پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله مسعودی خمینی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره وقایع دوم فرودین 1342 در مدرسه فیضیه میگوید: « من در منزل امام و در خدمت ایشان بودم، به تدریج شاهد بودم که زخمیهای فیضیه را به منزل امام میآورند. حدود نیم ساعت بعد از شروع ماجرا بود که سیدی را آوردند که بیحال و زخمی بود. امام در حالی که بدون عبا و حتی ظاهراً قبا بودند از اتاقشان سراسیمه خارج شدند و بالای سر سید زخمی آمدند و سر سید را روی دامنشان گذاشتند و شروع کردن به نوازش او و پرسیدند که چه اتفاقی افتاده؟ بعد او را دلداری دادند. سید چشمانش را باز کرد وقتی امام را در کنار خود دید، گفت: «نه آقا من سالم هستم و هیچ طوری نشده». امام دستور دادند که دکتر به بالین او آورده شود.
شب نماز مغرب و عشا را در همانجا [منزل حضرت امام] خواندیم و عده زیادی از آقایان در خدمت امام جمع شدند و راجع به قضیه فیضیه صحبت داغ بود. حدود ساعت نه شب بود که آقا فرمودند: «همه مرخصند». ما عرض کردیم: «خدمت شما میمانیم». فرمود: «خانه، خانه من است و من حرام کردم در اینجا بمانید». ما بیمناک بودیم که مأموران شبانه به خانه امام بریزند و برای جان امام احساس خطر کردیم. در این حال آقای خلخالی، که آدم عجیبی است، مقابل امام ایستاد و گفت: «شما حرام میدانید ولی ما ماندن را واجب میدانیم. وجوب و حرمت با هم در تضاد است». امام لبخندی زد و فرمود: «بروید بیرون از خانه من».