پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در اسفند ماه 1353، محمدرضا پهلوی سيستم تك حزبي در كشور را اعلام كرد و حزب واحد سياسي با عنوان «رستاخيز» به طور رسمی فعالیت خود را شروع کرد. از این زمان به بعد، مرحله عضوگیری و نامنویسی افراد در این حزب شروع شد؛ چنانکه از خاطرات و روایات برمیآید، از شیوههایی چون ارعاب، تهدید، زور و تطمیع برای عضوگیری در این حزب استفاده میشد اما با این وجود این شیوهها هرگز برای رژیم پهلوی موفقیتآمیز تلقی نشد.
نحوه عضوگیری در حزب رستاخیز
فضلالله فرخ، از مبارزین انقلابی درباره نحوه عضوگیری در حزب رستاخیز میگوید: بعد از کودتای ۲۸ مرداد دو سه حزب دولتی وجود داشتند که باهم رقابت میکردند که حزب مردم و حزب ایران نوین از جمله آنها بود. رؤسای این احزاب اقبال و علم بودند، که با هم رقابتهای شدید، مخصوصا زمان انتخابات داشتند. بعد شاه دستور داد که تمام اینها یکی شود و تحت نام حزب رستاخیز فعالیت کنند و همه هم عضو این حزب شوند. خیلی هم شدید و جدی این کار شروع شد مانند همان کاری که در عراق صورت گرفت. در عراق حزب بعث تمام مردم حتی بچههای مدرسه را موظف کرد که باید عضو حزب بعث باشند.
شاه در این باره سخنرانی کرد و گفت: بالاخره این حزب مال مردم ایران است و باید همه وارد این حزب بشوند تا ما تکلیفمان را بفهمیم و هر کس هم مخالف است، پاسپورتش را بدهیم دستش، برود. یعنی به این شدت که مخالفان حزب باید از کشور خارج شوند. یعنی هر کس در این کشور هست باید عضو این حزب بشود.
وقتی که موضوع را اعلام کردند، اولین کاری که شد، این بود که آن دو سه حزب قبلی فورا منحل شده و اعضای آنها، عضو این حزب شدند. بعد ادارات شروع کردند و کم کم نوبت به اصناف رسید. عدهای داوطلبانه دفترهایی در جاهایی مختلف بر پا کردند و ضربالاجلهایی هم میدادند که از فلان تاریخ تا فلان تاریخ باید عضو حزب شوید.»[1]
به گفته آیتالله مسعودی خمینی: «...عدهای از مردم را به اجبار به عضویت حزب مزبور میبردند و حتی از آنان میخواستند که مدیریت یک بخش را به عهده بگیرند. حتی اعلام شده بود که آن دسته از شهروندانی که عضو حزب رستاخیز نیستند، کار و امکانات به آنان داده نمیشود. اگر هم کسی مقاومت میکرد، تحت اذیت و آزار قرار میگرفت.»[2]
نحوه عضوگیری حزب رستاخیز در میان بازاریان هم با تهدید پیش میرفت. چنانکه سید رضا نیری میگوید: «عضویت در این حزب اجباری بود و در بین مردم عادی هم آن را به اصناف واگذار کرده بودند. به خاطر دارم گروهی از افراد به در مغازهها میرفتند و به کسبه میگفتند که اگر میخواهید جواز کسب تان تمدید شود باید عضو حزب رستاخیز شوید. آنها نه با نصیحت و نه تهدید نتوانستند ما را به عضویت حزب رستاخیز درآورند. بحمدالله در آن قسمت از بازار که ما مستقر بودیم نه تنها کسی به عضویت حزب در نیامد بلکه علنا با آن هم مخالفت میکردند.»[3]
آیتالله سید محمدنقی شاهرخی خرمآبادی نیز در این رابطه میگوید: «حزب رستاخیز در کل کشور به طور یکپارچه به عضوگیری اقدام کرد. بعد از آن هر جا که میرفتیم، عنوان میشد که فلانی عضو حزب رستاخیز هست یا خیر؟... بعد از پیروزی انقلاب که بنده پرونده اعضای حزب مزبور را در شهرهای بروجرد، بروجن و چهارمحال و بختیاری رؤیت میکردم، به این نتیجه رسیدم که بیشتر افراد، به طور ناخواسته به عضویت این حزب در میآمدند. از جمله بچههای مدارس، دبیرستانها و حتی دبستانها. همه دبستانیها و دبیرستانیها در حزب پرونده عضویت داشتند و مشخصاتشان درج شده بود. با این وصف طبیعی بود که تعداد اعضا زیاد بود؛ ولی بحمدالله این حزب چون برخلاف میل مردم بود کارآیی نداشت.»[4]
تنفر مردم از حزب رستاخیز
با وجود همه فشارها، مردم به شدت نسبت به حزب ساختگی رستاخیز تنفر داشتند. آیتالله شاهرخی خرمآبادی درباره عدم استقبال مردم از حزب رستاخیز خاطره جالبی نقل میکند. او میگوید: «نوعا مردم مسلمان و معتقد، از حزب رستاخیز تنفر داشتند. خود رژیم نیز در این خصوص، حالت شرمندگی داشت. فقط هدف شاه این بود که از این طریق، قدرتی به دست بیاورد... رژیم از حزب مزبور برای تبلیغات و به نفع خود سود میبرد. به کمک این تشکیلات، جلسات و کنفرانسهایی ترتیب مییافت. یک بار از یکی از چهارراههای قم عبور میکردم -شاید چهارراه ورودی تهران به قم (میدان امام کنونی) بود- مراسمی از سوی حزب رستاخیز برگزار شده بود؛ ولی عدد افرادی که در آن شرکت داشتند، بین هفت تا پانزده نفر بود. کنار ستون میدان ایستاده بودند. بسیار منظره مضحکی بود که مراسم رسمی یک حکومت فقط با حضور معدودی از افراد برگزار شود... در خرمآباد هم حزب رستاخیز شعبه داشت و طبق معمول، مردم چندان به آن تمایل نشان ندادند.»[5]
پی نوشت ها:
[1] خاطرات فضلالله فرخ، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص143-144
[2] خاطرات آیتالله مسعود خمینی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 371
[3] نیم قرن خدمت (خاطرات سید رضا نیری)،تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 73-74
[4] خاطرات آیتالله سید محمدنقی شاهرخی خرمآبادی، تهران : مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 139-140
[5] همانجا