مرکز اسناد انقلاب اسلامی

برگی از خاطرات مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین حسینیان
درگیری‌ها به همان شکل ادامه پیدا کرد. بچه‌ها گونی‌های شن گذاشته بودند و حفاظت می‌کردند. اما گاهی ساواکی‌ها می‌آمدند و این‌ها را به رگبار می‌بستند و فرار می‌کردند. آقای ناطق روی یک مینی‌بوس با بلندگو اعلام می‌کرد به دستور امام خمینی حکومت نظامی لغو است، مردم به خیابان‌ها بریزید. ما هم مثل مردم دیگر در خیابان‌ها بودیم و تا شب این ‌درگیری‌‌ها ادامه پیدا کرد.
روایت‌هایی از وقایع 21 و 22 بهمن 57
عبدالله جاسبی نیز می‌گوید: «کلاهدوز در شب 21بهمن نه تنها تانک‌ها را از کار انداخته بود بلکه بسیاری از ادوات جنگی را هم دستکاری کرده بود و با این عمل جسورانه خود در حقیقت بخشی از دستگاه نظامی رژیم پهلوی را خلع سلاح کرده بود.»
برگی از خاطرات علی هادی‌تبار
علی هادی‌تبار می‌گوید: «شب بیست و دوم بهمن تا صبح یک لحظه هم صدای آژیر آمبولانس‌ها و تیراندازی‌ها قطع نشد به نظرم آن شب کسی در شهر نخوابید. همه شهر بیدار و به انتظار فردا نشست. اخبار درگیری‌ها از نقاط مختلف شهر می‌رسید یکی از جاهایی که خبرش خیلی مهم بود خبر درگیری در اطراف جام جم، مرکز رادیو و تلویزیون بود.»
به بهانه چهلمین روز درگذشت آیت‌الله مصباح یزدی
يکی از اسناد ساواک‌ در رابطه‌ با فعاليت‌های آيت‌الله مصباح‌ چنين‌ اشاره‌ می‌کند: «اخيراً شخصی به‌ نام‌ مصباح‌ که‌ قبلاً مدير مدرسه‌ حقانی بوده‌ تعداد شش‌ برگ‌ اعلاميه‌ به‌ امضای روحانيون‌ مبارز ايران‌ جهت‌ يکی از دوستانش‌ به‌ تهران‌ ارسال‌ داشته‌ است‌ و خواسته‌ که‌ اعلاميه‌های مذکور در تهران‌ تکثير و توزيع‌ گردد. جهت‌ اطلاع‌ و شناسايی مصباح‌ و روشن‌ نمودن‌ نحوه‌ی فعاليت‌ و تمايلات‌ سياسی وی و اعلام‌ نتيجه‌. ضمناً هرگونه‌ اقدام‌ مستقيم‌ موجب‌ سوخته‌ شدن‌ شنبه‌ خواهد شد».
روایتی از 19 بهمن 1357
علی‌محمد بشارتی می‌گوید: «همه وارد مدرسه شدیم. طولی نکشید که حضرت امام در جایگاه ظاهر شدند. ملاحیدر به مجرد مشاهده‌ی امام «ایست خبردار» داد. همه‌ی نظامیان به حضرت امام ادای احترام کردند. آن روز یک روز تاریخی و ماندگار شد. از آن به بعد تلاش رژیم برای مخدوش کردن حضور نظامیان در مدرسه‌ی علوی به جایی نرسید...»
برگی از خاطرات آیت‌الله سید جواد علم‌الهدی
در پاریس هنگامی که این پیغام‌ها را به محضر مبارک استاد [امام] رساندم امام دو دست مبارکشان را بالا بردند و گفتند: «اسلحه ابداً، پیغام من را به آن‌ها برگردان و برسان و بگو اصلاً نه بخرید[اسلحه]، نه جمع کنید و نه نگه دارید، ما از سال 41 که این حرکت را شروع کرده‌ایم تا الان که دیگر وقت بازگشت ماست و حکومت می‌رود و نمی‌تواند بماند همه‌اش با بیان بوده، همه‌اش با مصاحبه بوده، همه‌اش با گفتار بوده، آنچه را هم که متعلق به من با خط و امضای خودم بوده، آنچه را هم که کمک مردم بزرگوار شهرستان‌ها دارند به عنایت خودشان بوده است همچنین طومارهایی که مردم نوشتند و اعلام داشتند و برای ما فرستادند، به خودشان بوده است، ان‌شالله ما موفق هستیم و احتیاجی به اسلحه و جنگ نداریم.
انتشار برای نخستین‌بار| برگی از خاطرات آیت‌الله جلالی خمینی
ما شب‌ نشستیم‌ جلسه‌ گرفتیم و تصویب‌ كردیم‌ كه‌ حاجی‌ها در میدان‌ بیایند و با مشت‌های‌ گره‌ كرده‌ مرگ‌ بر امریكا و مرگ‌ بر اسرائیل‌ بگویند.رئیس‌ كل‌ سازمان‌ امنیت‌ آنجا آمده‌ بود دست‌ ما را گرفته‌ بود می‌گفت‌ فلانی‌ شما بگویید اینجا به‌ هر مقامی‌ می‌خواهند فحش‌ بدهند اما نگویند مرگ‌ بر امریكا! من‌ به‌ او گفتم‌ صبر كن‌ در كشور ما هم‌ همین‌ طور بود. یك‌ عده‌ای‌ می‌گفتند اگر بگویند "مرگ‌ بر امریكا" آسمان‌ به‌ زمین‌ می‌آید. صبر كن‌ ببین‌!
به روایت علی‌محمد بشارتی
بشارتی می‎گوید: «امام خمینی یک بار سخنرانی بسیار خوبی کردند که پس از چند دقیقه از پایان آن، حاج احمد آقا آمدند و به من گفتند: «آیا کسی این سخنرانی را ضبط نکرد؟!» گفتم: «من اگر مسئولیت مراقبت بر عهده‌ام نبود آن سخنان را حفظ می‌کردم و برایتان می‌گفتم و ضبط می‌کردید». متأسفانه هیچ کس آن سخنرانی مهم را ضبط نکرده بود تا اکنون ما متن آن را مثلاً در صحیفه‌ نور داشته باشیم. این بدان جهت بود که آن موقع کسی به این فکر بود که دنبال جمع آوری مطالب و تکمیل آرشیو اسناد انقلاب باشد.
به بهانه حضور رهبر انقلاب بر مزار حاج احمد قدیریان،
حاج احمد قدیریان می‌گوید: « در جلسه‌ای که با حضور برخی برادران داشتیم، متوجه شدم بالاخره ساواک جلاد، حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را همراه چند نفر از آقایان به ایرانشهر واقع در استان سیستان و بلوچستان تبعید کرده است.«توسط یکی از بستگان پیغامی داده‌ایم. باید صبر کرد تا خبری بیاید، آن وقت اقدام نماییم. من منتظر خبر بودم تا شاید بتوانم در شهر غربت کمکی به ایشان برسانم.اگر وسیله نقلیه‌ای تهیه گردد، می‌توانم در شهرهای مجاور و محله‌های اطراف برای سخنرانی بروم و هم چنین در ترددها کمی آزاد باشم و تبلیغ نمایم.» به آقای اسلامی گفتم: «من وسیله نقلیه را تهیه می‌نمایم و خدمتتان تقدیم می‌کنم و جهت ارسال آن به ایرانشهر اقدام می‌نمایم.»
"یک عکس، یک روایت"
ناطق نوری: موقع‌ ورود امام‌ (ره‌) به‌ جایگاه‌، مشکل‌ خاصی‌ نداشتیم‌. من‌ هم‌ بدون‌ عمامه‌ و عبا تلاش‌ می‌کردم‌ تا مردم‌ ساکت‌ شوند. حتی‌ احمدآقا گفت‌: «بدون‌ عمامه‌ و عبا بغل‌ دست‌ امام‌ هستی‌ بد است‌.» گفتم‌: «مرد حسابی‌ در این‌ کشمکش‌ از کجا عمامه‌ و عبا پیدا کنم‌.»
تازه های کتاب