پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی – حسین مولایی؛سالروز اعلام جدایی بحرین، پایان حاكمیت چند قرنی ایران بر بحرین، از جمله فجایع تاریخ معاصر ایران است كه با بازیگری استعمار بریتانیا و صحنه گردانی آنها رخ داد و رده خیانت ها و خباثت های آنها در حق ملت ایران قرار گرفت. پیرامون نقش استعماری و استثماری انگلستان در جهان و علی الخصوص ایران، به هر میزان سخن گفته شود كم و ناچیز است، چرا كه ماجرای خباثت انگلیسی ها در رابطه با ایران و منافع ایرانی قصه دیگری است. در رابطه با جدایی بحرین به عنوان موضوع این نوشتار، انگلستان نقشی ویژه داشت و برنامه ها و منافع استعماری این كشور بر این قسمت از خاك ایران با بهره كشی از نفت و سایر منابع بحرین و در نهایت امر، امروزه با تاسیس پایگاه نظامی این كشور در بحرین، نشان از عمق استراتژی و سیاست های استعماری آنها دارد.
از لحاظ تاریخی نه تنها عمده جزایر خلیج فارس متعلق به ایران بوده، بلكه بسیاری از بخشهای جنوبی خلیج فارس نیز جزء خاك ایران بودند، طوری كه در برخی از برهه ها، خلیج فارس به عنوان یك دریای داخلی برای ایران محسوب می شد. اما در سده های اخیر به دلیل حضور نیرو های استعمارگر اروپایی و ضعف داخلی ایران، خلیج فارس در تسخیر كشورهای استعمارگر قرار گرفت و به مرور بخشهایی از كشورمان عملاً از دسترس مستقیم دولت مركزی و حكام وقت خارج شد. این امر به خصوص در نقاط دریایی و جزایر خلیج فارس مشهود بوده و امروزه ریشه بسیاری از اختلافات شده و بهانه لازم برای دخالت برخی كشور ها را فراهم آورده است. ضعف قدرت دریایی ایران در دوره قدرت نمایی نیروهای استعمارگر، عاملی اساسی برای دخالت این كشور ها در قلمرو ایران محسوب میشد و همین ضعف كه عمدتاً به سبب حضور و دخالت های خود آنها به وجود آمده بود، با عناوینی مانند مبارزه با دزدان دریایی و لزوم حمایت از شیخ نشین های تحت الحمایه توجیه می شد.
بحرین از هزاران سال قبل جزو خاك ایران بوده و تاریخ و منابع تاریخی گواه محكمی براین ادعا است. حقانیت حاكمیت ایران و ملت ایران بر جزیره بحرین آنقدر مسلم و بدیهی بود كه انگلستان بعد از حدود دو قرن اشغال این منطقه در نهایت امر از ایران و شاه ایران برای توجیه اقدام خود بهره برد و با یك بازی سیاسی در نهایت اشغال بحرین را با عقب نشینی و ضعف سیاسی ایران رقم زد.
لذا بعد از موافقت ایران به عنوان كشور دارای حق حاكمیت بر بحرین و تحت فشار بازی های بریتانیا، ایران حاضر بر چشم پوشی از حق قانونی و تاریخی خود شد و در نهایت امر نیز، به طبع توافقات پشت پرده صورت گرفته، فاجعه جدایی بحرین از ایران رقم خورد. فرستاده سازمان ملل متحد نیز، پس از گفتگو با سران قبایل و افراد متنفذ بحرین، گزارش خود مبنی بر تمایل مردم بحرین به جدایی را به مجمع عمومی و شورای امنیت سازمان ملل عرضه كرد. شورای امنیت نیز با صدور قطعنامهای در 22 اردیبهشت 1349 جدایی بحرین را خواستار شدند. در این میان نمایندگان مجلس شورای ملی پس از استماع گزارش نمایندگان سازمان ملل، به جدا شدن بحرین از ایران رای دادند. بنابراین این جزیره نفت خیز و مهم از ایران جدا شد و در این روز حاكمیت چند صد ساله ایران بر این نقطه پایان پذیرفت. سرانجام در 23 مرداد 1350، شیخ نشین بحرین جدایی خود را اعلام كرد و ایران به سرعت این جدایی را به رسمیت شناخت1].!!!] اما همین مسئله كه برای جدایی بحرین به سراغ ایران آمدند و حمایت ضمنی ایران را گرفتند، خود گواه محكمی دیگری بر حقانیت حاكمیت تاریخی كشورمان محسوب می شود. حاكمیتی كه ورود، حضور و نقشه های استعماری كشور های غربی با وجود چندین قرن نتوانسته بود در مقابل آن كاری از پیش ببرد.
مرور حضور استعمارگران در منطقه نیز حاوی نكات بسیار مهمی است. در اوایل قرن شانزده میلادی با هجوم استعمار پرتغال به منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس (در سال 1506) ، بسیاری از نقاط استراتژیك منطقه و از جمله جزیره هرمز و مجمعالجزایر بحرین نیز ( در سال 1521) به تصرف و اشغال آنها در آمد. پس از گذشت حدود یك قرن از اشغال پرتغالیها، شاهعباس كبیر در سال 1602 با لشكركشی به بحرین آنجا را از تصرف اشغالگران خارجی آزاد كرد و مجددا به ایران ملحق كرد.
پس از آن، مجمع الجزایر بحرین مدت180 سال مانند گذشته در اختیار و تحت نظر كامل حكومت ایران بود.[2] تا اینكه انگلیسی ها به منطقه وارد شده و به قدرت برتر منطقه بدل شدند. در دوره قاجاریه، انگلستان با اهداف استعماری در منطقه خلیجفارس و به بهانة برقراری امنیت و با استفاده از ضعف حكومت مركزی ایران از سال 18200م به بعد، قراردادهایی با شیوخ بحرین منعقد كرد و بعدها نیز مدعی شد با این قرار داد ها بحرین از حاكمیت ایران خارج و تحتالحمایة انگلیس شده است. اما مسئله اساسی كه رخ داد، با حضور بریتانیا به مدت تقریبی یك و نیم قرن این بخش از سرزمین ایران از حیطه مستقیم حاكمیتی ایران خارج شد.
در دوره قاجاریه، انگلستان با اهداف استعماری در منطقه خلیجفارس و به بهانة برقراری امنیت و با استفاده از ضعف حكومت مركزی ایران از سال 18200م به بعد، قراردادهایی با شیوخ بحرین منعقد كرد و بعدها نیز مدعی شد با این قرار داد ها بحرین از حاكمیت ایران خارج و تحتالحمایة انگلیس شده است. اما مسئله اساسی كه رخ داد، با حضور بریتانیا به مدت تقریبی یك و نیم قرن این بخش از سرزمین ایران از حیطه مستقیم حاكمیتی ایران خارج شد.
همانطور كه اشاره شد اقدامات انگلیسی ها با شعار ها و تبلیغات ویژه ای توجیه می شد. در این رابطه سر آرنولد ویلسون می گوید: « مدت یك قرن است كه ما انگلیسی ها خلیج فارس را به زور اسلحه و شمشیر مبدل به منطقه ای آرام كرده ایم و هیچ یك از عملیات ما در نقاط دیگر جهان، مثل اقداماتی كه در خلیج فارس كرده ایم، رضایت بخش نبوده. نابودی دزدان دریایی، منع برده فروشی، نابودی قلاع دزدان، آشتی دادن شیوخ، تحت الحمایه كردن بحرین، ایجاد رابطه با كویت، مساحی و نقشه برداری خلیج فارس...»[3].
در صورتی كه اهداف واقعی انگلیسی ها داستان دیگری است و در اسناد خود آنها به خوبی روشن شده است. لرد پالمرستون میگوید:« ما وظیفه داریم خلیج فارس را زیر سلطه نیروی دریای خود درآوریم، به طوری كه هیچ قدرتی نتواند با ما به رقابت برخیزد، در این راه باید روشی اتخاذ كنیم كه از لحاظ ملی گران نباشد...».
این مسئله در بحرین بسیار روشن دیده می شود. از 1197 ق/ 1783م احمد بن محمد، از خاندان آل خلیفه و از تیرة عتوبی در نجد عربستان، با استفاده از درگیریهای داخلی در ایران میان خاندان زند و آغامحمدخان قاجار، وارد بحرین شد. در این زمان انگلستان نیز با از میدان به در بردن رقبای اروپایی خود در منطقه خلیجفارس به موقعیت مطلوبتری دست یافته بود. از این دوره به بعد، تداوم گرفتاری حاكمان قاجار در برخورد با مدعیان تاج و تخت و جنگهای فرسایشی با روسیه از یك سو و فقدان نیروی دریایی از سوی دیگر باعث شد انگلیسیها از شیوخ قبایل عرب ساكن در سواحل جنوبی خلیجفارس برای تحكیم نفوذ و سلطه استعماری خود در خلیجفارس استفاده كنند. از آنجا كه حكومت قاجار ضعیف و ناكارآمد بود، انگلیسی ها با اغتنام فرصت در سال 1820 قراردادی با شیخ سلمان بن احمد آل خلیفه بستند، به دنبال آن نیز قراردادهایی در 1829 م/ 12444ق و 1880 م/ 1297 ق با شیخ عیسی بسته شد كه بدون اجازة آنها بحرین با هیچ دولتی قرارداد نبندد و به هیچ كشوری حق تأسیس نمایندگی سیاسی ندهد. با این حال بحرین، رسماً از ایران جدا نشده بود و دولت ایران، بحرین را بخشی از خاك خود و شیوخ آلخلیفه را نیز كارگزاران خود میشناخت؛ و این امر مورد اذعان و اعتراف آلخلیفه و نیز دولت انگلستان بود.
قیمومیت انگلستان بر بحرین
در 31 مه 1861 قراردادی بین شیخ محمد بن خلیفه (شیخ بحرین) و فیلیكس جونز نماینده سیاسی انگلستان بسته شد كه به موجب آن مجمع الجزایر بحرین رسماً تحت الحمایه انگلیس شد. دولت انگلیس در برابر اعتراض ایران به مفاد این قراداد حضور دزدان دریایی و برقراری امنیت در خلیج فارس را بهانه كرد و بر تسلط خود بر منطقه ادامه داد.
در سال 1906 . م انگلیس ضمن عقد پیمانی با حاكم بحرین ، این كشور را به قیمومیت خود در آورد . ایران پس از عضویت در جامعه ملل در سال 1927 . م / 1306 .ش ادعای مالكیت خود بر بحرین را مجدداً مطرح كرد . برخی از پژوهشگران « انعقاد قرارداد جده » بین انگلیس و امیر حجاز را دلیل این ادعای ایران دانسته اند، چرا كه طبق این قرارداد ابن سعود پذیرفت كه بحرین تحت الحمایه انگلیس باشد و اقدام ایران در واقع اعتراضی به این موضوع بود .
ایران قرارداد مذكور را مغایر با حق حاكمیت خود بر بحرین و تمامیّت ارضی خود ، می دانست . در اعتراض به این قرارداد و در همین سال دولت ایران یادداشت شدید الحنی را توسط وزیر امور خارجه برای رابرت كلایو ( وزیر مختار انگلیس ) در تهران ارسال كرد و بر حاكمیّت مطلق ایران بر بحرین تأكید كرد و ضمن آن رونوشتی از این اعتراض برای جامعه ی ملل فرستاده شد . امّا وزیر امور خارجه انگلیس یكسال بعد در طی یادداشتی به جامعه ملل اعتراض ایران را بی اساس دانست و عنوان كرد بحرین كشور مستقلی است كه مشتركات جغرافیایی و نژادی با ایران ندارد.
در دوران رضا شاه نیز ایران همچنان مدعی حاكمیت بحرین بود. در 1927دولت انگلستان قراردادی با عربستان سعودی درباره بحرین امضا كرد. دولت ایران بلافاصله نسبت به آن معاهده به طور رسمی اعتراض كرد و از آن بهعنوان «تجاوز به تمامیت ارضی ایران» به جامعه ملل شكایت كرد. این دادخواهی ایران، توسط مخبرالسلطنه به عنوان نخستوزیر، در صفحه 605 «روزنامه جامعه ملل» مورخ ماه مه 1928 به چاپ رسید، اما به علت ضعف جامعه ملل و سپس شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین در اوت 1941 این اعتراض ایران راه به جایی نبرد.[4]
در سال 1967 . م / 1346 . ش كه انگلیس در نظر داشت به دولت های خلیج فارس استقلال بدهد، مسأله بحرین ، مجدداَ در صدر مسائل سیاسی قرار گرفت .علاوه براین در ژانویه 1968 ،پس از اینكه انگلستان اعلام كردكه نیروهایش را تا پایان سال 1971 از شرق سوئز خارج خواهد كرد، دولت ایران از این تصمیم استقبال كرد و اعلام كرد كه از حق حاكمیت خود بر بحرین منصرف نشده است. سپس، با طراحی و هدایت انگلستان قرار شد فدراسیونی متشكل از نه شیخ نشین جنوب خلیج فارس و از جمله بحرین در قالب یك كشور واحد پس از خروج نیروهای انگلیسی از منطقه تشكیل شود. با این بهانه، ایران با نقشه انگلستان وارد مصالحه ای شد كه در نهایت امر به تجزیه بحرین منجر شد در حالی كه حق حاكمیت ایران بر جزایر سه گانه نیز با خدعه های بریتانیا همچنان مسئله ساز باقی ماند!!!
اما مسئله تجزیه بحرین از ایران بایستی در كنار پروسه تجزیه كشور های منطقه مورد تحلیل قرار گیرد. نقشه ای كه بسیار قبل از حادث شدن مسئله بحرین و با ورود استعمارگران به منطقه در دستور كار آنها قرار گرفته بود. لذا با همین سیاست بسیاری از نقاط ایران و سرزمین هایی كه هزاران سال متوالی متعلق به ایران بود با دلایل متعدد و بازی سازی های مداوم از خاك كشور جدا شد.
اما با اینكه تجزیه ایران و كشور های منطقه، فراز و نشیب فراوانی داشته ولی هر اندازه وابستگی و وادادگی به كشور های استعماری بیشتر می شد، پروسه تجزیه ایران توسط استعمارگران نیز سرعت می گرفت. در این رابطه تجزیه بحرین و بهانه تراشی برای جزایر سه گانه ایرانی درست زمانی رخ داد كه ایران وابستگی بسیار شدیدی به كشور های استعماگر داشت. اما همین امر نیز تغییری در سیاست های آنها ایجاد نكرد. در نهایت امر نیز دولت ایران تنها یك ساعت پس از جدایی بحرین آن را به رسمیت شناخت . یك روز بعد، بحرین و انگلستان یك قرار داد دوستی با هدف "مشورت" در مواقع ضروری با یكدیگر امضا كردند. بدین ترتیب ، مسأله بحرین پس از یك و نیم قرن منازعه و كشمكش با سازش و توافق پنهانی انجام شده بین ایران و قدرت های غربی بر سر نقش آتی ایران در منطقه خلیج فارس و اعطای امتیاز به ایران درباره یك مسأله دیگر ارضی كشور یعنی جزایر سه گانه به پایان تلخ خود رسید.
پی نوشت: