پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهيد مصطفي خميني قبلاز شروع نهضت امام خميني(ره) تا حدودي با جريانهاي سياسي جامعه آشنايي داشت و نسبت به جريانهاي مذهبي همفكري و گرايش داشت يكي از مؤثرترين تشكلهاي سياسي و مذهبي، جمعيت فداييان اسلام بود.
آشنایی با شهید نواب صفوی و فدائیان اسلام
فدائیان باتكيه بر مباني فكري ديني به مبارزات دامنهداري از سال 1320 تا 1334 دست زد. سيدمصطفي با رهبر اين جمعيت؛ يعني شهيد سيد مجتبي نوابصفوي آشنا بود و در جلسات آن شركت ميكرد. با نفر دوم اين جمعيت نيز كه شهيد عبدالحسين واحدي بود، ارتباط دوستانه و نزديكي داشت. آيتالله صادق خلخالي در خاطرات خود در اينخصوص ميگويد:
«[سيدمصطفي] هيچگاه حاضر نبود زير بار ظلم و ستم برود و از اين جهت ايشان بياندازه به مرحوم نواب و مرحوم واحدي علاقه داشت و با آنها در جلسات خصوصي شركت ميكرد. مخصوصاً در منزل آيتالله شهيد صدوقي (قدسسره)، كه شهيد واحدي مدتي در آنجا مخفي بود.»[1]
آشنايي و ارتباط سيدمصطفي با بنيانگذاران جمعيت فداييان اسلام، موجب شد كه از همان دوره جواني توجه خاصي به مبارزه با رژيم پهلوي داشته باشد. خود حاج آقاي مصطفي خميني در اين باره ميگويد:
«جمعيتي در ايران معروف بودند به فداييان اسلام، رئيس آنها مردي بود به نام نواب صفوي (مجتبي) كه واقعاً دلير و توانا و از روي احساسريال سنگ اسلام را به سينه ميزد و نميتوان او را دور از حقيقت دانست؛ و مرد شماره دو آنها، دوست عزيز خودم، شهيد عبدالحسين واحدي بود. اين طايفه، دير زماني در قم زيست ميكردند و آن وقت ما قم بوديم و از دور آنها را ميپاييديم. تا آن كه شبانه، عدهاي با چوب و چماق، در پيش چشم چندصد نفر طلبه، بر آنان هجوم بردند و آنان را زدند كه ديگر كار به آخر رسيده، ديگر نتوانستند در قم بمانند و در نتيجه رحل اقامت را به تهران بردند... سرانجام به دست پسر رضاخان جلب شدند و با سكوت مرگبار علماء آنها را تيرباران كردند، گرچه دوست من عبدالحسين را در جاي ديگر از بين بردند و داغش را به دل ما گذاردند...»[2]
لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي
آيتالله سيدمصطفي خميني، در زمان تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي (شانزدهم مهر1341) كه طي آن توطئه اسلامزدايي و مذهبستيزي رژيم پهلوي، وارد مرحله نويني شد و در واكنش به آن، مبارزات جدّي و رسمي امام عليه رژيم پهلوي آغاز شد به همراه مادرش در عراق به سر ميبرد و سرگرم زيارت عتبات عاليات بود. ساواك در سند شماره: «103 تاريخ 17/3/42» آورده است:
«آيتالله خميني براي آن كه مبارزه خود را حادتر نمايد زن و بچة خود را به اتفاق پسرش مصطفي خميني به نجف فرستاد و در شهرهاي ايران با پيكهايي كه ميفرستد با علماي زير تماس دارد...»[3]
در يكي ديگر از گزارشهاي ساواك كرمانشاه به اداره كل سوم در تاريخ 27/11/42 آمده است:
«محترماً برابر گزارش مأمور ويژة به طوري كه فرزند كوچك آقاي سيد احمد زنجاني اظهار داشته سال گذشته مصطفي خميني به اتفاق مادرش (فرزند آيتالله خميني) به كرمانشاه آمده و چند شب در منزل سيد زنجاني بوده و سپس به عراق رفتهاند و اضافه نموده كه مصطفي خميني مخالف دولت است و تعدادي نوار ضبطصوت كه سخنرانيهاي آقاي خميني روي آن ضبط شده با خود به عراق برده و در نجف و كربلا به وسيله بلندگو آن را پخش نموده[4]...»
سيدمصطفي پساز بازگشت از سفر عتبات عاليات، در كنار امام قرارگرفت و به فعاليتهاي سياسي عليه حكومت پهلوي مشغول شد. حجتالاسلام تقي درچهاي در خاطرات خود راجع به فعاليتهاي ايشان مينويسد:
[در ايام قبلاز 15 خرداد 1342] آن زمان كه در منزلي ـ جنب مدرسه حجتيه ـ به راهنمايي ايشان، با جمعي از دوستان طلبه به طور خصوصي و مخفيانه در تنظيم متن سخنرانيهاي امام(ره) كار ميشد. يكي دو نفر از افراد، صفحات چاپ شدة سخنراني را تفكيك و تنظيم ميكردند و يكي منگنه ميزد و ديگري جزوهها را شمارش و دستهبندي مينمود و آن ديگري براي پخش و توزيع در شهرستانها (بويژه تهران) فعاليت داشت و هريك به نوعي در كمال آرامش و سكوت كه صدا از منزل خارج نشود و خداي ناكرده اتفاقي از ناحيه ساواك پيش نيايد و زحمات هدر نرود، شاهد بوديم كه شهيد حاج آقامصطفي(ره) چون يك مدير و مدبر و يا يك فرمانده عملياتي، گاهي شجاعانه مينشست و گاهي اطراف دوستان طلبه قدم ميزد و راهنمايي ميكرد، افراد را به شوق بيشتر وا ميداشت و چون به اصل كار معتقد بود و آن را اسلامي محض ميدانست، با سخنان متناسب و جملاتي از احاديث ائمه اظهار (عليهمالسلام) به افراد اعتقاد بيشتري ميبخشيد گاهي براي رفع خستگي و تجديد ذائقه، طنزي را بيان و اديبانه، بازگو ميكرد... در كار مبارزاتي بسيار با علاقه، دلسور و عاشقانه تلاش ميكرد.[5]»
قيام پانزده خرداد 1342
به دنبال سخنان تاريخي امام خميني(س) در عصر عاشوراي سال 1383 ق، برابر با سيزدهم خرداد 1342ش، در مدرسه فيضيه، رژيم شاه تصميم به دستگيري و بازداشت آن حضرت گرفت.
مأموران رژيم نيمهشب 15 خرداد منزل امام(ره) را به محاصره درآورده، ايشان را دستگير و بلافاصله به تهران منتقل كردند. در تهران ابتدا به باشگاه افسران بردند و در سلولي انفرادي زنداني كردند و ساعاتي بعد به پادگان قصر (بيسيم) انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زنداني كردند[6].
امام خميني شبهاي محرم در منزل آقامصطفي ميخوابيدند؛ بنابراين نخستين كسي كه در جريان دستگيري ايشان قرارگرفت، حاج آقامصطفي بود. او ابتدا سعي كرد كه از بردن امام ممانعت كند، اما تلاش او بيفايده بود؛ زيرا مأموران او را تهديد كردند كه اگر پيش بيايد، به سويش شليك خواهند كرد. امام خميني نيز وي را از آمدن نهي كردند، دستور پدر او را از تلاش براي همراهي با ايشان منصرف كرد[7]. سيدمصطفي با مشاهده اين وضعيت با تمام نيرو فرياد زد:
«مردم! خميني را بردند...»[8] آقاي محمود بروجردي (داماد امام) در خاطرات خود از آن روزها، ضمن تأييد مطالب ذكرشده، يادآور ميشود كه سيدمصطفي پساز دستگيري امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود و به نزديكان ميگفت: (چه بايد كرد؟)».
گرچه آقاي مصطفي از ابتداي نهضت امام با ايشان و در كنار ايشان بود؛ ولي از اين پس حضور وي در صحنه نهضت امام، وارد مرحله نويني شد. از ساعات اوليه بامداد، مأموريت سنگين خود را در غياب رهبر نهضت شروع كرد. آقاي محمود بروجردي كه از نزديك شاهد فعاليتهاي او بوده در ادامه خاطراتش از آن روز، ميگويد:
«مردم گروه گروه جمع شدند و پساز ساعتي حاج آقامصطفي، پيشاپيش مردم قم به طرف صحن مطهر [حضرت معصومه(س)] حركت كردند. ساعت نُه صبح، صحن مطهر مملو از جمعيت شد. شعارهاي مختلفي به گوش ميرسيد از قبيل (يا مرگ يا خميني!)، (خميني بتشكن آزاد بايد گردد!) (ما مرجعمان را ميخواهيم)... شهيد حاج آقامصطفي روبروي ايوان آيينه در صحن، روي يك منبر كوتاهي نشسته بود و مردم او را احاطه كرده بودند. تا اينكه، نيروهاي نظامي از هوا و زمين در خيابانهاي قم به مردم حمله كردند و رفت و آمدها به بيت آيتالله زنجاني براي تعيينتكليف، مرتب ادامه داشت، تا اينكه يك نفر از مدرسين حوزه به نام حاج شسخ اسماعيل ملايري از طرف مراجع آمد و پيام داد كه مردم به خانهها بروند تا دستور بعدي، حاج آقامصطفي در اينجا با سخناني همراه با شدت ناراحتي و گريه از مردم سپاسگزاري كرد و چنين بيان كرد: (من از شما مردم خوب و غيرتمند قم كه به مناسبت بازداشت پدر پيرم اين همه ناراحت و نگران هستيد و اين احساسات را ابراز ميداريد، تشكر ميكنم. اين ادامة حضور شما در صحنه سبب ميشود كه پدرم، زودتر آزاد گردند و به خدمت شما بيايند.[9]»
پساز بازداشت امام(ره) مسئوليتهاي گوناگوني پيش روي سيدمصطفي خميني قرارگرفت؛ از يك سو بايد براي آزادي امام تلاش ميكرد و از ديگر سو شبكه نهضت اسلامي را فعال نگه ميداشت و افزون بر آنها مديريت بيت امام را برعهده بگيرد، گزارشهاي ساواك كاملاً گوياي اين مطلب است.
«الف: در شهرستان قم پسر آيتالله خميني كه معمم ميباشد به جاي وي نشسته و دستورهاي او را مودر اجرا ميگذارد. و اعلاميههايي تهيه و براي روحانيون ميفرستد.[10]»
«ب: بعد از دستگيري و بازداشت آيتالله خميني پسر وي به نام سيدمصطفي كه معمم نيز ميباشد امور جاريه را انجام ميدهد و پولهايي هم توسط بازاريان تهران جهت پرداخت شهريه طلاب رسيده كه شهريه ماه جاري طلاب حوزه علميه قم وسيله نامبرده پرداخت گرديده است.[11]»
در دوازدهم مرداد 1342 امام خميني(ره) از بازداشتگاه خارج و به منزلي در داووديه تهران و پساز مدتي به قيطريه انتقال يافت. از اين تاريخ به بعد بود كه سيدمصطفي اجازه ملاقات و ارتباط مستقيم با امام را يافت. ساواك تهران در گزارشي چنين آورده است.
«طبق اطلاع واصله، اخيراً پسر آيتالله خميني با افراد متنفذ و مخالف دولت در تماس ميباشد، چون مشاراليه ميتواند با پدرش ملاقات نمايد از اين لحاظ رابط بين پدرش و افراد مخالف دولت است.»[12]
ساواك شميرانات در نامة ديگري به تاريخ 31/5/42 جزييات بيشتر و دقيقتري از فعاليتهاي حاج آقامصطفي براي رياست ساواك تهران ارسال نمود كه متن آن به شرح ذيل است:
«محترماً به عرض ميرساند به طوري كه در اطلاعيههاي مربوطه مشروحاً به عرض رسانيده اغلب اشخاص وسيله تلفن با نامبرده بالا قرار ملاقات در نقاط مختلف كه با علائمي به يكديگر ميفهمانند گذارده و با اين ترتيب تماسهايي به راحتي بين آنان صورت ميگيرد كه چون خارج از منطقه اين بخش بوده به علاوه مقدورات و امكانات اجازه مراقبت بيشتري به اين بخش نميدهد...[13]»
ساواك بيش از اين نتوانست نظارهگر تلاشها و اقدامات حاج آقامصطفي باشد به همين جهت طي دستوري شهرباني را موظف به احضار ايشان نمود.
«به قرار اطلاع روز شنبه (16/6/42) سپهبد نصيري رئيس شهرباني كل كشور و فرماندار نظامي تهران و حومه مصطفي خميني فرزند آيتالله خميني را به دفتر كار خود احضار و خطاب به نامبرده اظهار داشته اخبار و اطلاعاتي ميرسد مبني بر اينكه وي داراي فعاليتهاي مشكوكي است و با برخي از روحانيون مخالف تماسهايي دارد و به همين جهت اخطار ميكند چنانچه مشاراليه در رويه خويش تجديدنظري به عمل نياورد و تماس و مراوده خود را با روحانيون مزبور و افراد ناراحت قطع نكند با عكسالعمل شديدي از طرف مقامات و مراجع مربوطه روبرو خواهد شد.[14]
در بسياري از شهرستانها در اعتراض به دستگيري و بازداشت امام خميني(ره) گروههاي مختلف به پا خاسته و با تشكيل جلسات سِرّي مذهبي ـ سياسي، فعاليتهاي دامنهداري را عليه رژيم و در جهت پيشبرد نهضت دنبال كردند. در تبريز نيز مبارزات گستردهاي به وجود آمد. به همين جهت عمال رژيم در سيزدهم آذر 1342 اقدام به دستگيري عدهاي از علماي تبريز نموده، آنان را به تهران انتقال دادند[15].
حاج آقامصطفي در اعتراض به اين اقدام به ملاقات آيتاللهالعظمي سيد محمدهادي ميلاني رفت:
«طبق اطلاع واصله پساز دستگيري عدهاي از علماي تبريز سيدمصطفي خميني فرزند آيتالله خميني شديداً بر عليه دولت فعاليت مينمايد و چند روز قبل گويا براي تماس با ميلاني به مشهد رفته است.[16]»
مأموران ساواك كليه تحركات و اقدامات آقامصطفي را تحت مراقبت شديد قرارداده و گزارش ميكردند. حتي ساعت مسافرت وي به قم و نوع وسيله نقليه را در گزارش خود، آوردهاند[17]. ناصر مقدم مديركل اداره سوم ساواك طي نامهاي به ساواك تهران در تاريخ 10/11/42 ضمن تأكيد مجدد بر مراقبت بيشتر از حاج آقامصطفي دستور ميدهد بيوگرافي كامل وي را به همراه يك قطعه عكس او، تهيه نمايند[18].
در همين ايام و در حالي كه اهالي قم زمستان سخت و طاقتفرسايي را طي ميكردند امام خميني(ره) عليرغم اينكه خود در محاصره مأموران امنيتي رژيم قرار داشت، از وضعيت اسفبار و تأثربرانگيز فقراي قم غافل نبوده، طي نامهاي به حاج آقامصطفي وي را مأمور رسيدگي به وضعيت آنان نمود:
«جناب نورچشمي به قراري كه مطلع شدم وضع فقراي قم بسيار بد است. اين معني اينجانب را كاملاً ناراحت كرده است. معالوصف با وضع حاضر آن طوري كه بايد و شايد نميتوانم به بندگان محترم خداي تعالي خدمت كنم. شما از قول من پساز اظهار تشكر از اشخاصي كه كمك كردند به اهالي محترم و ثروتمندان معزز تذكر دهيد كه خداي تعالي اين روزها را براي امتحان پيش ميآورد خوب است كه از امتحان الهي سرفراز بيرون بياييد و هركس به مقدار مقدور خود به سادات محترم و ساير فقرا كمك كند اگر خداي نخواسته كسي در اين سرما تلف شود، همه مسئول هستيم و از انتقال خداي تعالي ميترسم والسلام عليكم و عليهم و رحمتالله، مقداري وجه فرستاده شد اين مبلغ كه شصت هزارتومان است با وجوهي كه اهالي محترم ميدهند در تحت نظر معتمدين محل هرطور صلاح است تقسيم شود چه خاك ذغال و چه آذوقه و لباس.
روحالله الموسويالخميني[19]»
ساواك در تاريخ شانزدهم فروردين 1343، با آزادي امام خميني(ره) موافقت كرد و ايشان روانه قم شدند. سيدمصطفي با درايت و تدبيري كمنظير به ساماندهي امور مختلف در مسير پيشبرد نهضت پرداخته، براي رسيدن به اهداف موردنظر تلاش ميكرد. نمونهاي از اقدامات وي، سازماندهي و پشتيباني از نهضت امام خميني(ره) در منطقه خليجفارس است كه ساواك توانست به آن پي ببرد:
«طبق اطلاع واصله شيخ رضا ناطق فرزند مجيد كه از مريدان خميني است مبلغ چهارصد تومان وسيله سيدمصطفي خميني (پسرخميني) جهت هزينه سفر به شيخنشين قطر دريافت نموده، ضمناً براي آن كه كسي نفهمد مشاراليه از مريدان خميني است نامهاي از آيتالله گلپايگاني گرفته و اقدام به گرفتن گذرنامه و برگ خروج از كشور نموده است و تا چند روز ديگر از فرودگاه مهرآباد تهران يا فرودگاههاي آبادان و شيراز عازم قطر ميشود. نامبرده اظهارنظر نمود كه: مقرر است پساز رسيدن به قطر رساله و نوشتجات خميني را ايادي او براي خيرالله لشگر بندرعباسي به قطر بفرستند تا وسيله من ميان اهالي قطر توزيع شود.[20]»
مجموعه گزارشهاي ساواك در مورد مسافرت حاج آقامصطفي به شهرهاي اصفهان[21]، مشهد[22] و خمين[23] حاكي از حساسيت ساواك نسبت به ايشان است.
لايحه كاپيتولاسيون
براساس لايحه كاپيتولاسيون، رئيس و اعضاي هيئتهاي مستشاري نظامي و كارمندان اداري و فني امريكايي و خانوادههايشان در ايران از مصونيت و معافيت قضايي برخوردار ميشدند. اين لايحه را در خرداد ماه 1343 دولت حسنعلي منصور مطرح كرد و سوم مرداد همان سال در مجلس سنا به عنوان يكي از بندهاي الحاقي به قرارداد وين به تصويب رساند. اين لايحه يك بار هم در 21 مهر 1343 در مجلس شوراي ملي مطرح و تصويب شد. امام خميني(ره) پساز اطلاع از قانون مزبور اعلام نمودند كه در اين زمينه در چهارم آبان 1343 سخنراني خواهند نمود.
مقامات دولتي وقتي از اين تصميم با خبر شدند فردي را به نام «حسن مستوفي» به قم فرستاده تا ايشان را از اين حركت بازدارند. ولي امام حاضر به ديدار با آن شخص نشدند ـ او به ناچار با حاج آقامصطفي ديدار كرد و گفت:
«... امريكا به منظور كسب وجهه در ميان مردم با تمام قدرت فعاليت ميكند و پول ميريزد و از نظر قدرت در موقعيتي است كه هرگونه حمله به آن به مراتب خطرناكتر از حمله به شخص اول مملكت است! آيتالله خميني اگر اين روزها بنا دارن نطقي ايراد كنند، بايد خيلي مواظب باشند كه به دولت امريكا برخوردي نداشت باشد كه خيلي خطرناك است و با عكسالعمل تند و شديد آنان مواجه خواهد شد ديگر هرچه بگويند ـ حتي حمله به شخص شاه ـ چندان مهم نيست.[24]»
در برابر اين تهديدات مصطفي با قاطعيت پاسخ داد:
«آيتالله خميني(ره) به وظيفه خودشان هرجور كه صلاح بدانند عمل ميكنند، اين گونه حرفها هم نميتواند ايشان را در اجراي وظيفه و رسالتي كه برعهده دارند به تجديدنظر وا دارد.[25]»
امام خميني در موعد مقرر نطق تاريخي خود را در برابر جمعيتي نزديك به شش هزار نفر ايراد نمود. همچنين با انتشار اعلاميهاي از كاپيتولاسيون به عنوان «سند بردگي ملت ايران» نام بردند. سخنراني و اعلاميه امام واكنشهاي خشمآْلود مقامات سياسي و امنيتي رژيم را برانگيخت. آنان تصميم گرفتند، امام را به تركيه تبعيد كنند. بنابراين در نيمه شب سيزدهم آبان 1343 ايشان را دستگير و پساز انتقال به تهران، بلافاصله به تركيه تبعيد كردند. حاج آقامصطفي در ساعات اوليه روز سيزدهم آبان 1343 راهي خانه علما و مراجع گرديد. ابتدا با آيتالله ميرزاهاشم آملي ديدار كرد. سپس راهي ملاقات و گفتگو با آيتالله شهابالدين نجفيمرعشي شد. شهرباني قم هم، با هماهنگي ساواك در ساعت 1015 صبح ايشان را دستگير[26]و همان روز روانه ساواك قم نمود. ساواك قم هم، طي نامهاي به رياست ساواك تهران چنين نوشت:
«چون نامبرده فوق پساز دستگيري پدرش (آيتالله خميني) در صبح روز جاري با جمعآوري اشخاص و مراجعه به منزل آيات و تحريك بازاريان ايجاد تشنج مينمود، لذا توسط مدمورين ساواك و شهرباني قم دستگير و به همراه اين نام اعزام ميگردد.[27]»
شهيد مصطفي پساز انتقال به تهران در زندان قزلقلعه بازداشت گرديد[28]. روز چهاردهم آبان 1343 شعب 7 بازپرسي دادستاني ارتش، قرار بازداشت موقت وي را صادر نمود[29]. حاج آقامصطفي پساز رؤيت حكم صادره دز ذيل آن چنين نوشت:
«بسمه تعالي. به اصل قرار و كيفيت بازداشت و به قرار بازداشتكننده شديداً معترضم. سيدمصطفي خميني.[30]»
اما، به اعتراض ايشان توجهي نشد و شعبه 7 بازپرسي دادستاني ارتش در تاريخ 23/8/1343 قرار بازداشت را كه توسط دادگاه عادي شماره يك اداره دادرسي ارتش مورد تأييد قرارگرفته بود، به رياست ساواك اعلام و بدينترتيب بازداشت ايشان ادامه پيدا كرد[31] و به مدت 57 روز در زندان قزلقلعه به سر برد[32]. ابتدا در تاريخ 14/8/43 يعني در بدو ورود به زندان، بازجويي مختصري از وي به عمل آمد[33] ؛ پساز آن از تاريخ 19/8/1343 الي 28/8/1343 بازجوييهاي مفصل به عمل آمد كه در آن به تفصيل به مراتب فعاليتهاي تحصيلي و علمي، فعاليتهاي سياسي و روابط خود با امام خميني(ره) و ساير افراد پاسخ داده است[34].
هنگامي كه امام خميني(ره) در شهر بورساي تركيه استقرار يافت، بدون اينكه از دستگيري فرزندشان مطلع باشد در تاريخ 19/8/43 وي را به عنوان وكيل تامالاختيار خود تعيين نمود. حضرت امام در اين راستا مرقوم داشتهاند:
«بسماللهالرحمنالرحيم
الحمدالله علي السراء و الضراء والسلام علي محمد و آله الطاهرين
و بعد، نورچشم محترم كه مورد وثوق اينجانب است، وكيل است از طرف حقير در كلية امورم. آْنچه از وجوه از قبيل سهمين مباركين، مُطالب هستم به ايشان بدهند براي تأمين شهرية طلاب محترم؛ و وكيل هستند در اخذ و دستگردان سهمين مباركين و هر نحو وجهي كه بايد به من برسد، و در اعطا به محّال مقرر خود. و وصي اينجانب هستند و وصيتنامهام در يكي از دفاتر موجود است. قضاي چندين سال صوم به عهده دارم احتياطاً، و دو ـ سه سال هم نماز احتياط كنند. كتب من از مصطفي است. اثاثية خانه مطلقاً از مادر مصطفي است. بقية وصيتنامهام عمل شود. مراد از «نورچشمي» كه در صدر ورقه نوشتهام، فرزند بزرگم، آقامصطفي خميني ـ ايّده الله تعالي ـ است. «و أُوصِيهِ بِتَقوَي اللهِ و إطَاعَـةِ اَمرِهِ؛ و أرَجُو مِنهُ الدُّعَاءَ فِي الخيوةِ و الوَفَاةِ[35]
5 رجب المرجب 1384
روحالله الموسوي الخميني»
رژيم پهلوي قصد داشت با زنداني كردن حاج آقامصطفي در ميان مبارزان و مجاهدان نهضت امام خميني رُعب و وحشت ايجاد نمايد و ارتباط آنان را با حضرت امام(ره) و فرزند گرامياش به يك باره قطع كند و ادامه نهضت را با مشكل مواجه سازد. در مقابل حاج آقامصطفي نيز با هوشياري و درايت در تلاش بود تا به طرق مختلف اين اتصال و همبستگي را حفظ نمايد. بنابراين در تاريخ 4/9/1343 وقتي از حكم پدر اطلاع مييابد، طي نامهاي از زندان حجتالاسلام و المسلمين شهابالدين اشراقي را از جانب خود براي انجام مسايل مقلدين امام، وكيل و نماينده خود معرفي ميكند. و اينگونه حضور معنوي امام خميني را در ميان مردم همچنان پابرجا و مستمر نگاه ميدارد[36].
حاج آقامصطفي در مدت بازداشت در زندان هيچ درخواستي جز رفتن به نزد امام خميني(ره) در تركيه را مطرح نكرد. هدف وي از اين درخواست عزيمت نزد حضرت امام(ره) و كسب تكليف از ايشان بوده است. ضمن اينكه در آن شرايط همگان به ويژه ايشان براي سلامت حضرت امام(ره)و احتمال خطر جاني براي ايشان جداً نگران بودند. بنابراين از هر طريق ممكن ميكوشيد اطلاعي در اينخصوص به دست آورد. گزارشهاي ساواك حاكي از اين است كه ايشان از مراجع و روحانيون در اين زمينه استمداد جسته است:
«در ظرف چند روز اخير آيتالهزاده، فرزند آيتالله خميني به اطلاع بعضي از علما و روحانيون حوزه علميه قم رسانيده كه پساز تبعيد آيتالله خميني مشاراليه (آيتاللهزاده) كوچكترين اطلاعي از سرنوشت و حتي سلامت و حيات نامبرده ندارد و بدينطريق از آنان بالخص از آيتالله خوانساري براي به دستآوردن خبري از آيتالله خميني استمداد نموده است...[37]
مقامات ساواك فكر ميكردند كه دورشدن سيدمصطفي از كانون نهضت يعني قم و حتي تهران، به احتمال زياد به روزند نهضت لطمه جدّي وارد خواهد كرد و از مقام و منزلت امام خميني(ره) نيز كاسته خواهد شد. به همين جهت با آزادي سيدمصطفي از زندان به شرط تبعيد به تركيه موافقت كردند. سيدمصطفي در ساعت 6 بعدازظهر، تاريخ 8/10/1343 از زندان قزلقلعه آزاد گرديد[38]. همزمان اداره دادرسي ارتش نيز قرار بازداشت ايشان را به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضايي تهران تبديل و طي نامهاي به ساواك اعلام نمود[39].
حاج آقامصطفي بلافاصله پساز آزادي عازم قم شد. حسن بديعي رئيس ساواك قم گزارش ورود فرزند ارشد حضرت امام خميني را اينچنين به ساواك تهران گزارش نموده است:
«... سيدمصطفي خميني ساعت 10 صبح روز 9/10/43 به قم وارد شد و پساز زيارت مردم در مجلسي كه به مناسبت خاتمه درس طلاب، آقاي نجفي ترتيب داده بود، رفت و سپس به منزل خود عزيمت نمود. اهالي در منزل از مشاراليه ديدن ميكنند. اتفاق قابلعرضي نيست.[40]
روحانيون، طلاب علوم ديني و مردم پساز اطلاع از آزادي وي به سوي خانه ايشان رفتند و از وي ديدن كردند.[41]
1. يادها و يادمانها از آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ج1، ص111.
2 . فصلنامه 15 خرداد، ش4، ص24.
4 . سند شماره 11231/16ج تاريخ 27/11/42.
5 . يادها و يادمانها از آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ج2، صص 221 ـ 222.
7. زندگينامه و مبارزات آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ص 54.
8. نهضت امام خميني، همان، ج1، ص 511؛ همگام با خورشيد، از ايران تا ايران، صص 100 ـ 102.
9. همان.
10. سند شماره 8651/س ت تاريخ 23/4/42.
11 . سند شماره 1052 تاريخ 20/5/42.
12. سند شماره 20440/333، تاريخ 23/5/42.
13. سند شماره 1051 س ت تاريخ 31/85/42.
14. سند بدون شماره تاريخ 21/6/42.
15 . نهضت امام خميني، همان، ج1، صص 760 ـ 766.
16. سند شماره 1946 تاريخ 5/10/42.
17. سند شماره 40562/314 تاريخ 8/10/42.
18 . سند شماره 39986/321 تاريخ 10/11/42.
19. سند بدون شماره تاريخ 12/11/42.
20 . سند شماره 4332/20 الف تاريخ 22/2/43.
21. سند شماره 10596/321 تاريخ 28/2/43.
22. سند شماره 353 تاريخ 1/7/43.
23 . سند شماره 5443/20 الف تاريخ 11/3/43.
24. نهضت امام خميني، همان، ج1، صص 1000 ـ 1032.
25 . زندگينامه و مبارزات سياسي آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ص 60.
26 . سند شماره 2942/5 تاريخ 13/8/43.
27 . سند شماره 1936/ ق م تاريخ 13/8/43.
28 . سند بدون شماره تاريخ 13/8/43.
29. سند شماره 4575/7/1 تاريخ 14/8/43.
30 . سند بدون شماره تاريخ 14/8/43.
31. سند شماره 4757/34533/7/11 تاريخ 23/8/43.
32. سند شماره 947 تاريخ 16/8/43.
33 . سند بدون شماره تاريخ 14/8/43.
35 . زندگينامه و مبارزات آيتالله سيدمصطفي خميني، همان، ص 68.
36 . سند شماره 20974/20 الف تاريخ 28/9/43.
37. سند شماره 5092/326 تاريخ 19/9/43.
38 . سند شماره 1010 تاريخ 9/10/43.
39 . سند شماره 5230/34533/7/11 تاريخ 8/10/43.
40 . سند شماره 906 تاريخ 9/10/43.