مرکز اسناد انقلاب اسلامی

12 بهمن 57 |روایت حفاظت از امام خمینی در بهشت زهرا
در داخل محوطه‌ بهشت زهرا مأموران انتظامی مخصوص که از میان توده‌ مردم برگزیده شده بودند مستقر شدند و وسایل نقلیه و افراد را مورد بازرسی قرار می‌دادند و پس از کنترل دقیق به آن‌ها اجازه‌ ورود داده می‌شد. این تمهیدات امنیتی کارساز شد، چرا که دقایقی قبل از آغاز سخنرانی امام سه مرد مسلح در نزدیکی جایگاه ‌ایشان توسط مردم دستگیر شدند که البته یکی از آنان که مسلح بود متواری شد.
روایت‌هایی از مشی آیت‌الله حائری یزدی؛
محسن صدرالاشراف از سیاستمداران پهلوی‌ها می‌نویسد: «در سال ۱۳۰۷ عموی من حاج سید احمد امام جمعه در محلات فوت شد و من در اوائل سال ۱۳۰۷ برای دلجویی اعقاب او در ایام تعطیل عید نوروز به محلات رفته برگشتم و در مراجعت از محلات در قم به دیدن حاج شیخ عبدالکریم یزدی موسس هیئت علمیه قم که مرد بزرگواری بود رفتم. مرا در اطاق اندرونی خود پذیرفت و به خاطر دارم از اوضاع وقت به طوری گریه کرد که مثل باران اشک می‌بارید و گفت انگلیسی‌ها حلقوم اسلام را گرفته‌اند و تا آن را خفه نکنند دست بردار نیستند».
برشی از خاطرات ژنرال هایزر
ژنرال هایزر: «به تأخیر انداختن ورود [امام] خمینی حتی برای بیست و چهار ساعت در آن موقعیت، فرصتی خوب و زمانی ارزشمند برای اقدام بود. احساس می‏‌کردیم بهترین راه‌حل این است که به‌جای آنکه باند فرودگاه را واقعاً ببندیم، خیلی راحت اعلام کنیم که فرودگاه بسته است. ما این توانمندی را داشتیم که در صورت لزوم فرودگاه را ببندیم. این کار به ما اجازه می‌‏داد که تدارکاتمان را آماده نگه داریم و انتقال افرادمان ادامه یابد؛ به همه‌ی آمریکایی‌‏ها فشار آورده‌ بودیم که ایران را ترک کنند».
روایتی دیگر از پیوند قوای نظامی با انقلاب اسلامی
در کتاب " تاریخ شفاهی ارتش در انقلاب اسلامی " که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده آمده است: « به سپهبد جعفری، سرپرست شهربانی کشور در شورای امنیت ملی در دولت شاپور بختیار، شماری از مأموران شهربانی کتباً به وی گزارش داده بودند که از آیت‌الله خمینی تقلید می‌کنند و نمی‌توانند برخلاف فرمان ایشان عمل کنند. تأثیر و نفوذ امام بر روی نظامیان تا حدی بوده که امرای ارتش نمی‌دانستند برای جلوگیری از این مسئله چه کنند. بدره‌ای می گوید که هرچه ما چاره کنیم و انجام دهیم، خمینی با یک سطر نوشته و پیام آن را خنثی می‌کند.
بازخوانی یک جنایت تاریخی به روایت شاهدان عینی؛
«... آری، كامیون‌ها را آوردند برای بردن جنازه‌ی مدافعانی كه جز اسلحه‌ی ایمان و شهادت سلاح دیگری نداشتند و آماده بودند تا با خون سرخ خویش از ارزش‌های اسلامی دفاع كنند. به گفته‌ی یک شاهد عینی، 56 كامیون جنازه بردند و زخمی‌ها را هم همراه كشته‌شده‌ها در گودالی در محله‌ی خشتمال ها و باغ خونی مشهد دفن كردند».
مادرانه‌های نهضت اسلامی
مادر 51 ساله‌ يکى از شهدا در مصاحبه‌اى با روزنامه‌ کيهان چنين گفت: «زمانى ما را از گفتن نام فرزندان خود باز مى‌داشتند، نمى‌گذاشتند حتى يادى از خاطره‌ى شهداى خود کنيم؛ اما امروز پس از گذشت سال‌ها خون جوانان‌مان دوباره به جوشش افتاده و من به عنوان يک مادر که فرزندان ديگرى را نيز هم اکنون در زندان دارد، سوگند ياد مى‌کنم که تا آخرين قطره‌ى خون خود را در راه آزادى ندهم، از پاى ننشينم.»
برشی از خاطرات مرتضی محمودی
مرتضی محمودی می‌گوید: «ماه رمضان 1356 مهندس مهدی بازرگان به مدت ده شب در مسجد قبا سخنرانی و جمعیت زیادی در سخنرانی‌های وی شرکت می‌کرد. ایشان تقریباً تا حدودی انقلابی حرف می‌زد، همین که اسم امام را می‌آورد، کل جمعیت سه بار صلوات محکم می‌فرستادند. این صدا در بیرون و داخل مسجد همه جا کشیده می‌شد. وی چند بار به این سه صلوات اعتراض کرد و گفت: چرا برای اسم امام سه صلوات می‌فرستید؟ شما برای پیغمبر یک صلوات می‌فرستید، اما برای امام سه صلوات؟»
به بهانه سالروز اعدام انقلابی حسنعلی منصور
بعد از آن در زندان قصر با دوستان ملاقاتی کردم که خیلی برایم جالب بود. فکر می کنم شهادت امام موسی کاظم (ع) بود که هفت نفر از آنها از جمله حاج مهدی عراقی، آقای عسگراولادی، آقای حاج حیدری و آقای حاج احمد شهاب با لباس های مشکی پشت میله های زندان ملاقات آمدند. هر هفت نفر لباس های مشکی پوشیده بودند و یادم هست که حاج مهدی عراقی میله های زندان را مثل شیر گرفته بود. آدم وقتی آنها را با آن روحیه های شاد می دید، یک حالی میشد. خوش و شاداب بودند و شوخی می کردند. این اولین ملاقاتم بعد از قضیهی دادگاهشان بود که هیچ وقت این لباس های مشکی و این هفت نفر از یادم نمی رود.
به بهانه سالروز رحلت آیت‌الله حجت کوه‌کمره‌ای
فقیه و فیلسوف بزرگ حضرت علامه طباطبایی سوگنامه‌ای در قالب یک ترکیب‌بند بلند سرود و تأسف و حزن عمیق خود را از فقدان جانگداز استادش آیت‌الله حجت به نظم کشید که مشتمل بر معانی عالی و احساسات لطیف و نشان دهنده‌ی و تأثر روحی مرحوم علامه است.
برگی از خاطرات آیت‌‎الله خزعلی
بعد از شهادت نواب موجى از تأثر در حوزه به‌وجود آمد. بخصوص فضلايى كه ايشان را مى‌شناختند بيشتر تحت تأثير قرار گرفتند. روز شهادت ايشان روز غمبارى بود، چون فرد برجسته و مسلمان راستينى از دست رفته بود او به جوانان مسلمان حرارت و دشمن‌شناسى را ياد داد. او ضمن دعا و توسل و حرف زدن مرد عمل و كشتن و از بين بردن دشمنان براى عملى كردن دستورهاى دين نيز بود. او كسى نبود كه فقط در گوشه‌اى بنشيند و كتاب بخواند. او با عمل خود به حوزه علميه بصيرت داد.
تازه های کتاب