پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شور حضور مردم برای حضور در تهران و دیدار با امام خمینی در بهمن 57 وصفناپذیر بود. اما کمیته استقبال از امام برای این امر هم شرایطی را در نظر گرفته بودند که مردم با مشکل اسکان و غذا مواجه نشوند و با کمک مردم تهران از مهمانهای استانهای دیگر پذیرایی کننند.
محمدرضا
اعتمادیان که خود مسئول هماهنگی اسکان کاروانهای شهرستانهای مختلف در کمیته
استقبال بود در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است
در این رابطه میگوید: قبل از ششم بهمن، کارها تقسیمبندی و مشخص شده بود که هر کس چه کاری انجام بدهد. ما گروههای تبلیغات،
پذیرایی، سخنرانی و حفاظت داشتیم.
برنامهریزی برای استقبال از مهمانهای امام برعهده ما بود و قرار بود هرکس که میخواهد بهصورت فردی، خانوادگی یا دستهجمعی به تهران بیاید به ما زنگ بزند و ما برای آنها مکانی را تعیین کنیم. همچنین قرار بود کسانی که جا و مکان و امکانات دارند نیز به ما تلفن کرده و ظرفیت اماکن خود را اطلاع دهند، البته مردم از این برنامه به شدت استقبال کرده و میگفتند ما اتاق مفروش داریم، غذا هم میدهیم. بنابراین وقتی مهمانها از شهرستانها تلفن زده و تعداد همراهان خود را اطلاع میدادند، ما نیز ترتیب ارتباط این دو طرف را با یکدیگر میدادیم.
بعضی اوقات تعداد مهمانها به گروههای 500 نفری نیز میرسید. در مقابل بعضی از مکانها نیز ظرفیتهای بالایی داشتند. به طور مثال از حسینیه طرشت تماس گرفته و گفتند پتو، بالش، محل اسکان و غذا برای پذیرایی از چهار هزار نفر را دارند یا مهدیه تهران ظرفیت خود را برای پذیرایی 1500 نفر اعلام کرد. در بعضی مکانها نیز بیشتر از سه چهار نفر جا نبود. به طور مثال از منزلی تلفن زده و گفتند ما دو اتاق داریم، یکی را خودمان استفاده کرده و دیگری را در اختیار یک خانواده سه چهار نفری قرار میدهیم.
صاحب منزلی در خیابان فخرآباد برای پذیرایی از ده نفر اعلام آمادگی کرده بود که ما گروهی را به آدرس آنها فرستادیم، یک ساعت بعد صاحبخانه زنگ زد و گفت مهمانها نیامدند که شما یک گروه دیگر بفرستید. ما نیز یک گروه دیگر را راهی کردیم که این گروه نیز به منزل او نرسیدند. وقتی او مجدداً با ما تماس گرفت شرمنده شدیم و گروه دیگری فرستادیم، ولی این گروه نیز به منزل او نرفتند. ما بار دیگر شرمنده شدیم، زیرا وسایل پذیرایی و حتی شام هم تهیه کرده بود. خلاصه ما بیش از شش گروه فرستادیم که هیچکدام به مقصد نرسیدند. واقع امر این بود که عدهای از مردم نزدیک مدرسه ایستاده و مهمانهای شهرستانی را به منزل خودشان میبردند و اجازه نمیدادند مهمانها به آدرسهایی که برایشان در نظر گرفته میشد مراجعه کنند؛ آنها میگفتند حالا به منزل ما برویم، جا داریم و ماشین نیز آوردهایم.
آن فرد، مجدداً در ساعت 11:30 شب زنگ زد و گفت تاکنون مهمانهای شما نرسیدهاند، گفتیم هر چه مهمان میفرستیم آنها را در راه میبرند. آن شخص به اصرار و با قسم ما را وادار کرد که خودمان به منزلش برویم و شام بخوریم. بنابراین با 8 الی 9 نفر از برادران همکار در کمیته استقبال، به منزل او رفتیم. امکانات زیادی تهیه دیده بود، از جمله چند نوع غذا و چند نوع میوه، حتی در بهمنماه خربزه آورده بود؛ البته این تدارک برای ما نبود، بلکه برای مهمانهایی بود که قرار بود بیایند. پس از خوردن شام، رختخواب پهن کرده بودند و پس از آن به استراحت پرداختیم.