پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ محرم سال 1342 نقطه آغاز خیزش عمومی علیه رژیم پهلوی بود و مردم در سراسر ایران آماده مبارزه با شاه بودند. آیتالله سید حسن طاهریخرمآبادی که محرم آن سال برای تبلیغ به کاشان رفته بود، حال و هوای مردم کاشان در محرم سال 42 را اینطور روایت میکند: روزهای پایانی ماه ذیحجه سپری میگشت و با فرا رسیدن ماه محرم، تعطیلی حوزه نیز شروع میشد. طلاب خود را برای سفرهای تبلیغی آماده میکردند. با فرا رسیدن ایام تبلیغ، من خودم تصمیم گرفتم که به کاشان بروم؛ چون ماه رمضان آن سال کاشان بودم، صحبت شد که دهه محرم را نیز در کاشان باشم. آقای علی حجتی کرمانی هم آن سال تصمیم گرفته بود که به کاشان بیاید.
دو روز مانده بود به محرم که برای خداحافظی خدمت امام رسیدم. به ایشان عرض کردم من عازم کاشان هستم، اگر دستوری در رابطه با سخنرانیهای ایام عاشورا دارید، بفرمائید. امام ضمن ابلاغ سلام به آقایان و علمای کاشان، فرمود که شما در سخنرانیهای خود به دولت هرچه میخواهید بگوئید؛ ولی به شاه کاری نداشته باشید. شاه را بگذارید برای خود من. تصمیم عاقلانه هم همین بود. برای اینکه ما اگر در منبر به شاه حرفی میزدیم، خیلی سریع ما را دستگیر میکردند و اصلاً نمیگذاشتند که جلسات سخنرانی را ادامه بدهیم؛ اما ابهت دولت شکسته شده بود. علاوه بر این، بالاخره هر چیزی یک حریمی باید داشته باشد. در آن زمان مبارزه با شاه و کوبیدن او در حد و اندازه حضرت امام بود. در آن مقطع ما باید به تضعیف دولت می پرداختیم و تضعیف شاه و مبارزه با او را به عهده امام میگذاشتیم. ما با این توصیه و رهنمود هوشیارانه حضرت امام، به طرف کاشان حرکت کردیم.
امام نامههایی نیز برای آقای یثربی و دیگر علمای کاشان نوشتند و در مورد اصل مبارزه، گرم نگاه داشتن جلسات عاشورا و مطرح کردن حادثه فیضیه در منابر و مجالس، توصیههایی نموده بودند که این نامهها را آقای علی حجتی کرمانی که بعد از من به کاشان میآمد، آورده بود. آن روزی که من به کاشان میرفتم، نامهها هنوز آماده نشده بود و من فقط سلام امام و توصیههای شفاهی ایشان را به علمای کاشان ابلاغ کردم.
من در کاشان، در منزل یکی از دوستان بازاری به نام آقای حاج همایی که ماه رمضان آن سال را نیز میهمان او بودم اقامت گزیدم. برای منبر و سخنرانی به جلسات مختلفی دعوت شدیم. روزهای اول که هنوز مجالس رونق نگرفته بود و جمعیت زیادی نمیآمد، در مورد مسائل روز کمتر صحبت میکردیم. از روزهای پنجم و ششم بود که آرام آرام وارد مسائل روز شدیم و در روزهای آخر که جمعیت زیادی در مجالس حضور داشتند، بحثهای حاد و داغ سیاسی را مطرح میکردیم.
صبح روز هشتم، بعد از منبر، حاج تفضلی - که فرد با نفوذی بود و رؤسا و مقامات محلی در جلساتش شرکت میکردند - آمد پیش من و گفت که اینقدر تند صحبت نکنید. یک قدری مواظبت کرده و با احتیاط بیشتری سخن بگویید، چون من اطلاعاتی دارم که بعد از عاشورا مسائلی اتفاق خواهد افتاد.
عصر روز هشتم، جلسهای بود که هم من منبر میرفتم و هم آقای حجتی. آقای حجتی قبل از این منبر، در مدرسهای که امروز به آن مدرسه امام میگویند و آن وقتها مدرسه سلطانیه نام داشت، منبر میرفت و اتفاقا جمعیت خوبی هم پای منبر ایشان حاضر میشد. از آنجا به این جلسه میآمد و بعد از من منبر میرفت. در سخنرانی آن روز، یادم میآید که آیات اول سوره بقره را مطرح کردم. این آیات در مورد منافقین بود. (و اذا قیل لهم لاتفسدوا فی الارض، قالوا انما نحن مصلحون). این آیات را بر اعمال دولت تطبیق میکردم که اینها میگویند ما میخواهیم اقدامات اصلاحی انجام دهیم، اصلاحات ارضی کردند و مسائلی از این قبیل را منطبق میکردم با آیه و البته یک مقداری هم از روزهای قبل، تتندتر صحبت کردم. از منبر که پائین آمدم، طبق معمول میخواستم از در بیرون بروم و آقای حجتی منبر برود که فردی به من گفت، آقا شما تشریف نبرید، همینجا باشید. من بدون اینکه علت را بپرسم، همینطور نشستم تا منبر آقای حجتی هم تمام شود و با هم برویم، چون آقای حجتی در یک مدرسه اقامت داشت و من هم معمولا روزها پیش ایشان میرفتم. خلاصه من نشستم و دیگر وقت زیادی برای منبر آقای حجتی باقی نمانده بود. ایشان فقط به ذکر دو سه جمله مصیبت و دعا اکتفا کرد و از منبر پائین آمد. بعد معلوم شد که شهربانی و نیروهای پلیس خانه را محاصره کرده تا من و آقای حجتی را دستگیر کنند و آن آقا هم بر اساس اطلاعی که داشت به من گفته بود که همانجا بنشینم. آقای حجتی منبرهایش خیلی حاد بود؛ اما همانطور که گفتم آن روز نتوانست زیاد صحبت کند، چون از همان منبر قبلی در مدرسه سلطانیه ایشان را تحت نظر داشتند و تصمیم داشتند که من و ایشان را دستگیر کنند تا این مسائل به ایام عاشورا منتهی نشود.
ما را از یک در دیگری که به کوچه پس کوچههای کاشان باز میشد، بیرون بردند و به منزل شخصی که اسمش را به خاطر ندارم، هدایت کردند. به ما گفتند که همین جا بمانید که بیرون آمدنتان مساوی است با دستگیری. در همین منزل و قبل از آمدن مردم، با آقای یثربی هم تلفنی تماس گرفتم. از طرف شهربانی به آقای یثربی این مساله را رسانده بودند که این آقایان تندروی میکنند.
نمازمان را تازه خوانده بودیم که صدای تکبیر و شعار جمعیت به گوشمان رسید. خیلی زود متوجه شدیم که این خبر به جلسات شب ما هم رسیده و مردم با هیجان و شور و با تکبیر و همراه با چوب و چماق راه افتاده بودند. شعار «یا مرگ یا خمینی» مردم، فضا را پر کرده بود. مردم آمدند و ما را با سلام و صلوات و تکبیر و شعار، جلوی جمعیت انداختند. پلیس هم در این گونه مواقع دخالت نمیکرد، مخصوصا در آن شرایط که نمیخواستند در حول و حوش ایام عاشورا مسالهای اتفاق بیفتد. به همین دلیل شاید اگر همان موقع هم ما را دستگیر میکردند، نگه نمیداشتند و پس از یک تهدید آزاد میکردند. به هر حال همراه با سیل خروشان جمعیت، به محل جلسات هر شبمان رفتیم.
جلسه آن شب پرشورتر از شبهای قبل برگزار شد و جمعیت زیادی نیز حضور داشتند. آن شب، من و آقای حجتی تندتر از هر شب صحبت کردیم و فقط به خاطر همان سفارش امام، به شاه تعرض نکردیم. من یادم هست که این تعبیر را در مورد هیئت دولت به کار بردم که یک مشت جوئلق، مصوباتی را برخلاف شرع و خلاف قانون گذراندهاند. چون شب تاسوعا بود، این شعر را که به حضرت ابوالفضل(ع) منسوب است، مطرح کردم: والله ان قطعتموا یمینی ... و آن را با مسائل روز مقایسه کردم. آن شب پس از پایان جلسه، ما را بردند منزل یکی از تجار کاشان. آن شب عدهای از مردم با چوب و چماق تا صبح پاسداری میدادند و مراقب اوضاع بودند.
قرار شد، دو روز آخر؛ یعنی، روزهای تاسوعا و عاشورا نیز ما با جمعیت به این طرف و آن طرف برای سخنرانی برویم تا در بین راه مسالهای اتفاق نیفتد.
محرم آن سال در کاشان به جز من و آقای حجتی کرمانی، یکی دو نفر دیگر بودند که مانند ما غیر بومی بودند و از بیرون کاشان دعوت شده بودند.
بعد از ظهر روز عاشورا که من و آقای حجتی کرمانی از کاشان به قم آمدیم، سوار تاکسی شدیم و به راننده تاکسی گفتیم که میخواهیم برویم یخچال قاضی. در منزلِ حاج آقا مصطفی، در همان اطاق دم در خدمت امام رسیدیم و جریان کاشان را خدمت ایشان توضیح دادیم و از ایشان کسب تکلیف نمودیم. عین عبارت امام یادم نیست، ولی ایشان فرمود که شما به وظیفه خودتان عمل کردید.
منبع: خاطرات آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی؛ جلد اول؛ انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی