پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ فعالیتهای گروههای مختلف سیاسی و مذهبی در دوران انقلاب ضربههایی را به روند فعالیتهای انقلابی وارد میساخت. فعالیت این گروهها بعضا موجب ایجاد انحراف در مسیر انقلاب میشد. یکی از این گروهها انجمن حجتیه بود که سابقهای طولانی در شهرهای مختلف کشور داشت. آیتالله فاضل استرآبادی از جمله کسانی بود که پس از اعلام موضع صریح امام خمینی علیه انجمن حجتیه دست به افشاگری علیه آنان در بابل زد.
مرحوم آیتالله فاضل استرآبادی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره افشای نفاق انجمن حجتیه در بابل میگوید: با اینكه در كل استان مازندران كه قبلاً شامل گلستان نیز میشد، نطفه اولیه انجمن[حجتیه] در بابل بسته شد، اما هیچ ضرری برای انقلاب نداشتند. چه بسا بعضی از اعضایش انقلابی هم بودند و به عنوان یك فرد حقیقی و نه به عنوان عضو انجمن در انقلاب حضور داشتند.
فعالیت انجمن[حجتیه] ادامه داشت تا اینكه یك بار
حضرت امام با صراحت از انجمن نام بردند و از فعالیت آنها ابراز نارضایتی
كردند. از این زمان، بیان امام برایم بهعنوان سندی محكم تلقی گردید. من
با یكی از اعضای انجمن كه از افراد مؤسس انجمن در بابل نیز بود و در تهران
حضور داشت، در این رابطه صحبت كردم. او رفت و برای من یك پوشه از اسناد
و مدارك و اعلامیهها و اطلاعیههای انجمن را آورد و در پی اثبات این مطلب
بود كه آنها انقلابی هم هستند. نه تنها ضد انقلاب نیستند بلكه انقلابی هم
هستند، امام را قبول دارند. البته تا زمانی كه انقلاب بود علیه شاه اطلاعیه
نمیدادند چون سیاستشان این بود كه با نظام درگیر نشوند. اصلاً دوست
نداشتند وارد درگیریهای سیاسی شوند.
همین طور كه داشت پوشه اعلامیهها و اطلاعیهها
را به من نشان میداد، رسید به دوره ریاست جمهوری بنیصدر و قضایایی كه
در آن زمان اتفاق افتاد. از این دوره هم عبور كرد و من بعد از نگاه كردن
به آنها جملهای به او گفتم كه تا حدودی از من ناراحت شد. انتظار نداشت
كه من متوجه قضیه شوم، شاید خودش هم متوجه جریان نبود. به او گفتم: به
اطلاعیههایتان نگاه كنید، تا زمان حضور بنیصدر، وقتیمیخواهید از رهبر نام
ببرید مینویسید: «آیتالله العظمی حاج آقا روحالله خمینی» اما چه شد از زمانی
كه بنیصدر رفت شما لقب «امام» را برای رهبر انتخاب كردید؟ بعد از اینكه بنیصدر
فرار كرد و كشور تقریباً یكدست شد، آنها از كلمه امام استفاده كردند. گفتم:
چطور شد كه امام بعد از رفتن بنیصدر امام شد؟ این حرف و موضع من برای او
بسیار غیرمنتظره بود و البته برای من هم تقریباً گران تمام شد. چرا كه آنها
از این موضع به عنوان حربهای علیه من استفاده میكردند و در مجامع عنوان
میكردند كه فلانی خیلی مخالف و ضد انجمن است. من هم عرض میكنم كه بله
مخالف بودم، اما در بیرون چیزی نه له و نه علیه آنها نمیگفتم؛ چون
امام ساكت بود. اما از زمانی كه امام اعلام موضع كردند، دیگر حجت بر همگان
تمام شد و جملات امام برای ما راهگشا شد. دیگر از این زمان به بعد، من جرأت
كردم مطالبی علیه آنها مطرح كنم؛ چون ما باید موضع امام را تبیین میكردیم.
ما باید موضع امام و سخنان امام را با استدلال برای مردم بیان میكردیم و
این وظیفهی ما روحانیون و همینطور ائمهی جمعه و جماعات بود.
همان عضو مؤثر آنها بعد از پیروزی انقلاب و در
اواخر سال 1357 یا اوایل سال 1358 به بابل آمده بود. از ایشان جهت سخنرانی
دعوت كردند. در حالی كه مسائل سیاسی روز از موضوعات مطرح آن روزها بود و
همه انتظار داشتند در این زمینه سخنرانی كند، از امور تربیتی و تربیت فرزند
و رابطه با مادر صحبت كرد. به احترام ایشان در جلسه حضور پیدا كردم كه در
محل خانه پیشاهنگی سابق در خیابان مدرس بود. همه انتظار داشتند صحبتهای ایشان
در مقابله با كمونیستها و منافقین باشد و از انقلابیون حمایت نماید، ولی متأسفانه
اینگونه نشد. بعد از اتمام سخنرانی از ایشان پرسیدند كه چرا از سیاست و مسائل
روز حرف نزدی؟ ایشان در جواب گفتند: «كه ما نمیدانیم سیاست را با سین مینویسند
یا با صاد».