتالله خامنهای همه را مجذوب کرد. موقع غذا که میشد سفره میانداختند و در سفره یک نان و مقداری خرما و پنیر بیش نبود. خیلی باصفا بود...» [2]
پینوشتها:
[1] خاطرات دکتر حسن غفوریفرد، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 110
[2] خاطرات حجتالاسلام والمسلمین علیاکبر ناطق نوری، جلد 1، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 134-135