پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حبیبالله عسگر اولادی از اعضای مؤسس هیئتهای موتلفه اسلامی و از مبارزان پیشگام در نهضت اسلامی که در واقعه 15 خرداد 1342 نقش فعال داشته در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده درباره سخنرانی امام خمینی در روز عاشورا و تهیه مقدمات آن میگوید: روز عاشورا قرار بود امام در فیضیه سخنرانی کنند. برای ضبط سخنان حضرت امام، حدود سی چهل ضبط از تهران به قم بردیم، تعدادی ضبط هم عزیزان از قم آورده بودند. منتها فکر این را نکرده بودیم که ممکن است برق را قطع کنند.
قطع برق محل سخنرانی امام و ترفند انقلابیون
قمیها به خصوص رانندگان زحمتکش کرایهای آن روز قم که در خدمت مرجع تقلیدشان بودند، با پیشبینی این مسئله، باطریهای ماشینشان را باز کرده و تعداد دیگری باطری نیز تهیه و آنها را به هم متصل کرده و سیستمی را آماده کرده بودند که اگر رژیم برق را قطع کرد برق بلندگوهای مراسم تأمین باشد.
از قضا همین اتفاق هم افتاد و عوامل رژیم برق را قطع کردند. به محض قطع شدن برق، اینها سیم باطریها را به دستگاه بلندگو وصل کرده و در میدانهایی که پر از جمعیت بود همچون میدان خود مدرسه فیضیه، میدان مدرسه دارالشفا، میدان جلوی در مدرسه فیضیه و سه صحن حرم حضرت معصومه بلندگوها به صورتی پاسخ گفت که ما اصلا متوجه نشدیم که برق قطع شده و به اینکه ضبطها هیچ کدام ضبط نکرده توجه نکردیم.
از مدرسه فیضیه خدمت حضرت امام رفتیم. شاید بیست و چند نفر از برادران بودیم و چند خواهر، واقعا احساساتمان را نمیتوانستیم کنترل کنیم. همه از ایشان به واسطه سخنرانیشان تشکر میکردیم، ایشان فرمودند: «ضبط کردید؟» همگی خجالت کشیدیم و خدمتشان عرض کردیم: «خیر!» فرمودند: «مگر قرار نبود ضبط کنید؟» عرض کردیم: «بله، چهل تا ضبط هم از تهران آوردیم، تعدادی هم از اینجا تهیه کردیم، اما برق رفت». امام فرمودند: «برق که بود...» و خدمتشان جریان را عرض کردیم. ایشان فرمودند: «اگر شما ضبط نکردید حالا شاید کسانی ضبط کرده باشند». بعد ما نوار سخنرانی آقای فلسفی را در مسجد آذربایجانیها که در آن دولت را استیضاح کرده بود، خدمت ایشان دادیم که استماع بفرمایند و اگر تذکراتی دارند بگویند. در این بین حاج علی قمی وارد شد، یک راننده بسیار پر شور و نسبت به شرایط اجتماعی با معلومات و معرفت.
ایشان خدمت حضرت امام گفت: «آقاجان دستم به دامنت». امام فرمودند: «چه شده؟» ایشان گفت: «یک نوار از سخنرانی امروز ضبط شده و آن هم دست یک نفر از مسافران ماشین من است. داشتم با اتوبوس در جاده اصفهان مسافر میبردم، این شخص بغل گوش من گفت: من یک چیزی دارم که به دنیا نمیدهم»، گفتم: «چه هست؟» گفت: «نوار سخنرانی امروز آقا». گفتم: «بده من به آقا برسانم»، گفت: «نه! به شرطی میدهم که خودم بیایم آنجا شخصا بدهم به دست آقا». من به مسافران گفتم: «اجازه بدهید ما با یک ماشین دیگر برویم این را من برسانم و برگردم». مسافران گفتند: «نه! ما هم میخواهیم بیاییم». آقاجان همه مسافران آمدند میخواهند شما را زیارت کنند و آن شخص هم به این شرط نوار را خدمت شما میدهد». امام خیلی دعا کردند و بعد فرمودند: «اینجا کی به روی مردم بسته بوده که حالا شما به این شرط میخواهید اینها را بیاورید». نمیدانم چه ساعتی از شب بود، به هر حال خانوادهها آمدند.