پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ پس از دهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری در خرداد 1388 ، نامزدهای شکستخورده انتخابات به بهانه "تقلب" اعتراضاتی را آغاز کردند که رفته رفته فضای سیاسی اجتماعی کشور را با فتنهای پیچیده مواجه کرد. فتنهای که همه دشمنان خارجی و معارضان داخلی از ابتدای انقلاب عزم خود را برای براندازی نظام جمهوری اسلامی جزم کرده بودند.
به همین جهت هنوز ناگفتهها و اسناد منتشرنشده فراوانی وجود دارد که هر کدام از آنها میتواند منابع خوبی برای تحقیق و پژوهش پیرامون براندازترین فتنه چهل ساله انقلاب اسلامی باشد. اعترافات اعضای دستگیر شده پس از انتخابات ریاستجمهوری به نوبه خود میتواند اسناد قابلتأملی باشد بر ظلمی که در آن روزها و شبها بر ملت ایران گذشت.
مرکز اسناد انقلاب اسلامی پیش از این اسنادی از اعترافات مربوط به فتنه 88 را منتشر کرده و در این پرونده اسناد منتشر نشدهای را از اعترافات جهانبخش خانجانی عضو حزب کارگزاران سازندگی و معاون تبلیغات و اطلاعرسانی ستاد میرحسن موسوی در سال 88 منتشر میکند.
خانجانی از تاریخ 26خرداد1388 با قرار بازداشت موقت، كه در تاریخ 11 آبان 88 به قرار وثیقه تبدیل شده و با اتمام مراحل دادرسی و صدور رأی در دادگاه بدوی و اعتراض وی و وكیلش نسبت به رأی صادره، النهایه بهموجب دادنامهی 104 مورخ 12آذر1389 شعبه 54 دادگاه تجدیدنظر استان تهران، به تحمل 5 سال حبس، محكومیت قطعی یافتهاست. مشارٌالیه عضو شورای سیاستگذاری حزب كارگزاران است و در جریان انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری،معاون تبلیغات و اطلاعرسانی ستاد تبلیغاتی آقای میرحسین موسوی در تهران را برعهده داشت و سابقاً نیز در دورهی ریاستجمهوری آقای خاتمی، مدیر روابط عمومی و سخنگوی وزارت كشور بود.
این عضو ارشد حزب كارگزاران همچون دیگر مقامات حزب در انتخابات ریاستجمهوری در اردوگاه میرحسین موسوی به رزم سیاست و قدرت مشغول میشود. متهم با شركت در جلسات مختلف و با راهاندازی سایت خرداد نو (زیر نظر ستاد موسوی) و انتشار اخبار و اعلامیههای مجعول، خودساخته و برنامهریزیشده مانند «هشدار كاركنان وزارت كشور نسبت به دستكاری در آرای مردم» و «آمادگی اطلاعاتی و امنیتی وزارت كشور برای تغییر آرای مردم» و با انجام مصاحبههایی با هدف القای شبههی تقلب در انتخابات و تحریك پایگاه خیابانی به اغتشاش، جهت اقدام علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی قدمهای بیشماری را برداشته است.
با توجه به گزارشهای اداره كل حقوقی و قضایی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و اقاریر صریح متهم و همچنین صورتجلسه مواجههی این عضو ردهبالای حزب كارگزاران با اردشیر آریا شكوه، بهمن احمدی امویی و جواد امام (دیگر متهمین امنیتی مرتبط پرونده و در كنار این نقشآفرینان فتنه 88)، در كنار اینها شواهد، قراین و مستندات خدشهناپذیر، خانجانی در رابطه با اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی و تشویش اذهان عمومی در دادگاه مجرم شناخته شده و محكوم به حبس گردید.
انتشار اعترافات خانجانی، از اعضای ردهبالای حزب كارگزاران از این جهت بسیار مهم میشود كه گوشهای از جعبه سیاه وقایع و تحركات سران فتنه و ردههای پایینتر آن را قبل، در حین و پس از فتنه 1388 رمزگشایی میكند و حقایق ابهام خانهی كاخ امپراتوری فتنه را برملا میسازد.
با توجه به اینكه محكومیت كیفری وی قطعیت یافتهاست، با رعایت مفاد تبصره (1) مادهی 188 قانون آیین دادرسی كیفری (مصوب 1378) و براساس محتویات پروندهی كلاسه 150986/88/ط/د شعبه دوم بازپرسی دادسرای ناحیهی 20 تهران و پروندهی كلاسه 1085/88 شعبه 15 دادگاه انقلاب اسلامی تهران، مركز اسناد انقلاب در آستانه سالگرد حماسه ماندنی 9 دی گزیدهای از اعترافات و دستنوشتههای جهانبخش خانجانی را منتشر میكند.
جهانبخش خانجانی در بخشی از اعترافات خود درباره ادعای تقلب در انتخابات مینویسد: «... من که خودم وزارت کشوری بودم و میدانستم که امکان تقلب به این اندازه نیست حتی این را به آقای بهزادیاننژاد گفتم و قبلا هم در انتخابات پیشین به آقای هاشمیرفسنجانی گفته بودم لیکن در جامعه اینگونه قلمداد شده بود که حدود 10 میلیون تقلب شده است( البته ضعف وزارت کشور در اطلاعرسانی مناسب را هم نباید از نظر دور داشت).
امروز که از زاویه دیگر مینگرم و پس از حدود دو ماه در زندان و نگاه به رفتارها و کردارها، میبینم که وقتی نفس حاکم شود و خدا فراموش شود چه کارها که نمیشود (صرفنظر از اینکه محاکمه شوم و در قبال جرمهای مطرحشده چه نتیجهای بگیریم) برای ماندن در قدرت و یا به پایینکشیدن کسی از قدرت چنان به حقیقت پشت پا میزنیم و یا مغرور میشویم که از فهم حقیقت باز میمانیم. درست است که در یک جامعه معضلات و مشکلات ممکن است نارضایتیهایی ایجاد کند و شورشهایی صورت گیرد، اما اینکه ما بهترین شهد و شیرینی را به شرنگ تبدیل کنیم، این از نابخردی سیاسی گذشته، بلکه یک خبط سیاسی و شاید خیانت سیاسی بشود نامید.
در یک نگاه کلی شاید بشود تمام فعالیتهای خودمان را در قالب فعالیت تبلیغاتی توجیه کنیم، اما وقتی وجدان را قاضی قرار میدهیم و خدا را بر اعمالمان ناظر قرار میدهیم، متوجه میشویم که کجا به خودمان دروغ میگوییم و یا سر خودمان کلاه میگذاریم.
پرونده بازجویی صفحه 16
وی در ادامه با اشاره به بحرانهای دوران اصلاحات اشتباهات سیاستمدران اصلاحطلب را پس از خرداد 1376 اینچنین یادآور میشود: « در چهار سال اخیر اگرچه نوک حملهها بهسمت آقای احمدینژاد و دولتش بود (صرفنظر از ضعفهایی که داشت) لیکن نیشهای ما متوجه کلیت نظام بود، درحالیکه اگر به راه و اندیشه امام توجه میکردیم، امام دو چیز را به ما سفارش مینمود: 1ـ حفظ نظام که حفظ آن را از اوجبواجبات میدانست. 2ـ پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به کشورتان آسیبی نرسد.
متأسفانه ما به این سفارشها نگاهی نابخردانه و بعضاً نادرست داشتیم. میتوانستیم بهجای طعنهزدنهای نیشدار، مردانه برویم خدمت رهبری و دیدگاههایمان را بگوییم و یا بگذاریم ایشان نقدهایش را نسبت به ما مطرح کند.وقتی دولت و مجلس در دست ما بود، چه کردیم؟ وقتی شورای اول دستمان بود، چه کردیم؟
چرا خدا را فراموش میکنیم؟ چرا کِشتهای که خود درو کردهایم را نادیده میگیریم؟
اگر در دولت اصلاحات حق همه را پاس میداشتیم آیا مردم به ما پشتِ پا میزدند؟ ولو اعتقاد داشته باشیم که سپاه در انتخابات به احمدینژاد کمک کرده باشد، آیا 17 میلیون رأی دولتِ اول آقای احمدینژاد را سپاه برایش آورد و یا این 25 میلیون رأی را فقط سهام عدالت و بُن؟ نه بهنظرم ما باید خودمان را دریابیم. فراموش کردهایم که حتی تا مدیر مدرسه را تحت این عنوان که پیام دوم خرداد را درک نکرده عوض میکردیم و بعد انتظار داشتیم با کارهایی ـ که نمیخواهم همهاش را رد کنم ـ به نام جامعه مدنی، مستضعفین و پابرهنههایی که به ما رأی داده بودند را فراموش کنیم. دوم خرداد 76 پابرهنهها بیشتر به ما رأی داده بودند و میتوانیم آنالیز آرا را بهدست بیاوریم... »
پرونده بازجویی صفحه 17
خانجانی در ادامه به سیاستهای تقابل با رهبری در دوران اصلاحات را اینچنین تقبیح میکند: « ... یا در مجلس ششم به جای اینکه مشکلات مردم را حل کنیم با اینکه تمام نظرسنجیها مشکل اقتصادی را در اولویت نشان میداد، قانون مطبوعات را بهدست کردیم و در مقابل رهبری صفآرایی کردیم یا در شورای اول شهر تهران به جای اینکه مشکلات مردم را حل کنیم هر روز دعوای دوزدوزانی و اصغرزاده یا نوری و حجاریان را داشتیم.
امیرالمؤمنین میفرماید: اِستقبح مِن نفسک ما تَستقبحه مِن غَیرُک.
[«قبیح و زشت بشمار برای خودت آنچه برای دیگری زشت میدانی»] " چرا چیزی را بر خودت زشت و قبیح میدانی ولی برای دیگران اینگونه نمیبینی "
واقعیت قصه علت رویگردانی ملت از اصلاحطلبان و ما را باید از خودمان شروع کنیم. آیا وقتی همه قدرتها را داشتیم به جایگاه و شأن ولایت فقیه و ولی امر مسلمین ارزش قائل شدیم یا اینکه هر روز مجلس را به بازی درآوردیم و به جای اینکه عیب رقیبان را برطرف کنیم و به رهبری شکایت ببریم، به جامعه و درون مردم میآوردیم و تمام عیبها و بحرانهایی که برای ما ایجاد میشد را به رهبری نسبت میدادیم. بهنظرم باید بهخود بیاییم وگرنه خوار و ذلیل خواهیم شد. امام فرمود: هرگاه آمریکا و یا انگلیس از ما تعریف بکند، حتماً یک جای کار ما ایراد دارد. واقعیت این است که امام را هم فراموش کردیم و شاید بعضی جاها استفاده ابزاری کردیم.»
پرونده بازجویی صفحه 18
معاون اطلاعرسانی و تبلیغاتی ستاد موسوی درباره ارتباط با امریکاییها و پیروی از الگوهای غربیها در ایام انتخابات مینویسد: « وقتی آمریکاییها برای NGOها کلاس میگذارند و یا کشورهایی چون هلند و دیگران هزینه میپردازند و دوستان ما میگیرند و ما اعتراض نمیکنیم؛ یعنی اینکه یک جای کارها ایراد دارد و بایستی صریح ایستادگی میکردیم و خودمان را افشا میکردیم، نکردیم؛ حتی اگر قبول نداشتیم ولی سرسری از کنارش گذشتیم و یا در تبلیغاتهای معین وقتی فیلم تبلیغاتیاش را بهعنوان ناظر میدیدم احساس کردم که رضا خاتمی روی تمام سخنانش با رهبری است و انتقاداتش و نوع ادبیاتش، ولی ما سکوت کردیم. اگرچه ناراضی بودیم ولی نوعِ سکوت ما هم خطا و نادرست بود و اجازه دادیم این زاویه بیشتر شود.
آمریکاییها همزمان دو هدف را در این انتخابات دنبال میکردند و میکنند و ما متأسفانه در هر دو بازی، بازی خوردیم:
1ـ آنها اگر اصلاحطلبان میبُردند، سعی میکردند با فشار بینالمللی و برنامههای اجتماعی درونی، نظام را دچار چالش کنند و تغییراتی در ساختارهای داخلی ایجاد کنند و یا فضای اجتماعی را از مسیر اصلی امام و انقلاب دور کنند که برنامههایش در همین خصوص بود و ما متأسفانه فریب نیرنگ و بازی آنها را خورده بودیم و در فضاهایی چون یوتیوب یا facebook این زمینه را فراهم کرده بودیم و متأسفانه در مسیر آنها قدم برداشته بودیم و دیکته و املای VOA و BBC را به نوعی در داخل پیاده میکردیم و یا الگوهای انتخاباتی اوباما را آقای فاتح سرمشق قرار داده بود و یا سایر ستادها که رنگ و پیام رنگی را به عنوان تغییر و Change پذیرفته بودند. بهنوعی همه بازی خورده بودیم.
پرونده بازجویی ص 19
این حرکتها اگر درونی بود اشکالی نداشت، ولیکن وقتی الگویی غربی با توصیه آنها به ما ابلاغ میشود وضعیت متفاوت میشود و یا آقای موسوی با همراهی همسرش که بعضاً در بعضی از میتینگها از حد معقول هم خارج میشد تا جایی که در پس از انتخابات، داماد لُرها بودن را نشانه رأیآوری میداند.
2ـ و در صورتی که اصولگرایان هم پیروز میشدند که شدند، [امریکاییها و غربیها] برنامهشان این بود که مشروعیت نظام و آراء را زیر سؤال ببرند و شهد شیرین پیروزی را تلخ کنند و دولت آقای احمدینژاد را دولتی نامشروع در داخل جلوه دهند تا بتوانند در عرصههای بینالمللی از آقای احمدینژاد باج لازم را بگیرند یا وی را به پذیرش خواستههایشان مجبور سازند. (فعلاً به این تحلیل کاری ندارم)
و با به راهانداختن تجمعات غیرقانونی و دعوت به راهپیماییهای غیرقانونی، انتخابات را زیر سؤال ببریم. (درست است که در بعضی از جاهای قوانین ما جایگاه مناسبی برای طرح اعتراضات مردمی دیده نشدهاست) لیکن این سبب شد که کشور به سمت آشوب برود و شام و روز مردم به درگیری کشیده شود[؟!] و تعجبم از آقای موسوی، خاتمی، هاشمی و کروبی که همه، مسئولین تقنینی و اجرایی کشور بودهاند، چطور نمیدانستند که این دعوت به راهپیمایی یعنی اعتراض و شورش برعلیه نظام. آیا این اعتراضات معنایی جز براندازی نرم داشت. مگر نمیگویند که به ما گفتند که میخواهد تقلب بشود، مگر همانها به آنها نگفتند که امکان تقلب بیش از یک میلیون تا 1/5 میلیون وجود ندارد، چرا نپذیرفتند؟ چرا نپذیرفتند غائله را ختم کنند؟»
پرونده بازجویی ص 20
خانجانی رقابت خاتمی و موسوی قبل و بعد از انتخابات را اینگونه بیان میکند: « ... به نظرم آقای مهندس موسوی و تیمِ ـ به قول دوستانشان ـ حرفهای ایشان هرگز باور نمیکردند که آقای خاتمی با زیرکی کنار برود و بار این مسائل را به دوش آقای موسوی بیندازد و موسوی هم ناگزیر بود که برای پیروزی بیاید و خاتمی هم تا حدودی ناگزیر بود که به کمک موسوی بیاید، چون ابتدا موسوی گفته بود آمده است تا حرفهایی را بزند تا برای دوره بعد خود زمینهسازی کند و گویا خاتمی دستش را خوانده بود و از طرفی نمیخواست بازنده ماجرا باشد و در چنین شرایطی موسوی، نخستوزیر امام، کسی که بیست سال سکوت کرده و در همه دروهها به او امید داشتند که بیاید و طلایهدار حرکت خط امام بشود. و در چنین شرایطی دچار نوعی بزرگنمایی و آگراندیسمان در شخصیت شده بود و ستادهایش هم به علت اختلاف و ناشیگری نمیتوانستند حدس بزنند که فضای تهران با شهرستانها متفاوت است و در روستاها و شهرستانهای دورافتاده احمدینژاد به شدت جلو افتاده بود، لذا شکست را نمیتوانست بپذیرد و بر آن شد که برای خودش یک فضای تاریخی ایجاد کند غافل از اینکه این فضای تاریخی و این قهرمانسازی تاریخی مورد سوءاستفاده فرصتطلبان و دشمنان تاریخی انقلاب و نظام میشود و بدون اینکه متوجه عواقب شوم این تصمیمگیریها باشد و آن رفتارهای خارج از عرف و قانون را انجام داد و خلاصه این رفتارها و کردارها و خصلتهای ناروا [نسبت] به نظام و رهبری را میتوان در جملاتی بهشرح زیر برشمرد و مطرح کرد، که
پرونده بازجویی ص 21
همهاش را میتوان در چند جمله خلاصه کرد:
۱. روح انتقامجویی و انتقامگیری، ما را از پذیرش حقیقت بازداشته بود و حاضر بودیم به هر قیمتی خود را اثبات کنیم ولو ایستادگی در مقابل رهبری و تحریک دیگران به حضور در صحنه توسط نامههای سرگشاده.
۲. غرور سرکش و نخوت بیجا، اینکه پذیرش دیدگاه ما یعنی اینکه همه مردم با ما باشند و اگر رأی خلاف دادند پس باید بهنوعی تنبیه شوند و بگوییم تخلف شده یا تقلب شده.
۳. حس خودخواهی، خوشبینی و پیشبینی، سبب گردید که باور نکنیم که مردم به ما رأی ندادهاند (مگر میشود مردم به نخستوزیر امام رأی ندهند) و همه اینها سبب شد که به جای اینکه رفتار قانونی داشته باشیم و خود را در چرخه قانون و محور قانون قرار دهیم، سوار بر شتر سرکش ناکثین شدیم و عدم پیروزی خویش را ولو به نابودی انقلاب و نظام به پیش تازیم. متأسفانه من و دوستانمان کمتر یا بیشتر با درصدهای متفاوت در این ظلم به نظام و انقلاب همراه بودیم. خدا را فراموش کردیم و نفس سرکش بر ما سوار گردید. احمدینژاد ولو ضعیف، ولو خطاکار، اما ما حق نداشتیم اینگونه انقلاب را به مذبح سلیقه خودمان ببریم.»
من، خدا میداند، اگرچه از دست دادن قدرت و رأی نیاوردن را در لحظات اول کمی برای خودم ناراحتکننده میدانستم و براساس احساس قدرتطلبیای که داشتم طبیعی بود ناراحت شوم و از اینکه بعد از این در دولت بعدی هم جایی ندارم و یا نداریم افسرده شوم و سخنی از سر عصبانیت بر زبان آوردم،
پرونده بازجویی ص 22
اما او در نوشتههای پایانی خود به هدف اصلی فتنهگران و نقش رهبر معظم انقلاب اسلامی در باطل کردن این سحر اشاره میکند و با بیانی از سر پشیمانی و ندامت مینویسد: « خدایا تو شاهدی که از وقتی شنیدم که آقای موسوی این چنین مصاحبه کرد و فردایش آنچنان مواضع ناپخته گرفت، خدا، خدا میکردم نکند رهبری تن به تسلیم و سازش دهد و وقتی از روز 25 خرداد در زندان بودم و بعد از آن، خطبههای رهبری را شنیدم که مهربانانه ولی قانونمدارانه صحبت کردند، خدا را شکر کردم و گرنه اگر رهبری اندکی نرمش به خرج میدادند جمهوری اسلامی را در مسیر سقوط قرار داده بودیم و دیگر نه از تاک، نشان میماند و نه از تاکنشان.»
پرونده بازجویی ص 23
همچنین مروری بر اسنادی که سابق بر این توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده بود کمک شایانی به تحلیل و تببین اسناد فوق میکند.
*موسوی برای نفی احمدینژاد حرف داشت ولی برای جایگزینی وی حرف جدیدی نداشت
یكی از ایراداتی كه ما به تیم آقای موسوی میگرفتیم این بود كه برنامهی آقای موسوی تدوین شده نیست و با آقای فاتح یك شب درگیر شدم... حتی من به ایشان گفتم لااقل همان برنامههای آقای خاتمی را بدهید چاپ كنند و متأسفانه حتی برنامههای آقای موسوی تا روز آخر هم برای چاپ نیامده بود.آقای موسوی برای نفی آقای احمدینژاد شاید حرفهایی برای گفتن داشت، اما برای جایگزینی آن، حرف نو و جدیدی نداشت.
*اعتراف به نقش مهدی هاشمی
سه شب یا چهار شب مانده به انتخابات، آقای مسعود باستانی آمد پیش ما كه یك چیزی آماده كردم كه میخواهم برایم چاپش كنی، قبل از اینكه ببینیم، گفتم ما كه پول نداریم، گفتم چیست و دیدم شبنامهای درست كرده علیه احمدینژاد (به نام موج)، گفتم ببر پیش علی هاشمی، گفت علی هاشمی چاپ نمیكند. دو شب بعد آمد پیشم وگفت 20 میلیون از مهدی هاشمی گرفتهام و چاپ كردهام و تو پخش كن، ساعت 12 شب بود، گفتم اصلاً امكان ندارد... بعداً هم نفهمیدم كه چگونه آنها را توزیع كرد.
*دلایل نافرمانی میرحسین موسوی در پذیرش شكست انتخاباتی
آقای موسوی طبیعی بود كه درجهت بازنده محسوب شدهاست:
1ـبراساس اطلاعاتی [غلط] كه در اختیارش قرار گرفته بود كه پیروز انتخابات است،حالا با اختلاف حداقل ده میلیون عقب است.
2ـسابقه هشت سال نخستوزیری [وی در زمان] امام و مقام معظم رهبری زیر سؤال رفته بود.
3ـطعنه اصلاحطلبان؛ نه گذاشتی خاتمی بماند و نه خودت رأی آوردی.
4ـشایعه عدم همكاری فرمانداریها و وزارت كشورو نحوهی اعلام رأی، همهی اینها موسوی را بهنظرم از چرخهی اعتدال و لزوم توجه به چارچوبهای قانونی ولو ناقص، خارج كرد وطبیعی است كه در چنین شرایطی، جریانات قانونگریز هدایتگر مردم میشوند و حتماً و یقیناً ضدانقلاب و عناصر فرصتطلب سوءاستفاده میكنند.
*اعلام پیروزی زودهنگام موسوی از عوامل ایجاد اغتشاشات بود
تلاشهای ستادهای انتخاباتی كاندیداها تا قبل از انتخابات و اعلام اینكه ما برنده هستیم و رقیب بازنده یك امر طبیعی و بدیهی است و در اكثر انتخاباتها دیده میشود، ولیاینكه كاندیدا [آقای موسوی] خودش قبل از پایان رأیگیری برود مصاحبه كند و خود را پیروز معرفی كند، كمی عجیب بود... چون طبق عرف، پیشبینی پیروزی تا بیان پیروزی خیلی فرق دارد و آن هم توسط كاندیدا در حضور رسانهها و خبرنگاران خارجی... از جمله ایرادات دیگری كه بهنظرم كنترل اوضاع را [بعد از اعلام نتیجهی انتخابات] از دستِ ستاد مركزی گرفت این بود كه آقای موسوی بایستی جلوی ستاد حاضر میشد ـ در روز شنبه ـ و مردم را به آرامش دعوت میكرد و به پیگیری موضوع از طریق قانونی صحبت میكرد كه من حتی این پیشنهاد را به آقای بهزادیاننژاد گفتم كه متأسفانه ایشان هم ظاهراً نتوانسته بود كاری بكند.
*اردوكشیهای خیابانی با هدف رویارویی با نظام بود
* هاشمی رفسنجانی فرمان آشوب میدهد
نامه آقای هاشمیرفسنجانی [خطاب به مقام معظم رهبری «مدظله العالی» مبنی بر لزوم برخورد با آقای احمدینژاد و پیشبینی اغتشاشات در آینده نزدیك] با آن محتوای تحریكآمیز، فضای ستادهای انتخاباتی را بهسمت بدی پیش برده بود.آقای فاتح خیلی هیجانزده بود كه حتی تا پاسی از شب به من زنگ میزد كه مردم را در خیابانها نگهدارید و این جنبش باید فعال باشد، كه من شب آخر باهاش شوخی میكردم: تو كه تا دیروز جور دیگری بودی امروز چه شد كه از ماها هم دوآتیشهتر شدی. و حرفهایی رویایی [میزد] كه من بعضاً خندهام میگرفت.
*شورشها كلید زده میشود
من فردای انتخابات (صبح شنبه) رفتم ستاد به آقای بهزادیاننژاد گفتم كه آقای مهندس موسوی بیاید و یك سخنرانی كوتاه كند و ستاد را تعطیل كنید، ولیگویا مشاورین آقای موسوی یا خودِ آقای موسوی موضوع را جور دیگری مینگریستند و حتی دیگر آقای فاتح كه هر لحظه مزاحم من میشد، دیگر جواب تلفن را نمیداد و لحظهبهلحظه اطلاعیههای تحریككنده، و بدیهی بود كه آن فضاسازیها و خبر بیروندهیها و اینگونه واكنشها و از طرفی شیطنت آمریكا و سایر دشمنان نظام و انقلاب، زمینه را برای شورش فراهم میكرد.
*راهپیمایی انقلاب تا آزادی
راهپیمایی انقلاب تا آزادی اگرچه بهظاهر یك كار تبلیغاتی بود ولی یك مانور قدرت هم بود وبهنوعی هم ادعا میكردند كه توانستهاند به نظام ضرب شستی نشان بدهند و متأسفانه اشتباه ما هم همینجا بود كه انتخابات برای تقویت نظام است و حفظ نظام، نه ضرب شست نشاندادن به نظام.
*صفكشی جریان اصلاحات مقابل رهبری نظام در انتخابات دهم
تعدادی از این احزاب آشكارا از فشار بر رهبری صحبت میكردند و تعدادی هم مثل كارگزاران آشكار صحبت نمیكردند ولیكن در خفا همین ایده را دنبال میكردند.متأسفانه در این جریانبهجای اینكه به رهبر بهعنوان ولی فقیه، ولی امر و نائب امام نگریسته شود، در حد یك رقیب نگریسته میشدو متأسفانه ما هم در جلساتمان بهجای اینكه این را تبیین كنیم كه ایشان جایگاه ولایت فقیه را دارند و نه رقیب، متأسفانه اینگونه نبود،حتی بعضی وقتها اجازه میدادیم كه جسارتی هم بشود كه البته این از اوج بیدینی و بیتقوایی گویندگان بود.
روند تبلیغات انتخابات یك روند سالم و همگرایانه با ساختارهای كلی نظام نبود،اگرچه بهظاهر سعی میشد كه علیه رهبری سخن گفته نشود، اما در بطن ماجرا، این پتانسیل بهعینه قابل مشاهده بود [یعنی همان ویژگی معروف جریان نفاق] حتی پس از مناظره، یكی دو نفر از حاضرین در ستاد كه از بچههای [بهظاهر] مذهبی و متدین هم بودند به خودشان اجازه دادند كه بهگونهی پرخاشگرایانه به رهبری نظام جملاتی بگویند...
*پشت پرده حزب خاتمی
طرح واتیكانیزاسیون مقام معظم رهبری
«... در فرایند عمل، جریان بهسمت تقابل پیش میرفت و بهجای اینكه اعتمادسازی كند،افسار فعالیتها بهدست جبههی مشاركت افتاد و آنها هم كاهش قدرت رهبری را در سر میپروراندند و از گفتن این جملات اِبایی نداشتند.»
*طرح دوقطبی «موسوی ـ رهبری» حزب مشاركت در انتخابات دهم
آقای خانجانی در ادامهی بازجویی مورخ 18تیر1388 اظهار كرده است: «در تحلیلهایی كه از حزب مشاركت به گوشم میرسید، آنها معتقد بودند كه انتخابات را باید بهسمت دوقطبیشدن پیش ببریم، تمام تلاششان این بود كه به هر ترتیبی شده دوقطبی «موسوی ـ احمدینژاد» گسترش یابد،معتقد بودند كه اگر بتوانیم دوقطبی «موسوی ـ رهبری» را ایجاد كنیم، برندهایم، كه این گویا با مخالفت سایرین مواجه شدهبود چون تحلیلشان این بود كه اگر مردم بفهمند كه ما دوباره میخواهیم با نظام دعوا كنیم، ممكن است نیایند و از ما دور شوند...نظر اعضای حزب مشاركت این بود كه در دعواها و درگیریها، فشار به نظام میآید و نظام ناگزیر به دادن امتیاز میشود». (جلد اول پرونده، صفحهی 257)
*نقش خانجانی در تحریك دیگران به شركت در تجمعات
در صفحه 39 از جلد یك پرونده از متهم پرسیده شده است: آیا اظهارات شما در تاریخ 23خرداد1388 مبنی بر اینكه «...باید جوّی ایجاد نمود تا تكلیف همهچیز معلوم شود...»، تحریك دیگران به شركت در تجمعات و اعتصابات نیست؟ در پاسخ به این سؤال، متهم اظهار داشته: «اگر چنین چیزی گفته باشم قطعاً خطاست... در فضای پس از اعلام نتایج یك فضای احساسی و یأس فراوانی بهوجود آمده بود، گزارش صیانت آراء [حكایت] از پیروزی آقای موسوی بود، ولی نتیجهای كه اعلام شد برخلاف این بود، طبیعی است كه انسان عصبانی باشد و كلامی گفته باشد، البته این سخن همراه با عصبانیت بوده و در جمع اندك اعضای ستاد، كه سخن نادرستی است و اشتباه است».