پایگاه مرگز اسناد انقلاب اسلامی؛ روزهای بهمن 57 یکی پس از دیگری شاهد حوادث متعددی بود که یکی از مهمترین آنها تحصن علما در مسجد دانشگاه تهران بود.
آیتالله رسولی محلاتی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده در این رابطه میگوید: اعضاى جامعه روحانيت مبارز تهران در اعتراض به تأخير ورود امام به كشور، تصميم گرفته بودند در دانشگاه تهران تحصن كنند. به خاطر دارم كه يك روز صبح مرحوم شهيد محلاتى به من زنگ زد و گفت: «ما براى تحصن به دانشگاه مىرويم و شما هم بياييد.» آن موقع من دندانم را كشيده بودم و از شدت درد شب نخوابيده بودم و جاى دندانم خونريزى شديد مىكرد. با اين حال بلند شدم و استخاره كردم و ديدم اين آيه آمد : «يا ايّهاالذين آمنوا مالكم اذا قيل لكُم انفِرُوا فى سبيلالله اثّا قَلتم الىالارَض اَرضيتُم بالحيوة الدُّنيا من الاَخرة فَما متاع الحيوة الدنيا فىالاخرة الّا قليل.» (اى كسانى كه ايمان آورديد جهت چيست كه چون به شما امر مىشود كه براى جهاد در راه دين بىدرنگ خارج شويد به خاك زمين دل بستهايد. آيا راضى به زندگانى دنيا عوض حيات ابدى آخرت شديد، در صورتى كه متاع دنيا در پيش عالم آخرت اندك و ناچيز است (سوره توبه آيه 38).
با ملاحظه اين آيه، بىدرنگ بلند شدم و فقط مقدارى پول به اهل خانه دادم و پس از خداحافظى به دانشگاه رفتم تا در تحصن شركت كنم. در دانشگاه ديدم علاوه بر اعضاى جامعهى روحانيت مبارز تهران، عدهاى از علماى بزرگ قم نيز حضور دارند. اين تحصن چند روزى به طول انجاميد و در جريان آن، بازار بحثهاى سياسى داغ بود.
مرحوم آقاى حاج سيد عبدالمجيد ايروانى از ائمه جماعت تهران به كمك دوستان بازارى خود خرج پذيرايى از متحصنين را متقبل شده بود. آنها به طور مفصل، پلوخورشت و ميوه مىآوردند و بين حاضرين تقسيم مىكردند. شايان ذكر است كه عدهاى از كاركنان دولتى كه مخالف رژيم بودند، گاهى به جمع متحصنين پيوستند و در آنجا به نفع جامعه روحانيت و عليه رژيم شعار مىدادند. در برخى موارد، درگيرىهاى شديدى هم به وقوع مىپيوست، چون مأموران از ورود عدهاى به داخل دانشگاه جلوگيرى مىكردند.
در روزهاى آخر صداى رگبار تير و تفنگ هم به گوش مىرسيد و گاهى گفته مىشد كه تعدادى كشته و زخمى شدهاند. اصولا ساختمان ژاندارمرى روبروى دانشگاه، تبديل به سنگر مبارزه عليه انقلابيون شده بود. اين وضعيت تا زمان ورود امام به ايران در دوازدهم بهمن، ادامه داشت تا اينكه در اين روز به محض اطلاع از برنامه ورود امام، دانشگاه را ترك كرده، به فرودگاه رفتيم.
با اقامت امام در مدرسه رفاه، من هم به عنوان يكى از نزديكان ايشان در آنجا مستقر شدم. به منظور تسهيل در رتق و فتق امور تعدادى از خانههاى اطراف مدرسه تخليه شده بود. من و عدهاى ديگر به يكى از اين خانهها رفتيم و آنجا را به عنوان دفتر كار خود قرار داده و كارمان را شروع كرديم. همانند بيت حضرت امام در قم، باز كار مراسلات و مراجعات از طريق دفتر ما تنظيم و هماهنگ مىشد. يكى از كارهاى ديگرى كه ما انجام مىداديم اين بود كه اسامى كسانى كه به انقلاب مىپيوستند را ثبت مىكرديم و به آنها مدركى با مُهر مخصوص تحت عنوان «دفتر اقامتگاه امام» مىداديم تا در همه جا در امان باشند.
بلافاصله پس از استقرار امام(ره) در مدرسه رفاه، اقشار مختلف مردم فوج فوج از اطراف و اكناف براى ديدن ايشان به آنجا مىآمدند و در خيابان صف مىبستند. يكى از تاريخىترين ديدارها، ديدار همافران نيروى هوايى با امام در مدرسهى رفاه بود. طى اين ديدار كه در نوزده بهمن اتفاق افتاد، همافران، آشكارا پيوستن خود به انقلاب را اعلام كردند و به همين خاطر، با امام عكس گرفتند. در شرايطى كه هنوز انقلاب به طور كامل به پيروزى نرسيده بود، اين قضيه، ضربه بزرگى بر دولت بختيار و رژيم شاهنشاهى وارد كرد.
شب 22 بهمن تا صبح، صداى رگبار گلوله به گوش مىرسيد و سرتاسر تهران چون كورهى آتش شدهبود. در خيابانها سنگربندى كرده بودند و بسيارى از مردم سلاح در دست داشتند. آن شب اگر ارتش دخالت مىكرد، احتمال داشت كه مقر امام بمباران شود. به همين خاطر امام را به يكى از اتاقهاى زيرزمين منتقل كردند و عدهاى از نظاميان كه به انقلاب پيوسته بودند، به طور مداوم در آنجا كشيك مىدادند.