پایگاه مركز اسناد انقلاب اسلامی- خصوصیت تاریخی امام خمینی كه او و انقلاب او را از كلیه جنبشهای سیاسی معاصر، متمایز می كند٬ مخاطبه او با فطرت انسان، در هم شكستن پارادایم جاری در جهان و حركتی اعجاز آمیز در جهت عكس شیب فرهنگ جهانی، اتكا به خدا و اعتماد به مردم و گره زدن زمین به آسمان، گرانیكاهی خارج از عالم معیارهای غربی بود كه امام، اهرم خود را بر آن نهاد و مسیر تاریخ را تغییر داد. امام خمینی بر خلاف سایر رهبران دنیا٬ قیام خود را با شكل و اجرایی متفاوت رهبری كرد و توانست رژیم آمریكایی پهلوی را از میان بردارد. در این گزارش به تمایز در شكل و اجرای تاكتیكهای رهبری امام خمینی اشاره شده است:
1ـ ایدئولوگ، فرمانده و معمار انقلاب
برای رهبران انقلابها در سطح دنیا سه نقشِ متفاوت و متمایز در نظر گرفتهاند:
1- رهبر به عنوان ایدئولوگ انقلاب كه با ارائهی ایدئولوژی انقلاب نه تنها ارزشهای مسلط موجود را نفی و طرد میكند و ارزشها و معیارهای هدف نهایی و كمال مطلوب را بیان مینماید، بلكه نحوهی سرنگونی نظام سیاسی موجود و شكل رسیدن به غایت و آرمان نهایی را نیز بیان میكند.[1] انقلاب اسلامی ایران هم مانند انقلابهای قبل از خود، ایدئولوژی جدیدی را به جهان معاصر ارزانی كرد و یك الگو برای ایجاد تحول در كشوری غیردموكراتیك ارائه نمود. دنیای غرب كوشید تا تصویری مرتجعانه از انقلاب ایران به جهان نشان دهد، اما انقلاب اسلامی ثابت كرد كه اسلام هم میتواند زبان سیاسی نوینی را در اختیار مخالفان رژیم پهلوی قرار دهد تا در زمینهی تاكتیك و رسیدن به اهدافْ از آن بهره گیرند.[2]
در حقیقت تفاوت عمدهی انقلاب ایران با دیگر انقلابها، اصالت فرهنگی ایدئولوژی انقلاب و پذیرش آرمانهای اسلامی آن از سوی مردم ایران بود. اعتقاد مردم به رهبری امامخمینی و پیوند دینی و تاریخی روحانیت و مردم بیانگر اهمیت ویژهی این عامل در پیروزی انقلاب اسلامی بود. امام از یك سو اقدام به بسیج تودهها و سازماندهی مبارزهی سیاسی نمود و از سوی دیگر پردازشگر اصلی ایدئولوژی انقلابی مبتنی بر اندیشهی سیاسی اسلام و بنیانگذار نظام نوینی محسوب میشد كه با اتصال مبارزهی انقلابی به مذهب شیعه توانست تودهها را در راستای سرنگونی نظام مستبد پهلوی بسیج كند.[3] در واقع یكی از عوامل مهمیكه انقلاب اسلامیایران را از تمامیانقلابهای دگرگونساز قرن حاضر متمایز میكند، ریشههای عمیق اعتقادی است كه این انقلاب در گذشتهی تاریخی ایران دارد. درحالیكه انقلابهایی همچون انقلاب روسیه و چین بهطور نظری در پی نفی اساسی گذشتهی تاریخی جوامع خود بودند، اما انقلاب اسلامی ایران به نوعی تداوم و استمرارِ بخش مهمی از میراث فرهنگی و تمدنی ایران بهشمارمیآید.[4] خود امام نیز انقلاب اسلامی را از نظر محتوا و ایدئولوژی بهترین و بزرگترین انقلاب چند سالهی اخیر دانسته و فرمود:
«دشمنان ما باید بدانند كه هیچ انقلابی در جهان همانند انقلاب اسلامی ما با ضایعهای كم و دستاوردی عظیم همراه نبوده است و این جز به بركت اسلام نیست».[5]
ایشان با قرائت تازهای از مفاهیم دینی، چهرهای ایدئولوژیك به اسلام داد كه همهی عناصر آرمانی و انسانی و گفتمانهای سیاسی و اجتماعی مدرن را در خود جای میداد.[6] در حقیقت این مبنای فكری اصیل بود كه از امامخمینی شخصیتی مذهبی و سیاسی با جامعیت كامل ساخت كه در هیچیك از رهبران جامعه چنین جامعیتی پیدا نمیشد و همین امر امام را به محوری برای جمعشدن همهی اقشار جامعه به گرد ایشان مبدل كرد. ایشان با تأكید بر اصل ولایت فقیه، تفسیر جدیدی از اسلام ارائه داد و بر همان مبنا ایدئولوژی انقلاب اسلامی را طراحی نمود، و با احیاء و بازیافت مجدد جاذبهی ارزشهای دینی، مردم را به سوی خویشتنِ اصیلِ خویش فرا خواند.[7] بر این اساس میتوان گفت كه با تلاش و كوشش امام اصول فكری انقلاب تنظیم شد و اسلام مبنا و چارچوب مبارزه قرار گرفت و حذف رژیم پهلوی و استقرار حكومت اسلامی با محوریت ولایت فقیه هدف مبارزه گردید و شیوهی انقلابی با حضور گستردهی مردم به عنوان روش مبارزه تعیین شد.[8] زیرا امامخمینی بر این باور بود كه تنها جنبشی ریشهدار میشود و پایدار میماند كه اساس آن اسلام و دیانت باشد.[9] این سخن امام مصداق تاریخی داشت و شكست نیروهای سكولار و غیرمذهبی همچون حزب توده و جبههی ملی، همراه با تغییر و تحولی كه در زمینهی معرفت دینی، ابتدا توسط امام و بعدها در آستانهی پیروزی انقلاب بهوسیلهی روشنفكران مذهبیچون دكتر علی شریعتی و شهید مطهری به وجود آمد، زمینهی اسلامیشدن انقلاب ایران را فراهم كرد.[10]
ذكر این نكته نیز حائز اهمیت است كه امامخمینی در طول دوران مبارزه آراء و نظریات سیاسی خویش را متناسب با زمان ارائه كردند. مثلاً در سال 1323ش/1363ق سلطنت مشروط و مورد تأیید فقها و مجتهدان را پیشنهاد نمودند و در 1348ش/1389ق بحث ولایتفقیه را مطرح كرده و در سال 1356ش/1397ق به نظریهی جمهوری اسلامی رسیدند.
به نظر میرسد كه امام خمینی سعی داشتند تا شكاف میان مشروطهی مشروعهی شیخ فضلالله نوری را با نظام جمهوری اسلامی و تئوری ولایتفقیه خویش ترمیم و تكمیل كنند؛[11] و با درایت و بینش عمیق علمی و معرفتی خویش در قالب گفتهها و نوشتههای خود، هندسهی سیاسی و اجتماعی اسلام را با زبانی ساده و قابل فهم و در عین حال دقیق ترسیم نمایند.[12] البته باید گفت كه امام در ایفای نقش عظیم و بینظیر خود در امر رهبری از ویژگیهای روحانی و معنوی خویش نیز كمك گرفت؛ خصوصیات و شایستگیهایی كه حتی كسانی كه تعهد و التزامی به اسلام نداشتند، در آن شك و تردید نكردند و تحت تأثیر فضیلتهای اخلاقی امام، اسلام را بهعنوان یك ایدئولوژی و نیروی انقلابی پذیرفتند؛[13] و از آغاز مبارزه تا آستانهی پیروزی انقلاب اسلامیاز او پیروی كردند. به تعبیری دیگر، ایشان با پرهیز از منافع فردی، نوعی رهبری را به نمایش گذاشت كه نشانگر اختلافِ مهم و بارز ایشان با سایر سیاستمداران و رهبران انقلابی بود كه بهدنبال اهداف و اعتقادات خودخواهانهی خویش و رسیدن به قدرت و كسب جاه و مقام بودند.[14]
2ـ رهبر بهعنوان فرمانده و بسیجكنندهی نیروهای انقلاب
رهبر هر انقلابی عملاً رهبری مبارزه و نبرد مستقیم و رویارو با نظام سیاسی حاكم را بر عهده گرفته و استراتژیها و تاكتیكهای لازم را طراحی و ترسیم نموده و به مرحلهی اجرا درمیآورد و تا زمانیكه نظام حاكم ساقط نشده، از مبارزه و بسیج تودهها دست برنمیدارد.[15] به عبارتی دیگر، هر انقلابی از ابتدا تا رسیدن به نقطهی پیروزی، فرایندی را طی میكند كه در هر مرحله و لحظه و زمان نیازمند رهبر توانایی است كه از مهارت تحریك و تهییج و تشویق تودهها برخوردار بوده و بتواند با بهرهگیری از قدرتِ كلام و بیانِ اصول و مبانی ایدئولوژیك انقلاب را تحلیل و تبیین نماید.[16] امامخمینی علاوه بر آنكه مغز متفكر و طراح ایدئولوژی انقلاب اسلامی بود، نقش اساسی و مهمی نیز در بسیج اقشار مختلف مردم و هدایت آنان به سوی هدف نهایی انقلاب، كه سرنگونی رژیم شاهنشاهی بود، داشت. رهبری ایشان در این مرحله از دو ویژگی برخوردار بود:
الف) تكیه بر حضور همهی گروهها و اقشار در صحنهی انقلاب و ایجاد وحدت میان آنان؛
ب)حاكم ساختن ایدئولوژی اسلام بر مبارزهی مردم در انقلاب.[17]
امام بخش عمدهای از حیات سیاسی خویش را صرف تبیین و تدوین بنیان فكری و ترسیم ایدئولوژی انقلاب اسلامیكرد و نقش ایشان بهعنوان فرمانده و هماهنگكنندهی نیروهای مخالف رژیم پهلوی در سالهای نزدیك به پیروزی انقلاب نمود و تبلور بیشتری پیدا كرد.
همانگونه كه قبلاً اشاره شد، مرجعیت دینی و درایت و كفایت ایشان زمینهی جذب بیشتر گروهها و جریانهای سیاسی را به طرف وی فراهم نمود.[18]البته در این میان ساختار سیاسی و شكل منظومهی قدرت در رژیم پهلوی، كه سنتی و دارای سلسلهمراتب خاص برای رسیدن به هستهی مركزی قدرت بود و امكان ورود اشخاص لایق و كاردان را خارج از دایرهی تنگ پیوندها و وابستگیهای خانوادگی منع میكرد،[19]به همراهی آشفتگی در برنامهریزی و توسعهی اقتصادی (كه تضاد طبقاتی و نارضایتی و احساس حقارت و محرومیت را در میان طبقات متوسط شهری تشدید مینمود)[20] نیز سبب شد تا میزان گرایش و توجه عامهی مردم را بهسوی رهبری عالمانهی امامخمینی بیشتر شود. زیرا شیوهی مبارزهی امام بسیار ساده و به دور از هر نوع پیچ و خم سیاسی بود و او بدون آنكه صاحب یك حزب و تشكیلات منسجم و كادر معین باشد، تنها با استفاده از نبوغ و شایستگی خویش و تأكید بر شعارها و معیارهای روشن اسلامی تاكتیكهای لازم را در جهت پیشبرد اهداف انقلاب به كار برد.[21] امام با روشهای بهینهی مبارزاتی و شیوههای كارآمد تبلیغی و بیان اهداف انقلاب، قدرت و نفوذ روحانیت شیعه را در هدایت دینی و سیاسی مردم تقویت كرد.[22]ایشان از همهی گروهها و طبقات اجتماعی و جریانهای سیاسی خواست تا با كنار گذاشتن اختلافات جزئی، برای نجات میهن خویش به پا خیزند و با هر وسیلهی ممكن در دفع فساد نظام حاكم اقدام كنند.[23] تبعید طولانیمدت امامخمینی به تركیه و عراق، شاگردان وی و روحانیان را به تحرك سیاسی بیشتری واداشته و آنان علیرغم سركوب و خفقان شدید همواره نام و یاد ایشان را در مساجد و منابر مطرح، و بر ادامهی نهضت تأكید میكردند. رهبر انقلاب نیز به اشكال مختلف با اقشار مختلف در ایران در تماس بود و رهنمودها و دستورات خود را به آنان منتقل میكرد.[24]
در نتیجه میتوان گفت كه امامخمینی برای نیروهای مذهبی رهبری بالقوه و بالفعل بود و برای نیروهای سیاسی غیرمذهبی رهبری ملی و ضدامپریالیست به شمار میآمد؛ و برای روشنفكران، مجاهد و مبارزی بر ضد دیكتاتوری و استبداد بود و بالاخره برای میلیونها زن و مرد ایرانی رهبری مردمی و محبوب بهشمارمیرفت.[25] این امتیازات ویژه به امامخمینی قدرت فرماندهی و توان بسیج كردن همهی اقشار جامعه را میداد. گو اینكه ایشان یكبار بین سالهای 43 ـ 1341ش مبادرت به بسیج جامعه بر علیه رژیم پهلوی كرده و از تجربهی كار انقلابی و سیاسی نمودن فضای جامعه و به حركت درآوردن تودهها برخوردار بود.
3ـ رهبر بهعنوان مدیر و معمار یك انقلاب
وظیفهی ادارهی انقلاب، نهادینهكردن آن و كنترل وضعیت انقلابی را برعهده دارد. در انقلاب اسلامی ایران نیز امام هم آرمانها و خطمشی انقلاب را نهادینه كرده و جمهوریت و اسلامیت را مطابق خواست مردم در تمام اركان و اجزای جامعه محقق نمود و هم با مهار مخالفتها و تهدیدات زمینهی تشكیل و تداوم نظام اسلامی را فراهم كرد.[26] بنابراین میتوان گفت كه هركدام از رهبران انقلابهای بزرگ دنیا تنها یك یا دو نقش از سه نقش متفاوت و متمایز در امر رهبری انقلاب را به انجام رسانیدند. اما آنچه مایهی شگفتی تحلیلگران سیاسی و نظریهپردازان انقلاب و باعث افتخار انقلاب اسلامی ایران میباشد، این است كه امام هم ایدئولوگ و تبیینكنندهی خط مشی فكری این انقلاب بودند و هم به سبب داشتن مقام مرجعیت و ویژگی برجستهای چون شجاعت و درایت، جلوهی زیبایی از قدرت فرماندهی و بسیج همهی نیروهای مخالف حاكمیت رژیم پهلوی را در تاریخ معاصر به نمایش گذاشتند و افزون بر آن، بعد از پیروزی انقلاب در بهمن 1357 با هوشمندی و درایت بینظیر خود زمینهی حفظ و تداوم آن را فراهم نمودند.
4- عدم سازش و معامله با دشمنان در جریان مبارزه
ایمان به هدف و رسیدن به غایت نهایی مبارزه، قدرت و توانی را در مجاهد و مبارز ایجاد میكند كه او را از لغزشهای احتمالی و یا احیاناً مصالحه و معامله با دشمنان بازمیدارد. به بیانی دیگر، هر چقدر ایمان و اعتقاد فرد برای نیل به آرمان بزرگ و اهداف مبارزاتی راسختر و كاملتر باشد، به همان میزان نیز عزم و ارادهی او را در راه تحقق نیات و باورهای درونیاش بیشتر و افزونتر خواهد كرد. در سطور قبل به اجمال اشاره شد كه امامخمینی جهاد در راه خدا و مبارزه با ستمكاران زمانه را یك تكلیف الهی و وظیفهی شرعی میدانست و به همین سبب كسب پیروزی ظاهری یا شهادت در راه خدا را نتیجهی طبیعی جهاد در مسیر حق میشمرد. لذا برای ایشان برخلاف بسیاری از رهبران نهضتها و انقلابهای جهان، انگیزههای مادی و كسب جاه و مقام اهمیت و منزلتی نداشت و ایشان بههیچوجه حاضر نبود تا اهداف الهی و مقدس خویش را در مبارزه با تمایلات نفسانی و اغراض دنیوی آلوده نماید. از اینرو با صراحت و قاطعیت اعلام كرد كه هر نوع خدمت و توجهی به ایادی استكبار و دستگاه جبار پهلوی زشت و ناپسند است:
آنها كه به این دستگاه سرسپرده پیوستهاند، مشتی آلوده به شهوات ننگین بیش نیستند و ملت نجیب ایران از آنها بیزار است. چنانكه اولیای خداوند نیز از آنان متنفرند. فقیهی كه وارد دستگاه ظلمه میشود و از حاشیهنشینان دربار میشود و از اوامر آنها اطاعت میكند، امین نیست و نمیتواند امانتدار الهی باشد. خدا میداند كه از صدر اسلام تاكنون از این علمانماها چه مصیبتهایی بر اسلام وارد شده است.[27]
بررسی بیانیهها و مواضع سیاسی امام در تمام دوران مبارزه و مقایسهی آن با طرز تفكر سایر شخصیتهای روحانی و مبارزان سیاسی به روشنی تفاوت میزان پایبندی امام به اهداف و عزم جدی او بر ادامهی مبارزه و تداوم نهضت را مبرهن میكند. اسناد و شواهد تاریخی نیز این مطلب را تأیید میكنند كه در آغاز قیام در سالهای 42 ـ 1340 بسیاری از گروهها و رجال دینی و سیاسی وارد میدان مبارزه شدند و حتی در مواردی مواضع تندی بر علیه رژیم پهلوی اتخاذ كردند. اما به محض برخورد وحشیانهی حكومت با مبارزین، یا میدان مبارزه را رها نموده و به گوشهی انزوا و سكوت پناه بردند و یا با فاصله گرفتن از اهداف اصلیِ قیام به دنبال كسب اغراض كوچك و بیاهمیت رفتند.
در حقیقت مهمترین و خطرناكترین جریان مخالف حركت امامخمینی بهویژه بعد از قیام پانزده خرداد 1342 جریان مقدسمآبان بیدرد و عافیتطلبان بیفكر بود كه در ابتدا بهخاطر از دست ندادن منبر و محراب و وجاهت ظاهری خویش، به ناچار با سایر علما و روحانیون علیه رژیم پهلوی همراه و همنوا شدند. لیكن چند هفته بعد چهرهی واقعی خود را نشان داده و زبان به انتقاد از امام و روحانیون انقلابیگشودند و همصدا با دستگاه تبلیغاتی شاه كمر به نابودی نهضت بستند. و با حرام دانستن مبارزه و پخش شایعات بیاساس و گمراهكننده از فراز منابر و مجالس، بهدنبال بیثمر نشان دادن حركت امامخمینی و دلسرد و بدبین نمودن مردم به ادامهی نهضت و مشروعیتبخشی به حكومت شاه بودند.[28] به بیانی دیگر، با صراحت میتوان گفت كه در مقابل حركت و نهضت امامخمینی دستهای از افراد روحانینما قرار داشتند كه بهخاطر مطامع و منافع مادی مورد استفادهی ابزاری رژیم قرار گرفتند و سخنان آنان با شكل و لعاب دینی همراه با سفسطههای مختلف از طریق مطبوعات در میان مردم منتشر شد و شاه به كمك آنها برای مقابله با هرگونه مخالفتی به نام دین فتوا و اعلامیه صادر میكرد.[29] این روند بعد از تبعید امام در آبان 1343 روحانیت مبارز را با مشكلات فزایندهای روبهرو كرد و عدم حمایت بسیاری از مراجع و روحانیون طراز اول در قم از حركتهای سیاسی در حوزه نیز ـ كه نهتنها حاضر به حمایت غیر مستقیم و ضمنی از نهضت نبودند بلكه در مواردی حتی سعی در ممانعت از بروز جریانات سیاسی مخالف رژیم در حوزه داشتندـ دامنهی نفوذ و میزان عملكرد روحانیون انقلابی را كاهش میداد.[30] این اقدامات رژیم پهلوی را در راه تحقق «سیاست اتحاد مقدس» مصممتر كرد و شاه تلاش نمود تا وانمود كند كه روحانیت با حكومت به تفاهم رسیده و هیچ اختلاف نظری میان آنان نیست. حكومت از این طریق قصد داشت تا از یك طرف چهرهی رهبری نهضت را تخریب و از سوی دیگر میان روحانیت تفرقه ایجاد كند[31]و با ایجاد تزلزل در ارادهی نیروهای انقلابی، با بهرهگیری از ابزار تبلیغاتی خویش روند مبارزه را به نفع خود تغییر داده مردم را از ادامهی نهضت و قیام باز دارد.[32] لذا در همین رابطه روزنامهی اطلاعات در سر مقالهی خود نوشت: چقدر جای خوشوقتی است كه جامعهی روحانیت نیز اكنون با همه همگام در اجرای برنامههای انقلاب شاه و مردم شده است.[33]
این جریانات به صورت یك خاطرهی تلخ در ذهن امام باقی ماند و در همان دوران با ابراز تنفر از روحانیون درباری، به صراحت فرمودند:
«اینها از فقهای اسلام نیستند و بسیاری از اینها را سازمان امنیت ایران معمم كرده تا دعاگوی شاه باشند. جوانان ما باید عمامهی اینها را بردارند. باید عمامهی آخوندهایی كه به نام فقهای اسلام و علمای دین اینگونه در جامعهی مسلمین مفسده ایجاد میكنند، برداشته شود».[34]
بنابراین میتوان گفت كه رهبر فقید انقلاب در تمام دوران مبارزه هیچگاه از مواضع و اهداف خویش عدول نكردند و هرگونه سازش و مماشات با طاغوت زمان را نفی نمودند؛[35] و با انتقال افكار و اندیشههای خویش به متن جامعه، روح عدم سازش با ستمكاران و اندیشهی تداوم نهضت تا سرنگونی حاكمیت پهلوی را در میان پیروان و مریدان خود ترغیب و ترویج نمودند. بهگونهای كه ما میتوانیم جلوهای از این تفكر سازشناپذیری با رژیم شاه را در فرآیند انقلاب اسلامیدر شعارها و فریادهای مردم در كوچه و خیابان و در جریان رویدادهای انقلاب اسلامیببینیم.
«نه سازش نه ذلت یا فتح یا شهادت
نه تسلیم نه سازش نه قانون اساسی تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد.
نه قانون اساسی نه سازش سیاسی فقط حكومت اسلامی»[36]
این صلابت و قاطعیت در مبارزه و عزم قاطع برای سرنگونی رژیم شاهنشاهی وبرقراری حكومت اسلامیدر ایران، از امامخمینی یك رهبر بیبدیل و بینظیر ساخته بود و در برابر ترس و دلهرهی ابرقدرت شرق و غرب، ملتهای آزادهی جهان مسحور قدرت معنوی و روحانی سالخورده شده بودند كه بدون داشتن حزب مستقل و تشكیلات سازمانیافته و منسجم، ملتی را علیه رژیم پهلوی بسیج كرده بود.[37] نیكی كدی معتقد است، او به سبب برخورد سازشناپذیرش با شاه، سخنرانیهای ضدامپریالیستی، زبان قابل فهم و سبك زندگی سادهی خود و جایگاه و منزلت دینی محبوبیت داشت[38] و به حق باید اعتراف كرد كه اگر سازشناپذیری و قاطعیت امامخمینی نبود، یا قیام و انقلابی شكل نمیگرفت و یا در مسیر و جریان حركت خود متوقف شده و یا منحرف میشد.[39]اما امام بدون ترس و واهمه از همهی قدرتهای مادی دنیا، مسیر انقلاب را بهسوی پیروزی حق بر باطل رهنمون كرد و در طول دوران مبارزه برخلاف بسیاری از رهبران و منادیان آزادی، حاضر به مصالحه و معامله با دشمنان و مخالفان اسلام و ایران نشد و تا پایان حیات خویش نیز به این اندیشه پایبند بود. او در مقاطع حساس و سرنوشتساز بهخصوص در دوران اوجگیری و شتاب انقلاب با قاطعیت آنچه را تشخیص داده بود، بیپروا و شجاعانه دنبال كرد و هرگز دچار سستی و تردید نشد. و در شرایطی كه برخی گروهها و جریانهای سیاسی، با تغییر روشهای شاه یا عقبنشینیهای راهبردی او و یا تهدیدهای خارجی، بهدنبال پیدا كردن راههای میانی و مذاكره و مصالحه با عوامل رژیم بودند، نهیب فریاد و هشدار قاطعانهی امام بود كه مردم را به حركت درمیآورد و راه را برای پیروزی انقلاب هموار میكرد.
[2]. رابین رایت، آخرین انقلاب بزرگ (انقلاب و تحول در ایران)، ترجمهی احمد تدین و شهین احمدی، تهران، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1382، ص 31
[3]. عباس ایمانپور، انقلاب اسلامی ایران چالشی بر نظریههای انقلاب، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1387، ص 178
[4]. همان
[5]. كلمات قصار (پندها و حكمتها)، ص 95، صحیفهی امام، ج 13، ص 211
[6]. عباس ایمانپور، پیشین، ص 179
[7]. فریدون اكبرزاده، نقش رهبری در نهضت مشروطه ـ نهضت ملی نفت و انقلاب اسلامی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص 186
[8]. همان، ص 193
[9]. صحیفهی امام، ج 5، ص 289
[10]. صادق زیباكلام، قادری و ... درآمدی بر تاریخنگاری انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات مزامیر، 1376، ص 111
[11]. عظیم رفیعزاده، پیشین، ص 247
[12]. محمدباقر حشمتزاده، پیشین، ص 122
[13]. حامد الگار، پیشین، ص 74
[14]. علیاكبر مرتضایی، پیشین، ص 91
[15]. منوچهر محمدی، پیشین، ص 147
[16]. حسین بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسی، انتشارات دانشگاه تهران، 1372، ص 92
[17]. فریدون اكبرزاده، پیشین، ص 205
[18]. محمد شفیعیفر، پیشین، ص 20
[19]. علیرضا ازغندی، نخبگان سیاسی ایران بین دو انقلاب، نشر قومس، 1379، ص 115
[20]. جان دی. استمپل، درون انقلاب ایران، ترجمهی منوچهر شجاعی، تهران، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1377، ص 34
[21]. منوچهر محمدی، پیشین، ص 158
[22]. مجموعه مقالات دهمین سمینار بررسی سیرهی نظری و عملی حضرت امام خمینی (ره)، گردآورنده زهرا سمواتی، تهران، مؤسسهی چاپ و نشر عروج، 1378، ص 131
[23]. مهدی بازرگان، پیشین، ص 42
[24]. سیداحمد موثقی، پیشین، ص 142
[25]. صادق زیبا كلام، مقدمهای بر انقلاب اسلامی، انتشارات روزنه، 1380، ص 122
[26]. فریدون اكبرزاده، پیشین، ص 264
[27]. سیدحمید روحانی، پیشین، ص 183، صحیفهی امام، ج 2، صص 287ـ288، ولایت فقیه، ص 146
[28]. محمدحسن رجبی، پیشین، ص 283
[29]. طهمورث قاسمی، نهضت امامخمینی و مطبوعات رژیم شاه (1341ـ1357)، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، ص 52
[30]. صادق زیباكلام، پیشین، ص 286
[31]. اكبر فلاحی، پیشین، ص 91
[32]. محمدرضا دهشیری، پیشین، ص 40
[33]. جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 2، انتشارات اسلامی، 1361، ص 70
[34]. روحالله خمینی، پیشین، ص 38، ولایت فقیه، ص 148
[35]. حمید انصاری، پیشین، ص 38
[36]. فرهنگ شعارهای انقلاب اسلامی، ص 247
[37]. احسان نراقی، از كاخ شاه تا زندان اوین، ترجمهی سعید آذری، مؤسسهی خدمات فرهنگی رسا، 1372، ص 69
[38]. نیكی. آر كدی، نتایج انقلاب ایران، ترجمهی مهدی حقیقتخواه، انتشارات ققنوس، 1385، ص 21
[39]. روحالله حسینیان، پیشین، ص 34