پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ 14
شهریور ماه 1360 آیتالله علی قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی طی یک انفجار تروریستی
توسط منافقین به شهادت رسید. مرحوم حجتالاسلام روحالله حسینیان یکی از شاگردان شهید قدوسی
در مدرسه حقانی و بعدها از همکاران ایشان در دادستانی انقلاب بود که خاطرات بسیاری
از سیره رفتاری و مدیریتی شهید قدوسی دارد.
بخشی از این خاطرات که در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد
انقلاب اسلامی ثبت و ضبط شده است در ادامه از نظر میگذرد.
*** شیوه گزینش آیتالله قدوسی برای مدرسه حقانی ***
حجتالاسلام حسینیان میگوید: پس از یک سال تحصیل در حوزه، تابستان رفتیم و در مدرسه
حقانی امتحان ورودی دادیم و آنجا هم قبول شدیم که سال دوم را به مدرسه حقانی
برویم. اتفاقاً با اولین کسی که روبرو شدیم و او هم از ما امتحان گرفت آیتالله
جنتی بود. بعدها آیتالله جنتی را در گذرخان دیدم و گفتم: آقا چرا جواب [گزینش] ما را نمیدهید؟
ایشان فرمودند: حالا دو روز دیرتر مجتهد بشوید خیلی مشکلی نیست. گفتم نه، میخواهم تکلیفم
روشن باشد. بعد از چند روز رفتم و ایشان گفتند قبول شدی.
بعد هم آیتالله قدوسی آزمایشی از ما گرفت. یکی از سؤالات ایشان این
بود که اگر به شما یک مأموریت تبلیغی دادند تا به یکی از کشورهای عقبافتاده آفریقایی بروید و همزمان در تهران هم یک جایی را به شما پیشنهاد کردند، کدام را حاضرید انتخاب کنید؟
من فکر کردم و گفتم: ببخشید، نمیتوانم جواب بدهم چون خیلی تصمیمگیری سختی است. حالا
من انتظارم این بود که جزو مثلاً ردشدهها باشم. آقای قدوسی گفت: از این صداقتتان
خوشم آمد. آدمهایی که همینطوری بیحساب حرف میزنند میگویند میروم آفریقا حتی اگر سختتر
باشد، ولی آدمهای معقول فکر میکنند و جواب میدهند... و این جور شد که بالاخره ما را قبول کردند.
** درس اخلاق اثرگذار شهید قدوسی ***
مرحوم حسینیان ادامه میدهد: آیتالله قدوسی اخلاق خاصی داشت، نه به عنوان یک چهره
انقلابی چندان شهرت یافته بود، نه به عنوان یک استاد اخلاق و چهره عرفانی؛ آقای
قدوسی همه اینها را با هم داشت. هم جزو انقلابیون حوزه بودند و از طرف دیگر هم یک شخصیت
معناگرایی داشتند. یعنی واقعاً آقای قدوسی وقتی که درس اخلاق میگفتند بیشتر هم
خطبههای نهجالبلاغه بیان میکردند و یک مقدار هم به دلیل اینکه پدر خانم ایشان آیتالله
علامه طباطبایی از شاگردان مرحوم قاضی به حساب میآمدند نقل قولهایی را از مرحوم
آیتالله قاضی نقل میکردند، واقعا تا یک هفته انسان تحت تأثیر بود. وقتی انسان پای درس
اخلاق ایشان مینشست احساس میکرد که گمشده خودش را پیدا کرده است. حالا هر چقدر
من بگویم مؤثر بود تا کسی نچشیده نمیتواند درک بکند که چقدر مؤثر بوده است.
*** نظارتشبانهروزی بر طلاب ***
حجتالاسلام حسینیان به یاد میآورد: آقای قدوسی از یک ابهت خاصی برخوردار بود که آن ابهت ایشان
کار را به پیش میبرد، البته نظارت هم میکرد. یک مرتبه یادم هست فرمودند که دیشب
من آمدم مثلاً قبل از اذان صبح که ببینم چند تا از طلبهها نماز شب میخوانند، متأسفانه دیدم اکثر چراغها خاموش است. یعنی حتی نیمه شب هم نظارت میکرد که ببیند طلبهها اهل نماز شب هستند یا خیر.
*** اخلاص در سیره آیتالله قدوسی ***
مرحوم روحالله حسینیان در بخش دیگری از خاطراتش میگوید: آقای قدوسی بسیار بر حفظ زبان و خلوص نیت تأکید میکرد. ایشان میفرمودند: آقای طلبه! اگر آمدهای پیشنماز محلتان
بشوید، بروید؛ اگر آمدهاید واعظ شهرتان بشوید، بروید؛ اگر آمدهاید مرجع تقلید
کشورتان شوید، بروید؛ و همینطور پشت سر هم ذکر میکرد... تا رسید به این جمله که اما اگر آمدهاید برای خدا
آدم بشوید، بمانید! یعنی همه این مقامات ظاهری را رد میکرد و معتقد بود که اگر یک
کسی آمده فقط برای خدا و برای آدم شدن باید در حوزه بماند، بقیه دیگر جای ماندن نیست
و این روحیه و این حالت را هم تا آخر حفظ کرد.
دادستان کل کشور هم که بود حاضر نشد هیچ محافظی همراه خودش
داشته باشد. رانندهای داشت و با او رفتوآمد میکرد ما هم هر چه اصرار به او
میکردیم که بالاخره یک کسی باید به عنوان محافظ از شما حفاظت کند، میگفت برای چی؟ اینها
غرورآور است؛ لذا تا آخر عمر هم حاضر نشد که محافظ با خودش بردارد.
***سختگیری آیتالله قدوسی در استفاده از بیتالمال***
حجتالاسلام والمسلمین حسینیان با اشاره به سختگیریهای شهید قدوسی در استفاده از بیتالمال میگوید: آن زمان کل خرج دادستانیهای سراسر کشور مثلا حدود یک میلیون و چهارصد هزار تومان میشد. گاهی وقتها که حساب میکردیم مثلا یک میلیون 425 هزار و سه ریال میشد. من وقتی به
بانک میرفتم که این پول را به حساب شهرستانها حواله کنم میگفتند این سه ریالی که
مینویسید رند نیست و برای ما خیلی سخت است.
من به آقای قدوسی گفتم که آقا اجازه میدهید ما اینها را سر راست کنیم؟ گفت
نخیر! گفتم چرا؟ گفت اگر زیادی به آنها بدهیم مسئول هستیم، اگر هم کم بدهیم باز
هم در مقابل این بیچارهها مسئول هستیم که باید از جیب خودشان بگذارند. بنابراین شما
همان اندازهای که فاکتورها میگوید هزینهها را پرداخت کنید.
آقای بهشتی هم گلهمند بود و میگفت: آقای قدوسی سختگیری میکند. الان که انقلاب نیاز به این همه فداکاری دارد یکی دو تومان چیزی نیست که حالا ایشان میخواهد انقدر اصرار کند. من به شوخی گفتم: آقای قدوسی میگوید خودکاری را که پولش را میدهید ماه دیگر اگر خودکار خواستند باید پوکهاش را بیاورند تا دوباره خودکار بدهیم. آقای بهشتی خیال کرده بود من جدی گفتهام. به آقای قدوسی گفته بود که چرا شما اینطوری سختگیری میکنید که دوستان به تنگ آمدند؟ آقای قدوسی فردای آن روز از من گله کرد و گفت من کی چنین چیزی گفتهام؟ گفتم من مثال زده بودم.
** ماجرای حفاظت از آیتالله قدوسی ***
مرحوم حسینیان به یاد میاورد: در گرماگرم ترورها آیتالله قدوسی محافظ نداشت. یک رانندهای داشت که پسر حاج ابوالقاسم خادم مدرسه حقانی بود و تنهایی میرفت. با بچهها نشستیم و گفتیم اینکه نمیشود، بالاخره باید یک فکری بکنیم. مثلا به سپاه بگوییم یا از نیروی انتظامی درخواست محافظ کنیم.
تصمیم گرفتیم اول به خود آقای قدوسی بگوییم. اذا رفتیم و به ایشان موضوع را گفتیم. تقریباً مضمون حرف ایشان این بود که شما «فضولی» نکنید. با این جواب، با دوستان قرار گذاشتیم هر روز یکی از ما ایشان را اسکورت کنیم. یک روزِ بارانی، آقای قدوسی با ماشین از اوین بیرون آمد، در خیابان سئول به سمت چپ پیچید و ترمز زد. ما هم که پشت سرش بودیم ترمز زدیم ولی از پشت سر به ماشین ایشان خوردیم.
فردایش رفتم و به آقای قدوسی گفتم که
60 تومان خرج ماشین من شده. گفت: برای چی؟ گفتم برای اینکه ما آمدیم شما را اسکورت کنیم.
گفت کسی به شما مأموریت داده بود؟ گفتم: نه ولی با دوستان... نگذاشت حرفم تمام شود و گفت: بروید از
همان دوستان بگیرید.