پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ علیرضا رضایی و
هادی اسفندیاری؛ همزمان با روزهای ثبتنام نامزدهای نمایندگی مجلس یازدهم،
به دنبال نمایندهای رفتیم که در دوران مختلف، نمایندگی مجلس را تجربه کرده است.
مردی از نسل اول انقلاب که سابقه مبارزه علیه رژیم پهلوی و تحمل شکنجههای ساواک
را هم در کارنامه دارد. هرچند حالا دیگر سنّی از او گذشته ولی آنچنان خاطرات خود
را یکی پس از دیگری بازگو میکند که شنونده خود را در کوران حوادث دهه شصت میبیند.
حجتالاسلام والمسلمین احمد سالک از جمله روحانیون مبارزی
است که علاوه بر نمایندگی مجلس در دوره اول و دورههای دیگر، فرماندهی سپاه
اصفهان، اولین فرماندهی بسیج کشور، فرماندهی کمیته انقلاب اسلامی و نمایندگی ولیفقیه
در سپاه قدس را در کارنامه خود دارد.
خاطرات تلخ و شیرین خود را از میان رشادتهای بسیجیان مخلص در مقابله با منافقین و فداکاریهای نیروهای کمیته انقلاب اسلامی ورق میزند و خود را برآمده و دلبسته آن نهادهای انقلابی میداند.گرم گفتگو که میشود خاطرات سیاسی دیروز را به حوادث امروز پیوند میزند و تحلیلهای جالبی ارائه میدهد.
گفتگوی تفصیلی حجتالاسلام احمد سالک با پایگاه مرکز اسناد
انقلاب اسلامی را در ادامه میخوانید.
بسماللهالرحمنالرحیم.
حاج آقا شما به عنوان یکی از نمایندگان ملت در مجلس اول حضور داشتید. چه شد که در
انتخابات میاندورهای به مجلس رفتید؟
احمد سالک: قضیه
ورود ما در انتخابات میاندورهای مجلس این بود که شخصی به نام آقای امید رای
آورده بود و به مجلس رفته بود که حکم اعدامش درآمد و از مجلس رفت. در انتخابات
میاندوره ما کاندیدا شدیم و به عنوان نماینده وارد مجلس شدیم.
اخیرا در فضای سیاسی
کشور مطرح شده که مجلس اول از آن جهت که در نبود نهاد نظارتی مثل شورای نگهبان،
همه جناحها توانستند در آن شرکت کنند، از بهترین مجالس بود. ولی الان با صحبتهای
شما متوجه میشویم که در نبود شورای نگهبان، شخصی وارد مجلس میشود که بعدا حکم
اعدامش هم صادر میشود.
احمد سالک: بله.
خوب آقای روحانی میخواهد استفاده دیگری را ببرد. ایشان میگوید که دروازه را باز
کنید هر کس و ناکسی داخل بیاید، به کجا میکشد معلوم نیست. ایشان به دنبال همین
تفکرات لیبرالیستی است.
مجلس اول در شرایط
سیاسی حساس و مقطع فوقالعادهای آغاز به کار کرد. فضای آن مجلس را چگونه تحلیل میکنید؟
احمد سالک: مجلس
اول چند مطلب قابل توجه دارد. اولاً اینکه مجلس اول همه گروههای سیاسی را در خود
داشت و به تعبیری مجلس رهبران لیبرال و ارزشی بود. مثلا من در زندان عادلآباد
شیراز با عزتالله سحابی - که از اعضای نهضت آزادی بود – همسلولی بودم. با هم
قرار گذاشتیم که او به من فرانسوی یاد بدهد و من به او مباحث دین یاد بدهم. در
همان جلسه اول سر یک حادثهای دعوایمان شد. در زندان هم اگر کسی پی دعوا را میگرفت
به جای باریکی ختم میشد و به همین سادگی نبود. ولی در مجلس اول صندلی من و عزتالله
سحابی کنار هم قرار داشت. پدرش هم آن طرف نشسته بود، استاندار خوزستان، آقای مدنی
آن طرفتر، همین طور لیبرالها کنار هم نشسته بودند و صندلی من هم کنار اینها
بود. فقط منافقین در مجلس اول جایی نداشتند و رای نیاوردند.
از طرف دیگر 140 یا 145 نفر روحانی هم در این طرف مجلس حضور
داشتند که حداقل 10 نفر از آنان روحانیون رسالهای و وزینی بودند از جمله مقام
معظم رهبری و دیگران که اینها آدمهای بزرگی در مجلس اول بودند. وقتی آدم به مجلس
نگاه میکرد رجال مبارزی را میدید که زندانها را طی کرده تا به انقلاب رسیده
بودند و این طرف هرچه لیبرال همه جمع بودند و منظرشان از این بابت قوی بود، چون
موضوعات چالشی طرح میشد. مسئله بعدی در این مجلس عزل بنیصدر بود که مقام معظم
رهبری مسائل مختلفی را مطرح کردند. و اصل 89 قانون اساسی را در رابطه با بنیصدر
به جریان انداخت. و امام هم با یک کلمه کار را تمام کردند.
***ماجرای حضور بنیصدر و رجوی در پایگاه هشتم شکاری اصفهان***
واقعا طرح عدم کفایت
سیاسی بنیصدر یک کار استثنائی بود. اینکه فرمودید امام با یک کلمه تمام کرد
منظورتان چیست؟
احمد سالک: یک خاطرهای
در اینباره دارم. بنیصدر از دزفول با مسعود رجوی و منافقین با یک فروند هواپیما به
پایگاه هشتم شکاری اصفهان آمدند که فرمانده آنجا شهید بابایی بود.
شهید بابایی به من زنگ زد و گفت همافران در سالن جمع شدند و
منافقین هم آمدند و شعارشان این است: «ما ارتش بیطبقه میخواهیم». گفت من نگران
هستم و 30 فروند هواپیمای جنگی دارم که
آماده پرواز است، این سخنرانی ممکن است هواپیماها را بلند کند و نیروها هم همه
مسلح هستند.
من بلافاصله در سپاه اصفهان یک آژیر کشیدم و بچهها همه
مسلح شدند و با سرعت به پایگاه هشتم شکاری آمدند. داخل سالن رفتم و نوار صحبتهای
بنیصدر را از ضبط درآوردم. منافقین و طرفداران بنیصدر آمده بودند بیرون و
شعارهایی نوشته بودند و یک شعار بدی هم علیه امام نوشته بودند که من از آن هم عکس
گرفتم. به سپاه برگشتیم و بنیصدر هم در هواپیما نشست که برود. بچهها گفتند هواپیما
را بزنیم؟ من گفتم که ما دستور دستگیری بنیصدر را داریم ولی دستور زدن هواپیما را
نداریم.
***واکنش امام به سخنرانی بنیصدر علیه ایشان***
بعد زنگ زدم به حاج احمد آقا خمینی رحمتالله علیه و گفتم چنین
ماجرایی هست و میخواهم گزارش را به امام بدهم. ایشان گفتند یک ساعت دیگر زنگ بزن.
من حدود یک ساعت دیگر زنگ زدم و حاج احمد آقا گفتند که امام اجازه دادند فردا صبح
ساعت 8 آنجا باشم.
به همراه یک محافظ و راننده به تهران آمدیم و ساعت 8 صبح
خدمت امام رفتیم. در آن جلسه هم اتفاقاتی افتاد که برای من خیلی جالب بود. من
گزارشی به امام دادم که بنیصدر علیه شما حرفهایی زده و در نوار هم هست. امام
فرمودند نوار را به من بده. من به امام گفتم که حرفهای بدی زده، امام فرمودند که
گوش میدهم.
یک گزارشی هم از ناصر قشقایی و خسرو قشقایی بود که امام من
و رحیم صفوی و مرحوم احمد آقای فضایلی را مامور کرده بودند که آن را هم انجام داده
بودیم و گزارش به خط آقای فضایلی بود آن هم تقدیم امام کردم. بعد من بهقول معروف
بغضم ترکید و به گریه افتادم. شاید 5 دقیقهای گریه میکردم. امام سکوت کردند. بعد
که گریه من تمام شد امام فرمودند که شما ناراحت نباشید اینها (بنیصدر) با یک
کلمه کنار میروند. همین هم شد.
مجلس اول یکی از مهمترین کارهایش همین بود که بنیصدر را
عزل کرد و نفس این کار قابل توجه است برای اینکه وقتی بنیصدر افتاد لیبرالهای
مجلس ماستها را کیسه کردند.
کدامیک از نمایندگان
بیشتر روی طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر کار میکرد؟
احمد سالک: یادم
نیست ولی آقا [آیتالله خامنهای] روی این مسئله خیلی کار میکردند.
شما چندین دوره دیگر
نماینده بودید و در حال حاضر هم نماینده هستید. یک مقایسهای بین این مجالس با
مجلس اول داشته باشید.
احمد سالک: نکته
اول اینکه مجلس اول، یک مجلس مقتدر بود. دوم اینکه از تمام جریانات -که کلمه انقلابی
را برای بعضیها به کار میبرم و برای بعضیها به کار نمیبرم- بالاخره حضور سیاسی
داشتند.
نکته سوم از مهمترین محورهای کاریاش عزل بنیصدر بود که
اصل 89 قانون اساسی را به اجرا گذاشتند کما اینکه بنده در 15 اسفند 1396 اصل 89
قانون اساسی را در رابطه با آقای روحانی با ده دلیل در مجلس مطرح کردم که غوغایی
شد.
نکته بعد که در رابطه با مجلس اول قابل توجه است این است
مجلس اول از نظر پختگی، کارشناسی و دقت نظر هم در بعد شرعی هم در بعد قانونگزاری
قوی بود. 140 روحانی در آن مجلس بودند که برخی از آنها آیتالله بودند و احکام
اسلام در دستشان بود. از آن طرف هم که لیبرالها نشسته بودند آدمهای دنیادیدهای
بودند. در قانون اساسی هم که در مجلس خبرگان اول بود در بخشی از آن حضور داشتند و
خبر داشتند بنابراین اگر تغییر لایحهای از سوی دولت بحث میشد از یک پختگی و
کارشناسی قابل توجه برخوردار بود.
اگر مجلس اول را مقایسه کنیم با دوره دهم مجلس مثلا الان میبینیم
17 تا روحانی کلا حضور دارند. علما از حدود 140 نفر شدند 17 نفر. در حالی که آنها
مرجع بودند و آدمهای صاحب رساله و باتقوا و با تجربه و زندانرفته و کتکخورده
بودند و حالا در این مجلس ما از آنها داریم؟ البته مقداری آزاده و رزمنده داریم.
بنابراین پختگی را در مجلس اول میبینیم اما اینها آن تجربه لازم و پختگی را
ندارند، اکثراً دکتر و فوقلیسانس هستند. مثلا شهردار، فرماندار و استاندار بودند البته
چهار نفر با سبقه وزارت هم داریم. بنابراین مجلس اول خیلی مجلس قدَری بود.
یکی از نقاط برجسته
مجلس اول میانگین سنّی جوان آن بود. نکتهای که در بیانات رهبر معظم انقلاب وجود
دارد بحث جوانگرایی است. طی چند وقت گذشته هم شما بیانیهای مبنی بر ورود جوانان
به عرصه مجلس منتشر کردید. نظرتان در این رابطه چیست؟
احمد سالک: میانگین
سنّ مجلس اول جوان بود. من خودم یکی از آن جوانهای مجلس دوره اول هستم. البته
این سنت خداوند است که انسانها رشد میکنند و تکامل مییابند و این در خلقت تعبیه
شده است. اما این سوال را بپرسید که چه خاصیتی داشت؟ این همه خداوند نعمت داده،
اینها تلف کردند یا موثر بودند؟
من بیانیهای که دادم سه صفحه است. یک تاریخچهای از وضعیت
خودم را ترسیم کردهام تا خودم را بشناسم و بعد هم استعفاء و انصراف ندادم و شانه
از زیر بار سنگین انقلاب خالی نکردم بلکه لبیک به بیانیه گام دوم آقا دادم و گفتم
تصمیم با مردم است. مردم اگر علاقمند هستند من وارد مجلس یازدهم شوم، خب من هم به
میدان میآیم و کسی نیامده این حرف را به من بزند. فقط عده زیادی از روحانیت و
نخبگان کشوری به من اعتراض کردند که برای چه نمیآیی؟ چون مجلس آینده نیاز دارد.
*** روایتی از مقابله بسیج با میلیشیای منافقین ***
حاج آقا شما اولین
فرمانده بسیج کشور بودید. از اقدامات بسیج در آن دوران به ویژه در مقابله با
منافقین بگویید.
احمد سالک: در آن
دوره که مرحوم آیتالله مهدوی کنی وزیر کشور بودند و اینجا که الان شورای شهر
تهران است قبلاً وزارت کشور بود. منافقین در سراسر تهران جریان میلیشیا را راه
انداخته بودند. مثلا بچههای دبیرستانی را فریب داده و تابلوها را دستشان داده
بودند و شعار میدادند. هر گروهی هم یک منافق در رأسش قرار داشت. دختر و پسر تهران
را به هم ریخته بودند و اگر ادامه پیدا میکرد ممکن بود صداسیما و خیلی مراکز مهم را
بگیرند. سرانشان پشت پرده کار میکردند.
ما هم با منافقین
زندان بودیم از زندان عادلآباد شیراز و اوین تهران اینها را میشناختیم. من در
اوین با مسعود رجوی همسلول و همزندان بودم. خب اینها هم به دنبال گرفتن حکومت
بودند. اینها همان موقع شروع کردند. ما نشستیم برنامهریزی کردیم و دیدیم اگر
تریبون از دست برود همه چیز از دست میرود. باید چه کار کنیم؟ با موانع سختی روبهرو
بودیم، پول نداشتیم، بنزین نداشتیم، امکانات اولیه نداشتیم. از آن طرف بنیصدر هم ما
را قفل کرده بود و ما به این نتیجه رسیدیم که بسیجیان موتور سوارمان را در تهران
راه بیندازیم.
من رفتم خدمت آیتالله مهدوی کنی وزیر کشور وقت و گفتم آقا
امنیت با شما است و اگر قرار است کاری کنید الان وقتش است. شما به من اجازه بدهید
تا بچهها را بسیج کنم. بلافاصله تهران را به مناطق مختلف تقسیم کردم. سرگروه هر
منطقه را خواستیم و گفتیم حرکت کنند.
بچهها روی پل پیچشمران بودند. به سمت پایین که میآمدی منافقین
یک کامیون آجر خالی کرده بودند. تمام میلیشیا ایستاده و راه را بسته بودند. یک
مرتبه 500 تا موتوری از این طرف بالا رفتند آژیرکشان از آن طرف پل پایین آمدند که این
میلیشیا همه فرار کردند. بعد بچههای بسیج از آنجا حرکت کردند مثل موج در تهران و
در چهار راهها میگشتند و با بیسیم هماهنگ میکردند که کجا بروند. و بسیج اینگونه
سفره منافقین را جمع کرد. چهارده اسفند هم بنیصدر و آن افتضاحاتی که در دانشگاه
تهران به بار آورده بود را جمع کردیم.
***دستگیری عناصر خودسر توسط نیروهای کمیته ***
در همان سالها هم
بود که برخی از تندرویها را به جریان انقلابی و نیروهای ارزشی نسبت میدادند.
درست است؟
احمد سالک: در سال
64 من فرمانده کمیته انقلاب اسلامی بودم. حضرت امام، آقای ناطقنوری وزیر کشور وقت
را خواستند و به ایشان گفتند من شنیدهام که عدهای به نام حزبالله در خیابان
ولیعصر تهران پونز روی پیشانی بدحجابها میگذارند. اینها را پیدا کنید و به من
بدهید. آقای ناطق نوری ساعت 8 صبح من را خواستند که بیا وزارت کشور کار فوری با
شما دارم. من به وزارت کشور رفتم. آقای ناطق گفت که یک چنین موضوعی است که باید هر
چه زودتر آن را جمع کنی. گفتم باشد.
به کمیته آمدم. آنجا شوراییی بود که من با آنها هماهنگ میکردم.
سیدی بود به نام آقای روضاتی که الان در جماران مسجد حضرت سجاد(ع) امام جماعت است،
ایشان را گذاشتیم بالا سر جوانان و نیروهای ضد شورش را جمع کردیم. گفتیم با لباس
مبدل بروید و اینها را که به اسم حزبالله مردم را اذیت میکنند دستگیر کنید.
ساعت چهار بعدازظهر اینها میآمدند و هر دختر و زنی را به
آن شکل میدیدند پونز در پیشانی آنها فرو میکردند و چاقو میزدند. ما تمام کوچههای
ولیعصر و به اصطلاح راههای فرار را از بالا تا پایین بستیم. این عناصر خودسر
آمدند. موتورها را پارک کردند ولی از ماجرا خبر نداشتند. اولین نفری که سراغ
دختران رفت بچهها سریع او را گرفتند. ما آنجا شاید 50 یا 60 نفر را دستگیر کردیم.
اینها از جاهای دیگر جمع میشدند و عصرها کارشان همین بود. ما حتی خانههای تیمی
اینها را گیر آوردیم. اینها به اسم حزبالله کار میکردند و متوجه شدیم که جریانهای
سیاسی دارند نظام و نیروهای نظام را تخریب میکنند. بلافاصله به کمک قوه قضاییه
همان شب یا فردا صبح این گزارش را توسط آقای ناطق برای امام فرستادیم.
خاطره تلخ و شیرین از
آن دوران زیاد دارید. لطفا بیان کنید.
احمد سالک: یک شب بچهها
گشت میزدند و یک کلاشینکف همراه داشتند. ساعت یک و دو نیمه شب بود. اینها میبینند
سگی در خیابان است و او را دنبال میکنند. آن سگ هم فرار میکند تا داخل پیادهرو
میرود و از پنجره شکسته یک زیرزمین وارد میشود. بچههای بسیج متوجه صدای
غیرطبیعی از داخل زیرزمین میشوند. نور میاندازند و میبینند چقدر اسلحه اینجاست!
میریزند و آنها را میگیرند. بعد معلوم میشود که این اسلحهها برای آقای سید مهدی
هاشمی است که مسئول نهضتهای آزادیبخش سپاه بود و قرار بود به افغانستان فرستاده
شود که اینجا جمع کرده است. همه اسلحهها را ضبط کردیم و داستان طولانی شد.
یک بار هم آیتالله خزعلی - خدا رحمتشان کند- به من زنگ
زدند گفتند آقای سالک دیشب به همسر بنده گلوله زدند. من بلافاصله تماس گرفتم و
موضوع را جویا شدم. ظاهرا راننده آیتالله یزدی با پیکان از بلوار کشاورز به سمت میدان
میآمد. مرکز بسیج در تقاطع فلسطین و بلوار کشاورز در یک ساختمان 11 طبقه بود. بچههای
بسیج پست میدادند. این پیکان که میآید شیشه آن پایین بوده به آن ایست میدهند
راننده یک پیرمردی بود که نمیشنود. دوباره به آن ایست میدهند و او نمیشنود. یکی
از این بچهها روی زمین مینشیند و شلیک میکند. این گلوله به زمین میخورد و بالا
میآید و به سقف میخورد و بعد به بازوی همسر آیتالله خزعلی برخورد میکند. به
بیمارستان مراجعه میکنند و گلوله را در میآورند. البته ضرب گلوله را سقف و زمین
و ماشین گرفته بود.
*** لوله یوزی روی شقیقهام بود ***
یکی از کارهای منافقین در آن دوره، تهدید
نمایندگان مجلس بود. آیا شما هم به عنوان نماینده مجلس در آن برهه تهدید به ترور
شدید؟
احمد سالک: در
همان روزهایی که ترورهای منافقین جریان داشت یک روز من با آیتالله بهشتی ملاقات
داشتم. مرحوم بهشتی بسیار منظم بودند. من از ساختمان بسیج بیرون آمدم. هنگام خروج
از ساختمان متوجه دو نفر موتور سوار شدم. ولی زیاد مشکوک نشدم. چون فکرم معطوف به
ملاقات با شهید بهشتی بود. ماشین راه افتاد. وقتی وارد خیابان ارک شدیم که سمت
ساختمان قوه برویم راننده ماشین به من گفت : آقای سالک! لوله یوزی روی شقیقه شماست.
یک مرتبه برگشتم دیدم فاصله من با اسلحه فرد منافق فقط شیشه ماشین است. من کلتی که
همراه داشتم را مسلح کردم برگشتم سمت طرف، اسلحه را انداخت و با سرعت حرکت کردیم.
با اسلحه زنجیر ورودی ساختمان قضایی را باز کردم. نیروهای امنیتی به سرعت اسلحهها
را سمت ماشین گرفتند. من سریع با عبا و
عمامه از ماشین بیرون آمدم و دستم را بالا بردم که تیراندازی را متوقف کنند.
به هر ترتیب وارد
ساختمان شدیم. اشتباهی به اتاق آقای موسوی اردبیلی رفتم. حدود یک ربعی پشت در اتاق
آقای اردبیلی نشسته بودم که آقای اردبیلی گفتند من با آقای سالک قراری نداشتم. بعد
فهمیدم باید به اتاق کناری میرفتم. وارد اتاق شهید مظلوم دکتر بهشتی شدم. شهید
بهشتی اشارهای به ساعت کردند و گفتند آقای سالک یک ربع هست منتظرم، ده دقیقه
بیشتر وقت ندارید. من هم ماجرا را برای ایشان تعریف کردم. آقای بهشتی بلافاصله
تلفن را برداشتند و با حفاظت تماس گرفتند که کل منطقه را بگردند تا این افراد را
پیدا کنند.
***ترور
نافرجام فرمانده بسیج توسط منافقین***
یک خاطره دیگر مربوط به جواد قدیری است. جواد قدیری کسی هست
که در مسجد ابوذر بمبگذاری کرد و مقام معظم رهبری در آنجا مجروح شدند. جواد قدیری
در خانه ما و سر سفره ما بزرگ شده بود «خدا لعنتش کند». قدیری داماد آقای عطریانفر
بود و الان از سران گروهک منافقین است.
او یک روز به ساختمان بسیج آمده و در دفتر فرماندهی مستقر
شده بود. من وارد ساختمان شدم میخواستم سوار آسانسور شوم که دیدم انگار یک نفر من
را به سمت پلهها هدایت میکند. من هم از طبقه اول تا طبقه یازدهم به بچهها سر
زدم و با آنها خوش و بش کردم. وقتی وارد دفتر شدم دیدم رئیس دفتر ما آقای نصیری
که مرد شریفی هم بود افتاد روی زمین و زبانش بند آمده و با دست اشاره کرد که فردی
مسلح آمده است. بلافاصله من فهمیدم که نقشه تروری در کار است. سریع تماس گرفتم تا
ساختمان را کنترل کنند. بعد متوجه شدند که جواد قدیری از مجموعه خارج شده است.
***امضای موسوی پای گزارش 16 صفحهای علیه آیتالله خامنهای***
از چالشهای مجلس با دولت و نخستوزیر وقت
بگویید.
احمد سالک: یک سوال
میپرسید که پاسخش یک مصاحبه است. آقای موسوی در حزب جمهوری اسلامی بود. عامل
اختلاف در حزب جمهوری یک عدهای بودند من نمیخواهم بگویم ایشان عامل اختلاف بودند.
هنگامی که موسوی نخستوزیر شد من دبیر شورای عراق، نماینده
مقام معظم رهبری در مجلس اعلای انقلاب اسلامی و در سپاه بدر بودم. من حدود 15 سال
با عراقیها کار کردم. مسئول پشتیبانی مجموعه به جهت ارتباط با وزرا و دولتمردان
باید توسط نخستوزیری انتخاب میشد. فردی را میرحسین موسوی در شورایی که من حضور
داشتم معرفی کرد که ما با او مخالفت کردیم. آن فرد رفت گزارش 16 صفحهای علیه ما و
حضرت آقا نوشت و میرحسین هم آن را امضاء کرد.
آقا من را خواستند و گزارش را نشانم دادند، گفتند: این
گزارش 16 صفحهای را خواندهاید چه چیزهایی نوشتهاند؟ من تا آن زمان گزارش را
نخوانده بودم. این اتفاق در مقطعی افتاد که اختلاف بین آقا و موسوی غوغا کرده بود.
امام در همان مقطع به آیتالله خامنهای فرمودند: شما کوتاه بیایید این فرد آیندهاش
مشخص است.
به هر حال به آقا گفتم من گزارش را ندیدم. آقا فرمودند
بخوانید و جوابش را تهیه کنید. من آن شب تا صبح نخوابیدم. گزارش را خواندم و نکتهبرداری
کردم. فردا صبح شورا را تشکیل دادم و گزارش موسوی را برای بچهها خواندم. اعضای
شورا ناراحت شدند و گفتند مواد این گزارش همهاش تهمت و افتراست. ما یک گزارش 12
صفحهای تهیه کردیم و چون گزارش را خطاب به آقا نوشته بودند بردیم تقدیم آقا
کردیم. ایشان فرمودند گزارش خوبی است. امضاء کردند و گفتند گزارش را ببرید به خود
میرحسین موسوی تحویل دهید.
من هم رفتم پیش
میرحسین بعد از احوالپرسی گفتم شنیدم گزارش 16 صفحهای علیه آقای خامنهای
نوشتید. میرحسین اول اظهار بیاطلاعی کرد. بعد که بررسی کرد، گفت یک چیزهایی
آورده بودند من امضاء کردم. معلوم شد که میرحسین آن گزارش را بدون اینکه بخواند
امضاء کرده است. با هم درگیری لفظی پیدا کردیم. من گفتم اصلا این گزارش را خواندی؟
گفتم این جوابش است. اگر آن 16 صفحهای را نخواندی حالا این گزارش 12 صفحهای را
در جوابش بخوان.
میرحسین موسوی به عنوان ابزار سیاسی جریان پشت پرده قرار
گرفته بود. تاثیرپذیری میرحسین از دیگران و سادهانگاریاش را من خودم شاهد بودم.
با توجه به نمایندگی شما در مجلس سوم آیا
قطعنامه598 در مجلس تصویب شد؟
احمد سالک: خیر من
تاجایی که حضور ذهن دارم چیزی از قطعنامه در مجلس نیامد. قطعنامه داستان مفصلی
دارد. واقعا پذیرش قطعنامه برای امام همانند نوشیدن جام زهر بود. نیروهای ما پشت
بصره بودند و کار تا حدودی تمام شده بود. امام بزرگوار پرونده جنگ را مختومه اعلام
کردند و ما هم تابع امام بودیم.
مثل همین ماجرای اخیر بنزین این ماجرا چند ریشه دارد. یک
ریشه در داخل دولت و جریان نفوذی دولت بود. ریشه دیگر آمریکا، اسرائیل عربستان و
سایر دشمنان خارجی بود. ریشه دیگر هم جریانات سیاسی مستقر در دستگاههای کشور بودند
مانند معاون فلان استاندار که با آشوبگران ارتباط برقرار میکند.
اما حضرت آقا آمدند به میدان و ما هم به خاطر امر ایشان
دوفوریت بازگشت قیمت بنزین را پس گرفتیم. آقا با این حرکتشان چشم فتنه را کور
کردند. آقا با این کار نظام مقدس جمهوری اسلامی را حفظ کرد که حفظ نظام از اوجب
واجبات است. اگر رهبری از تصمیم قوا حمایت نمیکرد اعتبار سه قوه را از بین میبرد
و یک نوع فروپاشی در کشور شکل میگرفت، که البته هدف برخی هم همین بود.
پس در نتیجه آقا با این کار اول حفظ نظام را رقم زد. بعد استحکام
درون تشکیلاتی نظام را برای حفظ اصل نظام تقویت کرد. سوم در نبرد بین اسلام و
استکبار امروز دیگر شرق و غرب وجود ندارد. چهل سال دنیا به دو بلوک شرق و غرب
تقسیم شده بود. کاپیتالیسمها یک طرف بودند و مارکسیستها در طرف دیگر. امام آمد
گفت: نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی. الان نبرد بسیار سخت، سنگین و پیچیده اسلام
ناب با استکبار است. آقا با این کار تفوقشان را بر استکبار نشان داد. آیا این کار
کمی است؟
اصلا معنای رهبری همین است که در مقاطع اصلی و حساس ورود
کند. میتوانست سکوت کند. چقدر زیبا فرمودند: «من که کارشناس نیستم... نظرات مختلف
است بعضی میگویند به نفع است و بعضی میگویند به ضرر مردم ... قیمتها نباید
افزایش پیدا کند...امنیت باید حفظ شود.»
واقعا من که چیزی جز الهام الهی در این سخنرانی نمیبینم. بعد فرمودند: «عدهای از
مردم ناراحتند. ولی مردم تخریب و آتش نمیزنند...» نمونهاش هم همین راهپیماییهای
اخیر تهران و سایر شهرها بود. مردم با اینکه از گرانیها بسیار ناراحت بودند و حتی
اعتراض به گرانیها هم میکردند ولی برای حفظ اقتدار و امنیت کشور و نظام به میدان
آمدند. چون مردم اساس را قبول دارند و فهم بالایی در مقاطع حساس دارند. این ویژگی
مردم است.
در ادوار قبلی که شما نماینده بودید آیا
مواردی داشتیم که ریاست مجلس بدون هماهنگی با نمایندگان تصمیمی را از جانب مجلس
بگیرد؟
احمد سالک: آقای
کروبی که تحت تاثیر افراد بود و اختیاری از خود نداشت. آقای هاشمی سیاستمدار بود و
با سیاست کار را انجام میداد. در مواردی هم ایشان تصمیمی را داشتند ممکن بود مجلس
با آن مخالفت کند، نمایندهها را قانع میکرد و بعد تصمیم خود را عملیاتی میکرد،
ولیکن حرمت نمایندگان را حفظ میکرد. آقای هاشمی با تمام سیاستمداری گاهی اوقات
در سخنرانیها کلماتی را بکار میبرد که مناسب نبود و تصمیماتی را میگرفت که صلاح
نبود.
اما آقای لاریجانی حدود دو هفته قبل در جلسه غیرعلنی مجلس
وقایع لبنان و عراق را تفسیر میکرد و که مابین این جملات جملهای مبهم گفت، که
البته قرار هست در ایران هم مطالبی مطرح شود. نمایندگان اصلا معنای این جمله را نفهمیدند
و رأیگیری هم انجام نشد.
چند روز قبل در جلسهای که نمایندگان با آیتالله رئیسی
داشتند ایشان فرمودند که آقای لاریجانی در جلسه سران قوا گفته است که نمایندگان
مجلس در جریان این طرح هستند. وقتی رئیس قوه قضائیه این جمله را گفت نمایندگان به
اتفاق تکذیب کردند. لاریجانی آن جمله مبهم را به عنوان در جریان بودن مجلس بیان
کرده است. آقای لاریجانی شخصا این تصمیم را گرفته بود و حتی رؤسای کمیسیونهای حاضر درجلسات شورای هماهنگی
هم بیاطلاع بودند.
با تشکر از وقتی که در اختیار مرکز اسناد
انقلاب اسلامی قرار دادید. اگر نکته دیگری هست در خدمتتان هستیم.
احمد سالک: من هم
از شما تشکر میکنم. موفق باشید.