پایگاه مرکز اسناد انقلاب
اسلامی؛ در روز 8 بهمن 1357، علما و روحانیون مبارز، در واکنش به اقدام دولت بختیار مبنی بر ممانعت از ورود امام خمینی به کشور، اقدام به تحصن کردند.
عبدالمجید معادیخواه در کتاب خاطرات خود تحت عنوان " جام شکسته " که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در رابطه با نحوه تصمیمگیری برای تحصن در مسجد دانشگاه تهران، به جلسه ساعت 2 بعد از نیمهشب شهید بهشتی با تعدادی از روحانیون اشاره کرده و میگوید: « آیتالله شهید بهشتی، مدیریت آن نشست را عهدهدار شد و سخن را چنین آغاز كرد: «دوستان! تا روز گذشته، در حفظ روحیه مردم و تهدید دولت بختیار میگفتیم: اگر دولت فرودگاه را بر روی هواپیمای حامل امام نگشاید، حرف آخر را میزنیم و مسئول پیامدهای آن، كسانی هستند كه از بازگشت امام به كشور مانع شدهاند. تا امروز دولت با صراحت نمیگفت از آمدن امام مانع میشوم. اما فردا، نمیتوانیم با منطق گذشته با مردم رو به رو شویم. آقای بختیار با صراحت اعلام كرده است كه از بازگشت امام مانع میشوم. مفهوم این موضعگیری جز این نیست كه هر واكنشی كه میخواهید نشان بدهید و حرف آخر را بگویید! در چنین شرایطی چه میتوانیم بكنیم؟ آیا راه را برای انفجار عواطف مردم باز كنیم و بگوییم: «مردم! این شما و این دولت بختیار! آیا پیامدهای چنان انفجاری را میتوان پیشبینی كرد؟ آیا جمع حاضر، مسئولیت شرعی آن را پذیرا میشود؟»
آیتالله شهید بهشتی در پی پرسشهایی با این مضمون، بخشی از پیامدهای احتمالی انفجار عواطف مردم را یادآور شد. در نتیجه، سكوتی سنگین و طولانی بر آن جمع سایه افكند. با این توضیح، در گردش روزگار و بازی سرنوشت، صاحب این قلم را فرصتی فراهم شد تا در پیروزی جنبش اسلامی سهمی داشته باشد. دست خود را برای كسب اجازه بلند كردم. در نتیجه، نخستین كسی بودم كه آن سخن را با پیشنهاد تحصنی نامحدود شكستم؛ با استدلالی به این مضمون كه: اگر مجموع علمای كشور، كه هم اكنون در تهران حضور دارند، به بهانهای در جایی تجمع داشته باشند و مردم با جمع آنان ارتباطی دائمی را بتوانند، نه مردم به زودی دلسرد میشوند، نه نیازی به دستوری عجولانه است. در صورتی كه دولت بختیار متعرض چنین جمعی بشود، خود زمینه انفجار عواطف و خشم مردم را فراهم كرده است؛ چنانكه سود آن نصیب جنبش میشود و در زمینه زیانهای آن، دولت بختیار مسئول است. بهترین بهانه تجمع علمای كشور هم تحصن نامحدودی است كه تا آمدن امام به كشور ادامه یابد.
هم آیتالله بهشتی آن پیشنهاد را پسندیدند، هم جمع حاضر در آن نشست، بر پذیرش آن ـ حداقل با سكوتی كاشف از رضایت ـ اجماع كردند. از آن پس گفتگوهای زیادی بر محور چگونگی و محل آن تحصن انجام شد. سرانجام بر سر مسجد دانشگاه، به توافق رسیدند. نوشتنی است كه همه آن جمع در این نكته هم سخن بودند كه نباید محل تحصن را به گونهای برگزینیم كه به اندك شائبهای در به رسمیت شناختن رژیم، آلوده باشد. در مثل، در آن اوضاع شدنی بود كه از مجلس شورای ملی نیز استفاده شود، اما به سبب شائبهای كه با اشاره یادآور شدم، گزینش جایی چون مجلس، شدنی نبود.
نحوه اطلاع مردم از تحصن روحانیون
پيش از هر چيزي، بر رازداري تأكيد شد؛ آن جمع متعهد شدند كه تا جمعي از علماي برجسته در مسجد دانشگاه مستقر نشدهاند، در اين زمينه، با كسي سخن نگويند. براي اجراي آن تصميم نيز چهارده جمع دو نفره انتخاب شدند؛ چنانكه هر دو نفر، در يكي از پايگاههاي چهاردهگانه تهران مستقر شويم و پس از اطلاع از استقرار جمعي از علما در دانشگاه تهران، خبر تحصن را به مردم برسانيم. در تشكل روحانيت مبارز در آن روزها، تهران به چهارده منطقه تقسيم شده بود. در هر منطقه، مسجدي بود كه مردمش آن را به عنوان پايگاه جنبش ميشناختند.»
فعالیتهای مشکوک عناصر سازمان منافقین در جریان تحصن
همزمان با حضور در مسجد دانشگاه تهران، نشانههایی را از جدایی گروهكها از صفوف مردمی دیدم: در حالی كه انبوه مردم به انقلاب و سرنوشت آن میاندیشیدند، گروهكهایی تنها به فكر بهرهكشیهای ابزاری و گروهی بودند. خود ـ در اوج شگفتی ـ دیدم هواداران سازمان رجوی، در و دیوار مسجد را با شعارهای تبلیغاتی پوشانده بودند. پاكسازی مسجد از آنچه رنگی از تبلیغات گروهی داشت، بیپیامد نبود. هر چند با حضور میلیونی مردم، هر سازمان و حزب سیاسی چون حوضچهای در برابر اقیانوسی متلاطم بود؛ با این همه، از دیدن نشانههای رنجش، بهویژه در شماری جوانهای ساده دل، تلخكام میشدم. به یاد دارم كه از دیدن آن چشم اشكآلود علی جلوخانی ـ از سمپاتهای آن سازمان كه چندی با او هم در زندان بودم ـ بسیار متأسف شدم و به هر روی، دستی بر سر و گوشش كشیدم و كوشیدم كه او را قانع كنم؛ بگذریم كه آب در هاون میكوبیدم! به هر روی، چند دقیقهای را با او به گفتگو گذراندم؛ با یادآوری پیامدهای منفی هر رنگ تعلق، برای محیطی كه به كل انقلاب اسلامی متعلق است.
در همان نخستین روز تحصن، در تیراندازیهایی، پیرامون دانشگاه تهران، شایعهای پیرامون شمار شهیدان شكل گرفت. نمیدانم چند تن به شهادت رسیدند. آنچه را به خاطر دارم، اثرگذاری آن رخداد در تحریك عواطف مردم است؛ چنانكه این شعار اوجی بیشتر یافت: «رهبران، ما را مسلح كنید!»
در توجیه آن تیراندازی و بازتاب آن، باید به شناخت دو نكته اهتمام كنیم: 1- غافلگیر شدن بختیار با تصمیم و اجرای تحصن، كه شاید تعادل روانی او را در هم ریخته است. 2- اصرار گروهها و گروهكهای خلقی به كشیدن هر چه زودتر جنبش به درگیریهای مسلحانه؛ به همان میزان كه رهبری جنبش و شورای انقلاب از خونریزی و خشونت پرهیز داشتند و میكوشیدند مسائل را با مسالمت حل كنند. سران آن گروهها و گروهكها سهم هر چه بیشتر خود را در خونریزی جستجو میكردند.