در چهلمین سالگرد شهادت سید عبدالکریم هاشمینژاد مطرح شد:
شهید هاشمی نژاد در سخنرانی سالگرد 17 شهریور در تهران، نوعی تحدی به منافقین کرده بود. ایشان در آن سخنرانی گفتند که شماها فقط منطقتان آدم کشی است؛ راه دیگری ندارید؛ ما هم از شهادت باکی نداریم...
در گفتگو با آیت الله معلمی مطرح شد:
آیت الله معلمی درباره آشنایی خود با حضرت علامه حسن زاده آملی گفت: آشنایی من و دیدارم با ایشان به سال 1356 برمیگردد. من در ایام تحصیل در نجف درس میخواندم و چند سالی در ایران نبودم، به همین دلیل آشنایی ما با ایشان در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی برمیگردد.
در گفت و شنود با حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی مطرح شد:
31 شهریور سال 1359 که جنگ شروع شد، تقریبا حدود نه ماه از مسئولیت من در دادستانی مسجد سلیمان میگذشت. مسجد سلیمان با اینکه جزء شهرهای خط مقدم و مرزی نبود، ولیکن به واسطه وجود مراکز نفتی، مرکز تعمیرات تانک و مقر هوانیروز، همواره در معرض بمباران دشمن قرار داشت. دشمن همواره مسجدسلیمان را هدف آتشبارها و بمباران هوایی قرار میداد، به همین دلیل، شب ها این شهر دائما در خاموشی بود...
تصویری از اولین روزهای جنگ در گفتگو با فریده فرخی نژاد
روایت یک بانوی جنگزده از تهاجم بعثیها میتواند زوایای کمتر دیدهشده از جنگ را در منظر نسل امروز پدیدار سازد. از روزی که مردان خانواده را در قامت رزمندگی یافت و خود مجبور شد در کنار مادر و خواهرانش کوچ اجباری را تجربه کند. او سالهای جنگ را در بندرعباس گذراند؛ اما تلخیهای جنگ نتوانست او را از فعالیت و نقشآفرینی بازدارد. اواخر سال 1359 به صدا و سیمای خلیج فارس راه یافت و در کسوت گویندگی خبر سالهای متمادی فعالیت کرد.
تحلیلی پیرامون طرح آمریکا در منطقه| بخش اول
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امریکاییها بر آن شدند تا دنیا را به سمت تک ابرقدرتی پیش ببرند، 11 سپتامبر سال 2001 و انفجار برجهای دوگانه در آمریکا در همین راستا شکل گرفت جریانی که آمریکا حدوداً 10 سال روی مقدمات و اهداف آن کار کرده بود. از این تاریخ به بعد امریکا به شدت شروع به مظلومنمایی کرد. آنها همه جنایات خود را در دنیا توجیه کردند و از کل دنیا خواست در مبارزه با تروریسم با آنها همراه باشد. آنها صریحا اعلام کردند که هیچ کس نباید جدا از ما گام بردارد. اولین گام برای اجرای آن برنامهای که در دهه 90 میلادی طراحی کرده بودند، اشغال افغانستان بود.
بازخوانی یک واقعه مغفولمانده در گفتوشنود با دکتر صفاءالدین تبرائیان
دکتر صفاءالدین تبرائیان در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی گفت: با استناد به اسناد و مدارک، و گفتگوهایی که با بازماندگان خاندان حکیم انجام دادم می توانم بگویم که پرونده خاندان حکیم بدون تردید زیر نظر شخص صدام بود و خودش بر این قضیه اشراف داشت. سازمانی به نام «الأمن الخاص» متولی این کار بود که مسئولیت آن را پسر دوم صدام بر عهده داشت و داماد دوم صدام هم مسئول آن پرونده ها بود...
در گفتگو با حجتالاسلام والمسلمین احمد خزائی مطرح شد:
حجتالاسلام والمسلمین احمد خزائی گفت: روز 17 شهریور ازجمله سرفصل هایی است که پروژه جدید آمریکا را نقش بر آب کرد و پایانی بر طرحهای دغلکارانهی رژیم بود که با عنوان «آشتی ملی» مطرح شد. بعد از آن بود که دولت نظامی ازهاری روی کار آمد و رژیم که از ادامه حیات خود ناامید شده بود، ماهیت خود را نشان داد. به نظر من در میان حوادث انقلاب اسلامی، شاید هیچ روزی مثل 17 شهریور تاثیرگذار و پردامنه نبود. مردم با این وجود که کشتار 17 شهریور را به چشم دیدند، اما باز هم در تظاهرات شرکت کردند و شرق تا غرب و شمال تا جنوب کشور شاهد حضور مردم در عرصه بود. و سرانجام رهبری حضرت امام(ره) توانست این کشتی را به ساحل برساند.
به روایت همسر شهید قدوسی و دختر علامه:
یکبار یک نفر گفت: علامه با انقلاب مخالف بود. به او گفتم: اغلب شاگردان علامه در انقلاب فعال بودند؛ آقای بهشتی، آقای مطهری، آقای جوادی آملی و دیگران. اگر علامه با انقلاب مخالف بود چرا شاگردانش را از مبارزه منع نکرد؟ پدرم خیلی از وضع کشور متاثر و از عملکرد ساواک و شاه منزجر بودند. ایشان با اشاره به شاه میفرمود: من تعجب میکنم که او چه فکر میکند؟ با چه حکمی به راحتی انسانها را میکشد؟!
عضو جداشدهی سازمان مجاهدین خلق مطرح کرد:
عضو جداشدهی سازمان مجاهدین خلق میگوید: مدتی از حضور در کردستان نگذشته بود که این مقر تبدیل به محل وصل نفرات داخل کشور به فرانسه شد. مسعود کشمیری و محمدرضا کلاهی هم در همین زمان و البته با فاصله زمانی کمی به مقر ما منتقل شدند.
حجتالاسلام سید علیرضا صدر در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی مطرح کرد:
حجتالاسلام صدر درباره مجاهدتهای مرحوم حسینیان در پرونده سید مهدی هاشمی گفت: یکی از اقدامات برجسته آقای حسینیان به ماجرای آقای منتظری برمیگردد. آقای حسینیان نقل میکردند: هنگامی که در قضیه آقای منتظری ورود کردم، عدهای به من گفتند «چرا این کار را انجام میدهی؟ چند وقت دیگر منتظری رهبر میشود؛ خودت را با او وارد درگیری نکن». به آقای حسینیان گفته بودند که: «منتظری دار و دسته خطرناکی دارد. مگر ندیدی آیتالله شمسآبادی را چگونه کشتند؟ بلایی هم سر تو میآورند!» آقای حسینیان کاملا در معرض همان خطری بود که مرحوم شمسآبادی به آن دچار شد. ایشان در پاسخ به این صحبتها گفته بود: «عیبی ندارد؛ من تا آخر ایستادهام.» واقعا در این قضیه هیچ کس قادر نبود مثل آقای حسینیان عمل کند که حاضر باشد از همه چیز، از جان و آبرویش بگذرد و از اصل انقلاب و راه امام دفاع کند. آقای حسینیان به واسطه اینکه دادستان ویژه روحانیت بود زودتر از همه وارد این ماجرا شد.