پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله سید محمدعلی قاضی طباطبایی از روحانیون مبارزی بود که پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، مبارزه با رژیم پهلوی را شجاعانه پی گرفت و لحظهای هم از مبارزه باز نایستاد. آیتالله قاضی پس از پیروزی انقلاب به دستور امام خمینی به عنوان امام جمعه تبریز منصوب شد. وی پس از عمری مجاهدت و تلاش خالصانه در 10 آبان 1358 بدست عوامل گروهک فرقان ترور شد و به شهادت رسید. به بهانه سالروز شهادت آیتالله قاضی طباطبایی، خاطرات و روایتهایی از شهید محراب را در ادامه میخوانیم.
ماجرای تلفن تهدیدآمیز و آگاهی آیتالله قاضی از ترور خود
به گفته یکى از نزدیکان آیتالله قاضی، چند روز قبل از شهادت، زنى ناشناس به رئیس کمیته مسجد شعبان تلفنى گفته بود که تا سه روز دیگر آقای قاضى کشته خواهد شد. رئیس کمیته این موضوع را به اطلاع ایشان رساند. یکى دیگر از نزدیکان هم به ایشان گفته بود: از شایعات شهرى چنین استنباط مىشود که خطرى جدى شما را تهدید مىکند. اجازه بدهید اتومبیلتان را به شیشه ضد گلوله مجهز کنیم. وقتى ایشان از هزینه زیاد آن مطلع مىشود مىگوید: پول آن را به صندوق مستضعفین واریز کنید.
همزمان با برگزارى نماز عید قربان، از سوى گروه فرقان اعلامیهاى در محل برگزارى نماز توزیع شده بود و قرار بود یک نسخه از آن به آیتالله داده شود. یک نفر به ایشان مراجعه کرده و مىگوید: یک نسخه از اعلامیه گروه فرقان پیدا شده است، ولى آیتالله قاضى مىگوید که اینجا محلّش نیست و آن را به خانه بیاور. شاهدان عینى از حضور دو نفر مشکوک که در نماز مغرب و عشا، در مسجد شعبان حاضر مىشدند خبر دادند. یکى از محافظان آیتالله گفت: آیتالله قاضى طباطبایى روز عید قربان که عازم شرکت در نماز بود، روى پلهها به اطرافیان خود گفت: «مرا به این زودى ترور مىکنند».
عوامل ترور و نحوه شهادت
عوامل ترور آیتالله قاضى سه نفر بودند؛ طراح فردى به نام محمد متحدى بود که مهدى نیز نامیده مىشد. مسعود تقىزاده ضارب و فردى به نام مشهدى مصطفى بودند. تقىزاده در بازجوییهاى خود گفته است: «... بعد از اینها جریان اعدام قاضى بود که به پیشنهاد و انتخاب مهدى و قبول من بعد از چند دفعه شناسایى صورت گرفت. از این جریان فقط مشهدى مصطفى و مهدى ]محمد متحدى[ و من اطلاع داشتیم و اگر کسى دیگرى هم بداند یا یکى از این دو نفر گفتهاند و یا براساس جمعبندى و حدس بود. یک دفعه رفتیم. علاوه بر اینکه در آن محل به من مشکوک شدند قاضى هم نیامد، و فردایش من دیگر در خیابان ایستادم و قرار بود که مهدى قبل از او بیاید و با زدن راهنماى سمت راست، به من اطلاع دهد که ماشینش مىآید. من با این علامت مهدى بهطرف محل حرکت کردم. به دلیل نامعلومى توسط فولکس واگن سفید رنگى راهبندان ایجاد شد که تقریبا ماشین اینها به حالت بدون حرکت درآمد. من نزدیک شده و با شلیک سه گلوله به آن طرف خیایان که مهدى با موتور منتظرم بود رفتم. (موتور همان سوزوکى 125 بود) بعد از سوارشدن من، از سوى محافظ وى چند تیر شلیک شد که به دلیل تاریکى و دورى فاصله هیچکدام اصابت نکرد. مهدى مرا بعد از مسافتى پیاده کرد و من هم بعد از مدتى به خانه همان مشهدى مصطفى در کوچه صدر رفتم. مشهدى مصطفى هم مسئولیت پخش چند تا اطلاعیه را در این مورد داشت و او جریان را از نزدیک دیده بود...»
اکبر گودرزى هم در اعترافات خود گفته است: «یک بار که محمد متحدى آمده بود، درباره این شخص (قاضى) صحبت کردیم و بنا شد که او مسئول انجام امر باشد و من هم اعلامیهاش را بنویسم.»
تقىزاده سه گلوله شلیک کرد دو گلوله به آیتالله قاضى یکى به سر و یکى هم به شانه اصابت کرد. آخرین حرفى که از زبان آیتالله قاضى خارج شد این بود که به همراه خود گفت: «حاج شیخ على سنه بىشى اولمادى؟» [حاج علی به تو چیزی نشد؟] او در لحظه آخر عمر نیز بیش از خود نگران همراهش بود.
منبع: زندگی و مبارزات شهید آیت الله قاضی طباطبائی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی