پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی - حسین مولایی؛ در طی دوره طولانی جنگ سرد، ترس از گسترش كمونیسم ابزار سیاست خارجی آمریكا در منطقه بود، اما تحولی كه بعد از حادثه یازده سپتامبر رخ داد این بود كه تروریسم به دشمن درجه یك آمریكا بدل شد. به بیان دیگر تروریست های مورد حمایت آمریكا در خاور میانه به دشمن نمادین سیاست خارجی این كشور تبدیل شدند. حمایت بیشتر از دیكتاتور ها در منطقه در دستور كار قرار گرفت و با اردو كشی وسیع نظامی، نفوذ بیشتر آمریكا در منطقه به وجود آمد. این مسئله تا به امروز ادامه داشته و در سالهای اخیر، با شكل گیری داعش وارد فاز نهایی خود شده است. لذا همه بازی را بایستی بهره برداری از یازده سپتامبر برای خلق دشمن جدیدی به نام تروریسم، برای حل مشكلات آمریكا در نظام بین الملل نامید.
در حملات یازده سپتامبر، چهار حمله هماهنگ انتحاری با استفاده از چهار هواپیما، مركز تجارت جهانی در نیویورك و ساختمان وزارت دفاع آمریكا را هدف قرار داد كه در نتیجه آن حدود ۳ هزار نفر كشته شدند. بعد از این حملات رویكرد آمریكا به شدت تغییر كرد و به اقداماتی روی آورد كه از دیكتاتور ها و حكومت های فاشیست نیز انتظار نمی رفت. اردوكشی وسیع نظامی در سطح نظام بین الملل به راه افتاد و به اذعان مایكل اشتاینر، مشاور سیاسی گرهارد شرودر، صدراعظم وقت آلمان، (در نشریه اشپیگل) احتمال استفاده از سلاح اتمی نیز در دستور كار قرار گرفت.
تحت تاثیر این حادثه در همان ساعتهای اولیه به دلیل نفوذ لابی صهیونیسم در اركان جامعه آمریكا، اولین تیرهای اتهام به سوی مسلمانان و اعراب نشانه رفت. فضای آمریكا به شدت ضد اسلامی و به خصوص عربی شد. جورج بوش، اسلام و مسلمانان را متهم ساخت و حادثه 11 سپتامبر را «آغاز مجدد جنگهای صلیبی» نامید، هشت كشور جهان و 20 سازمان حامی تروریستها و مقصد مقابله معرفی شدند، كه غالب آنها مسلمان بودند. لذا بایستی یازده سپتامبر را ابزار و وسیله ای برای برای سیاست های آمریكا، در انجام فجایع بزرگ تر مثل حمله به افغانستان و عراق كه جان صدها هزار نفر را گرفت دانست.
تا به امروز اختلاف نظرات در رابطه با مسببین حادثه 11 سپتامبر به عنوان یكی از بحثانگیزترین حادثههای قرن بیست و یكم در جریان بوده است. دولت آمریكا در تبیینهای اولیه از این واقعه، این حملات را طرح تروریستها برای مخدوش كردن امنیّت ملّی آمریكا جلوه داد و با این توجیه بستر جنگ با افغانستان و عراق را فراهم آورد؛ اما بررسی های مستقل روایت دیگری از حادثه دارد. كتابهای «دروغ بزرگ»، تألیف «تری میسان»، و «سیا و یازده سپتامبر» به قلم «آندراس فون بولو»، كه هر دو در سال 2003 چاپ شدند را شاید بتوان اولین گامها در مخالفت با گزارشهای رسمی آمریكا در این موضوع دانست. پس از آن، محققانی دیگر، تبیینهای رسمی دولت آمریكا را از زاویههای دید متفاوت به چالش گرفته و بر آنها خط بطلان كشیدهاند؛ با آنكه این اندیشمندان از لحاظ نگاههای تخصصی به شدت با یكدیگر متفاوت بوده و تخصصهایی از علوم و جغرافیای سیاسی تا علوم فیزیك و مهندسی و حتّی فیلمبرداری داشتهاند، همگی آنها در یك نتیجه به اتفاق نظر رسیدهاند: دولت آمریكا در گزارش شرح واقعه صادق نبوده است.
با رد اظهارات مقامات رسمی آمریكا كه پوچی آن دیگر آشكار شده است، تنها دو سازمان در تمام این سیاره وجود دارند كه تخصص، ابزار و همینطور حفاظتهای سیاسی لازم را برای اجرای 11 سپتامبر و همچنین پوشاندن حقایق آن دارند. این دو سازمان سرویسهای اطلاعاتی سیا و موساد هستند. اما تنها موساد انگیزه و دلایل موجه و كافی برای این اقدام را بنابر دستورالعملهای نئوكان ها داشته است، زیرا نیازی ضروری وجود داشته است تا اتفاقی نظیر حادثه پرل هاربور با هدف برانگیختن اذهان و آرای مردم آمریكا و همسو سازی آنها با جنگ از پیش برنامهریزی شده كه هدف نهایی آن نابودی دشمنان اسرائیل بوده است، مجدداً اتفاق بیفتد.
یكی از تبعات اولیه حملات یازده سپتامبر حمله به افغانستان بود، اقدامی كه اولین گام در جهت اهداف نوین آمریكا محسوب می شد و با تبلیغات گسترده رسانه ای بستر های آن آماده شده بود. لذا آمریكایی ها با دست آویزی به نام 11 سپتامبر شرایط محیطی هدف بزرگتر خود یعنی نظم نوین جهانی و ایجاد خاورمیانه مطلوب را فراهم ساختند. در این پروسه اولین گام افغانستان بود، در عین اینكه در روش های آنها از لفاظی های دوران قبل خبری نبود و جنگ افروزی به سیاست رسمی آنها تبدیل شده بود.
قبل از یازده سپتامبر، دولت آمریكا به موجب قوانین بین المللی نمیتوانست به این دلیل كه ممكن است در آینده از سوی كشوری مورد حمله قرار بگیرد بر علیه آنها اقدام نظامی كند، اما بوش معتقد بود، نباید منتظر شد تا دشمن علیه آمریكا عملیات تروریستی انجام دهد؛ نیروهای نظامی آمریكا حق دارد تا علیه كشورهایی كه ممكن است سلاحهای كشتار جمعی جهت انجام عملیات تروریستی علیه آمریكا استفاده كند، بسیج شود و آنها را شكست دهد.
این قاعده در جنگ با عراق نمود پیدا كرد و ایالات متحده تنها با این بهانه كه عراق به طور بالقوه برای آمریكا خطرناك است و می تواند در آینده برای این كشور تهدیداتی را خلق كند، به این كشور حمله كرد و آنجا را به اشغال درآورد. بدین معنا كه آمریكا جنگ علیه عراق را با توجه به متغیرها و ویژگیهای جدید سیاست خارجی خود یعنی جنگ پیش گیرانه آغاز نمود. علاوه براین با حادثه 11 سپتامبر آمریكا سعی دارد و با خلق و ایجاد دشمن جدیدی به نام تروریسم، زمینه برای بهره برداری امریكا از این دشمن، برای حل مشكلات خود در نظام بین الملل فراهم آمد. اگر در دوران جنگ سرد، شوروی و اقمار آن، به عنوان دشمن، بودند، این بار خاور میانه و تروریست های خود پروده آمریكا این نقش را ایفا می كنند.
بوش در سخنرانی سالانه اش در كنگره به تاریخ 29 ژانویه 2002 از «محور شرارت» سخن گفت و اضافه كرد كه «من منتظر وقوع وقایع نخواهم ماند. من در شرایطی كه خطر لحظه به لحظه نزدیك میشود، به نظاره نخواهم ایستاد. آمریكا اجازه نخواهد داد تا خطرناكترین رژیمها با مخربترین سلاحها جهان ما را تهدید كنند.» این عبارات حتی میتوانست به آن معنی باشد كه آمریكا قبل از این كه یك دولت متخاصم قادر به دستیابی به سلاح ممنوعه باشد، علیه آن دولت دست به اقدام خواهد زد. این راهبرد جدید در 20 سپتامبر 2002 در سندی موسوم به «راهبرد امنیت ملی آمریكا» توسط دولت بوش انتشار یافت.
اما زمانی كه سلاحهای كشتار جمعی مورد ادعای ایالاتمتحده كه تصور میشد صدام پنهان كرده است، پیدا نشد و واقع معلوم شد كه چنین سلاحی وجود نداشته است، دولت بوش به لفاظی درباب توسعه دموكراسی به عنوان دلیل جنگ با رژیم صدام متوسل شد.
بوش در سخنرانی نوامبر سال 2003 لندن با اشاره به اصول ویدرو
ویلسون گفت: ایده آلیسم ویلسون، راهنمای دو كشور بریتانیا و آمریكا در عراق
است تا ماموریت مشترك خود در جنگ عراق را پیش ببرند. او مدعی بود
كه كشورهای خاورمیانه در حال حاضر دموكراتیك نیستند و تمایلی هم به این
پروسه ندارند .... حال ما در تعقیب مسیر متفاوتی در راستای استراتژی آزادی
برای خاورمیانه هستیم. ما به صورت مستمری دشمنان اصلاحات را به چالش
خواهیم كشید و با متحدان و حامیان حملات تروریستی مقابله خواهیم كرد. ما
انتظار استانداردهای بالایی از دوستانمان در منطقه داریم و به
مسئولیتهایمان در افغانستان و عراق عمل خواهیم كرد و كارهای خود را در
رابطه با دموكراسی به اتمام خواهیم رساند.
زمانی كه بوش در لندن درخصوص دوره جدید پیشروی ایالاتمتحده صحبت میكرد، نزدیك به شش ماه از "بیم و هراس" آغاز حمله ارتش آمریكا به عراق، گذشته بود، این در حالی بود كه اولین سئوالات در رابطه با علل شروع جنگ آن هم به خاطر سلاحهای كشتار جمعی كه ادعا میشد صدام حسین آنرا مخفی كرده ولی هیچ وقت كشف نشد بالا گرفت.
اما در عراق، بعد از اینكه هیچگونه سند و مدركی دال بر وجود و تولید سلاح های هسته ای در عراق بدست نیامد، با تداوم اشغال و اقدامات تروریستی این كشور دچار نا امنی و بی ثباتی شد و پایه های وضعیت فعلی این كشور نهاده شد. اما دشمنی آمریكا با عراق و مردم عراق زمانی شدیدتر شد كه سیاست های جایگزین در عراق و تلاش برای رور كار آمدن حكومتی منطبق بر الگوهای امریكایی در این كشور بعد از انتخابات عراق و پیروزی چشمگیر شیعیان، با چالش اساسی روبرو شد. طوری كه امروز عراق در چنگال تروریست ها و سیاست های آمریكا وضعیت روشنی ندارد و مقامات ایالاتمتحده بعد از یازده سپتامبر اینطور تبلیغ می كردند كه این كشور در حال حاضر درگیر جنگ جهانی چهارم است.
رویه آمریكا در بهره برداری از تروریسم، با اشكالی بسیار پیچیدهتر بعد از 11 سپتامبر ادامه دارد. چرا كه تحت تاثیر سیاست های آمریكا و غرب امروز ترور و ناامنی به پدیده مسلط در منطقه غرب آسیا تبدیل شده و تروریستها و اقدامات تروریستی آنها به ابزار سیاستهای غرب بدل شدهاند. چشمانداز صلح و ثبات این منطقه بیش از هر زمان دیگری تیره شده و خطر تجزیه، بسیاری از كشورهای منطقه را تهدید میكند.
شكل دهی به گروه تروریستی القاعده برای مقابله با ارتش سرخ شوروی در جنگ افغانستان، به عنوان نقطه آغازین تروریست پروری برای بازیهای استعماری استمرار داشته و امروز به نا امنی و بی ثباتی كل منطقه غرب آسیا (خاور میانه) انجامیده است. ثبات و امنیت كشور های عراق و سوریه از دست رفته و چشم انداز روشنی برای تمامیت این كشور ها قابل تصور نیست. موج ترور و وحشت بسیاری از كشور های منطقه را فرا گرفته است. ترور های سازمان های یافته و برنامه ریزی شده ای از كویت و عربستان و لیبی و تونس فراتر رفته و در برخی كشور های اروپایی نیز گزارش شده است.
اما همه این مصائب، ورای موجودیت گروه تروریستی داعش، ریشه در سیاست تروریست پروری كشورهای غربی، طلایه داران و قهرمانان فعلی مبارزه با داعش دارد، در حالی كه استراتژی تروریست پروری و تبلیغ مبارزه قهرمان گونه با تروریست ها از جانب غرب، در چهارچوب سیاست كلی "ویران كردن و دوباره ساختن" خاورمیانه قرار گرفته و این سیاست، به سیاست مسلط غرب در منطقه بدل شده است.
شكی وجود ندارد كه در رابطه با گروههای تروریستی و نسخه امروزین آن داعش برنامه ریزی فوق العادهای صورت گرفته و امروز خاورمیانه و بسیاری از كشورهای مسلمان اسیر سیاست غربیها شدهاند. این سیستم طوری طراحی شده كه كشورهای غربی در مقام قهرمان مبارزه با افراط و ترور در منطقه معرفی شدهاند. اما اهداف و منافع آنها در همین ناامنی و ترور قرار دارد. اما كشورهای غربی از جمله آمریكا كه خود از عوامل ایجاد گروه تروریستی داعش به حساب میآیند به یقین تحت تاثیر بازگشت تروریستهای سفر كرده به سوریه و عراق و سایر كشورهای اسلامی قرار خواهد گرفت. این مسئله هم اكنون نیز خود را نشان داده است و بروز حملات تروریستی در برخی از كشور های اروپایی نشان می دهد این مرحله آغاز شده است.