پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در روزهای اخیر «سید علی نکویی زهرایی» از فعالین انقلابی اصفهان دار فانی را وداع گفت. مرحوم نکویی در سال 1319 در اصفهان متولد شد. به واسطه حضور در خانواده اهل علم از کودکی با جریانهای مذهبی پیوند خورد. در سال 1337 از دبیرستان ادیب تهران دیپلم گرفت و در مهر ماه همان سال به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد. او که از دهه سی با محافل سیاسی اجتماعی روز ایران در ارتباط قرار گرفت، با شروع نهضت امام خمینی در سال 1341 به عرصه مبارزات اسلامی کشیده شد. از مهمترین فعالیتهای او میتوان به راهاندازی انتشارات قائم در اصفهان اشاره کرد که پایگاه فکری فرهنگی نیروهای مبارز و انقلابی اصفهان بود.
سید علی نکویی با پیروزی انقلاب اسلامی علاوه بر
فعالیتهای فرهنگی به مدیریت اجرایی کشور نیز وارد شد. در بهار 58 در اولین تجربه
به عنوان فرماندار نجفآباد اصفهان منصوب شد. مسئولیت امور جنگزدگان اصفهان،
فرمانداری اصفهان، استانداری کرمانشاه، چهارمحال و بختیاری و قزوین و همچنین
مشاورت وزیر کشور از دیگر مسئولیتهایی بود که مرحوم نکویی بر عهده داشت.
سید علی نکویی در طول دوران حیات، خاطرات خود از روزهای انقلاب را در گنجینه تاریخ شفاهی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ثبت و ضبط
رسانده است. پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی ضمن تسلیت درگذشت آن فقید سعید بخشی از
خاطرات او را در ادامه برای نخستینبار منتشر میسازد.
*** تجربه اولین حرکت سیاسی در قیام 30 تیر ***
سید علی نکویی زهرایی در خاطرات خود درباره اولین
تجربه شرکت در حرکتهای سیاسی با اشاره به حوادث قیام 30 تیر میگوید: دوره اول دبیرستان
در مدرسه اقدسیه بودم که به همراه بچهها كلاس را تعطیل كردیم و به دروازه دولت
اصفهان همین جایی كه یك تلگرافخانه بودیم آمدیم. آنجا جمع شدیم و اینها برای مركز
یک تلگراف زدند. این به عنوان اولین حضور سیاسی من بود. منتهی 10- 11 سالم بود و خیلی
نسبت به قضایا توجیه نبودم.
*** انگیزه معلمی ***
مرحوم نکویی در یادماندههایش ماجرای رفتن به سمت و سوی معلمی را اینگونه نقل میکند: سال آخر دبیرستان من در دبیرستان ادیب بودم. ماه رمضانی بود مسجد ارك رفته بودم و آنجا نماز را خواندم. مرحوم آقای انصاری واعظ آنجا منبر میرفتند. ایشان در آن جلسه خطاب به جوانها و تحصیلكردهها گفتند كه بیایید شغل معلمی را بگیرید و این كار را بكنید. من آن روز ضمن اینكه درسم خوب بود و امکان ادامه تحصیل برایم در رشتههای ریاضی دانشگاه فنی بود ولی ایشان ما را تحت تأثیر قرار داد. تصمیم گرفتیم كه دیپلممان را كه گرفتیم، بیاییم معلم بشویم.
*** ماجرای راهاندازی کتابفروشی قائم در اصفهان ***
سید علی نکویی درباره روند راهاندازی انتشارات قائم
در اصفهان میگوید: مجله مكتب اسلام را من از آقای گلبیدی گرفتم و برای اولین بار
در طبقه سوم پاساژ كازرونی اصفهان یك دفتر گرفتم و به عنوان یك دفتر مطبوعاتی
تابلو زدم. بعداً از آنجا یك مقدار كار توسعه پیدا كرد، آقای مكارم مجموعه
انتشارات نسل جوان را راهاندازی كردند؛ آقای هاشمی رفسنجانی نشریه مكتب تشیع
را داشتند؛ یا آقای محصل یزدی بود كه كتاب فصل را داشت. بعدها من دفتری داخل
پاساژ مقدم در خیابان شیخ بهایی گرفتم و آنجا به عنوان یك دفتر نشریات دینی كه
نمایندگی نشریات را داشتم و گاهی كتابها را
هم میفروختم. اینجا شروع به كار كردم. یك دو سالی كه گذشت، با پیشنهاد من و
همكاری آقای زینالدین و سرمایهگذاری آقای اسلامدوست كتابفروشی قائم را در
اصفهان راه انداختیم. تقریباً سرمایه اصلی را آقای اسلامدوست داده بود ولی فعالیتها
و كارهای آن را من انجام میدادم.
مثلاً شرایط فروش كتاب آن روز این طوری بود كه من وقتی
در آن پاساژ روغنی بودم مرحوم آذری قمی كه دارالعلم را داشت و كتابهای تفسیر المیزان
جلد اول تا دهم را چاپ كرده بود، آن وقت ده دوره به ما داده بود و میگفت اگر ده
دوره فروختید یك دورهاش مجانی سهم شماست
و ما ماهها تلاش كردیم، موفق نشدیم ده دوره المیزان را بفروشیم. ولی بعدها كه
وارد قائم شدیم چون واقعاً قصدمان خدمت بود با سود كم با تلاش شبانهروزی و با یك
مجموعه دوستانی كه از گوشه و كنار، از بستگان من خواهرها و برادرها، پسر خالهها،
دوستان همه میآمدند كار میكردند. قائم برای خودش یك پروسه خاص شده بود. بعد هم
كتابهای حضرت امام و رسالهها و مجموعههایی كه آنجا بود خیلی نقش تعیینكنندهای
در اشاعه فرهنگ دینی مردم داشت و كتابهایی هم كه خود ما منتشر كردیم تقریباً سه
چهار تا گروه بود؛ یكی كتابهای آقای دكتر شریعتمداری را آنجا تجدید چاپ كردیم،
كتاب روش خوشبختی خانم امین را ما به صورت جیبی چاپ كردیم. كتاب آقای دكتر صانعی
را همینطور. اینها كتابهایی بود كه حالا جنبه عمومی داشت ولی مجموعههایی كه كار
كردیم، یكی با همت مرحوم شهید علیاكبر اژهای و برادرشان آقای دكتر جواد اژهای
كه آن كانون جهان اسلام راه افتاده بود و یك مقدار كتابهای آنها چاپ شد. بعد یك
مجموعهای را تحت عنوان فرصت در غروب به قلم جمعی از دوشیزگان و بانوان چاپ کردیم كه
من فكر میكنم كه این اولین حركت در راستای چاپ نشریهای به اسم خانمها بود. منتهی
چون آن روز مجوز نمیدادند ما اینها را به نام فرصت در غروب چاپ كردیم.
یك مجموعه كتابهای كودكان هم آن روز چاپ كردم كه بعضی
از آنها خیلی جالب بود و یك كتابش برای یك آقایی به نام محمدعلی آزادیخواه بود كه معلمی از شهر سیرجان بود و در اصفهان تحصیل میكرد. سه چهار تا كتاب برای بچهها
نوشته بود خیلی كتابهای معنیدار و سیاسی بود. این كتابها را من چاپ كردم یكی
دوستان جنگل شاد بود كه اخیراً هم تجدید چاپ شده است قصه قشنگی برای بچهها بود. یكی
افسانههای گرگ و میش بود؛ یكی از آنها كه جالبتر از همه اینها بود به نام
پرستوهای دره پیچ آب كه این کتاب علناً مبارزه مسلحانه را به بچهها یاد میداد. خیلی
حالت تمثیلی قشنگی داشت. این كتاب به صورت یك كتاب قصه چاپ شده بود. اما این كتاب رفت جزء لیست سیاه ساواك. ساواک مجموعهای داشت كه كتابهای جلال آلاحمد و اسلام و مالكیت و كتابهای حضرت امام و دكتر شریعتی و اینها را لیست کرده بود. ساواك خیلی
ناراحت بود و همین باعث شد كه ما آن روزها بیش از صد هزار نسخه از این كتاب چاپ كردیم.
*** توصیه مبارزاتی آیتالله جنتی ***
مرحوم نکویی در خاطرهای درباره ماجرای توصیه مبارزاتی آیتالله جنتی میگوید: یك وقتی که در همان خیابان شیخ بهایی بودیم. تازه رفته بودیم درخواست مجوز مركز مطبوعاتی بدهیم. آن روز نقش وزارت ارشاد را وزارتخانهای برعهده داشت که به آن وزارت اطلاعات میگفتند؛ اینها پرونده تشكیل داده بودند كه برای ما مجوز بدهند كه بتوانیم مركز نشریاتی داشته باشیم. در ماه بهمن بود که دیدیم نامهای به دفترمان آمده كه نمایندگی مكتب اسلام! تاج گل اهدایی شما برای مجسمه روز سوم اسفند ساعت 8 صبح باید در آن میدان مجسمه اصفهان برای اهدا آماده باشد. ما خیلی ناراحت شدیم، خدایا این چه كاری بود؟ خلاصه با گروههای مختلف مشورت كردیم كه چه كنیم؟ یكی گفت كه چارهای نیست، بالاخره اگر میخواهید كار كنید باید جور این چیزها را هم بكشید. یكی گفت كه برو یك تاج گل زشتی درست كن... آن روز ما همانطور متحیر بودیم، خب حالا چه كنیم؟ خدا حفظ كند آقای جنتی آن روز اصفهان آمدند. ما موضوع را با آیتالله جنتی که به عنوان یك طلبه جوان فكرهای مبارزاتی داشتند مطرح كردیم. ایشان گفتند اگر از من میشنوی، عمل نكن و این جمله را بخصوص ایشان گفتند: دأب ساواك این است كه اول یك خواستهای را دارد، اگر دید طرف اجابت كرد تا آخر میرود. آن روز این توصیه آقای جنتی در ما اثر كرد و گفتیم باداباد ما نمیفرستیم و فردای آن روز كه مراسم بود رادیو عنوان میكرد كه هم اكنون تاج گل اهدایی آقای كی به پای مجسمه نثار شد. من یادم آمد كه الان اگر میگفت تاج گل اهدایی مكتب اسلام، چه اتفاقی میافتاد! ما آن روز این كار را نكردیم و خیلی هم خدا را شكر كردیم كه چه خوب شد و دیگر هم سراغ ما برای این كارها نیامدند.
*** شناسایی ساواکیها توسط نیروهای انقلاب ***
سید علی نکویی همچنین درباره تعقیب و مراقبت ساواک از
کتابفروشی قائم میگوید: اواخر كه فشار ساواك خیلی زیاد شده بود، یكی از مراكز
شكار بچهها مغازه ما بود. ساواکیها میآمدند كنار خیابان، ماشینهایشان را پارك میكردند و بچههایی را كه میآمدند كتاب میخریدند، بازجویی کرده و كتابهایشان را بازدید میكردند
و روی نهجالبلاغه، كتابهای شریعتی و كتابهای حضرت امام حساستر بودند. ما هم برایمان سخت بود. نه میتوانستیم کتابفروشی را تعطیل كنیم و نه میتوانستیم فعالیتها را محدود كنیم؛ بعدا دیگر ماشینهای ساواکیها را شناسایی كرده بودیم. آنها برای
اینكه شمارههایشان خوانده نشود، پپلاکها را زیر سپر میبردند كه شماره
خوانده نشود و همین نشانهای شده بود كه بچههای ما دیگر ماشینهای ساواک را میشناختند. البته گاهی هم ساواك میآمد و همه كتابهایمان
را جمع میكرد میبرد.
*** تست روانشناسی ساواکیها ***
مرحوم نکویی در بخشی دیگر از خاطرات خود
درباره شیوههای خاص بازجویی در ساواک اصفهان میگوید: یكبار نادری، آقای
آذری قمی را خواسته بود. آقای آذری شب منزل ما بودند. من یك مقدار با
ایشان روی بازجوییهای نادری و شیوههای برخورد او صحبت كردم. نادری سعی میكرد كه طرف را خرد كند، تحقیر كند، به زانو در بیاورد و بعد هم
از او بهرهبرداری كند.
یكی از كارهایی كه میكرد تستهایی
بود كه روی آنها كار میكرد. بعد از این كه كتك میزد، فحش میداد، همه
كارهایش را كرده بود، آدم در شرایط خاصی بود، مثلاً میگفت حالا اگر
راست میگویی تو نان امام زمان را خوردهای من یك سوال از تو میپرسم جواب بده. خلاصه آقای آذری این حضور ذهن را داشت.
بعدا كه به خانه آمد گفت كه بازجو از او عبارتی از منطق پرسیده و گفته بود كه تعریف
منطق از دید خواجه نصیرالدین طوسی یا یكی از این بزرگان چه بود؟ آقای آذری هم عبارت درست را گفته بود
و بازجو مقداری جا خورده بود.
*** موج عظیم کتابخوانی در دوران انقلاب ***
مرحوم نکویی ایجاد موج عظیم فرهنگی برای
کتابخوانی در دوران مبارزات انقلابی را اینگونه شرح میدهد: بحث كتابخوانی و موجی كه پیش از
انقلاب ایجاد شد به نظر من حرکت خاصی بود كه در یك مقطع محدودی آمد و
دوباره رها شد. مثلا ما 100
تا 100 تا نهجالبلاغه از مرحوم فیضالاسلام میگرفتیم و میآوردیم و بعد میفروختیم كه اصلاً سابقه نداشت؛ یعنی یك حركت عظیم فرهنگی
شروع شد كه واقعاً ساواك را به ستوه آورده بود. علیرغم فشاری كه میآوردند
این كتابها چاپ میشد.
خیلی موج عظیمی برای كتاب خواندن ایجاد شده بود که البته افرادی هم كه كار میكردند واقعاً هیچ قصد و نیت مادی نداشتند. طرف مهندس بود، معلم بود، كارمند بود، دو ساعت میآمد و میایستاد و كار میكرد. كتاب بسته بندی میکرد؛ كارتن میبستند؛ نمایشگاه كتاب برگزار میکردند. البته ساواك هم فشار میآورد و به شكلهای مختلف اذیت میكرد. من در آن مقطع و بعد از آن دو تا ماشین كرایه كرده بودم. یكی وانت بود، یك خاور و یكی از آنها صبح از تهران کتاب میآورد، یكی شب. كتابهایی كه میآمد، تا شب تمام شده بود یعنی اگر روزی دو تا ماشین كتاب به ما نمیرسید، واقعاً جوابگو نبودیم كه شاید حالا در تاریخ ما دیگر چنین روزهایی تكرار نشود. میآمدند دم كتابفروشیها صف میكشیدند كه ساعت 8 صبح ماشین برسد.