پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی: آیتالله سید هاشم رسولی محلاتی از روحانیون مبارز انقلاب اسلامی و از اعضای دفتر امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری دار فانی را وداع گفت. وی از دهه چهل از اعضای اولیه دفتر امام بوده و از یاران نزدیک امام به شمار میآمد.
آیتالله رسولی محلاتی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده درباره شجاعت امام هنگام حکومت نظامی در شهر قم میگوید: «در آستانه برگزارى رفراندوم شاهانه، در سوم بهمن 1341 يك روز قبل از ورود شاه، در قم، حكومت نظامى برقرار و سانسور شديدى از سوى رژيم اعمالشد؛ حتى بيوت مراجع را تحت كنترل شديد امنيتى قرار دادند. شب قبل از سفر شاه به قم، كليهى خيابانهاى قم پر از نيروهاى نظامى بود. آن موقع منزل ما در باجك، روبروى تلفنخانه، كنار خيابان اصلى بود. شب ديدم سر و صداى زيادى از خيابان به گوش مىرسد. دريچه را باز كردم تا ببينم چه خبر است، به محض اينكه ديدند دريچه باز شد، نظاميان شروع به تيراندازى كردند. آن شب، شب بسيار خطرناكى بود. شنيده شد كه برخى از آقايان مراجع از منزلشان خارج شده و در مكانهاى مختلف مخفى شده بودند، در حالىكه امام خانوادهى خود را، آن شب به خانهى يكى از دامادهايشان فرستاده، خود در منزل مانده بودند. همان شب مرحوم شهيد عراقى به منزل ما آمد وپرسيد: «مىخواهيد چه كار كنيد؟» گفتم: «نمىدانم»؛ گفت: «من كه به خانهى امام مىروم»، گفتم: «برو به سلامت.» فرداى آن شب، شهيد عراقى همراه پدر خانمش ـ كه اهل امامزاده قاسم بود ـ مهمان ما بودند.
پرسيدم: «ديشب كه پيش امام رفتى چه شد؟» گفت: «وقتى من به خانهى امام رفتم، ديدم هيچ كس نيست و امام تنهاست. حتى مشنادعلى و مش رضا كه آنجا چاى مىريختند، به امر امام، آن شب بيرون رفته بودند.» مرحوم شهيد عراقى مىگفت: «وقتى من به منزل امام رفتم، ايشان از من خواست كه در منزلش نمانم و آنجا را ترك كنم؛ من گفتم: «آقا اگر مرا نهى هم بفرماييد نمىروم، پيشنهاد مىكنم خودتان برويد و من در منزل شما بمانم.» فرمود: «من از اين خانه تكان نمىخورم». به هر حال، آن شب مرحوم شهيد عراقى پيش امام مانده بود و شجاعت امام را از نزديك درك كرده بود.
يادم هست كه آن شب ما همگى پاس مىداديم و اين طرف و آن طرف مىرفتيم. نيمههاى همان شب، مرحوم شهيد آيتالله سعيدى، كه با من ميانهى بسيار خوبى داشت، به در خانهى ما آمد و اخبار را جويا شد؛ گفتم : «من خبرى ندارم، فقط مىدانم كه آقاى مهدى عراقى به منزل امام رفته است تا از ايشان مواظبت كند.» گفت: «امشب وضعيت خيلى خراب است و ما بايد چه كار كنيم؟» گفتم: «من نمىدانم هر كارى مىخواهيد بكنيد.»
بعدها شنيدم كه آن شب، آقاى شريعتمدارى اوايل يا نيمههاى شب به منزل امام رفته و گفته بود: «آقا وضعيت خيلى خطرناك است، چه كار بايد بكنيم؟» امام در پاسخ به ايشان به صورت ملامت و سرزنش گفته بود : «من فكر مىكردم شما خيلى شجاع هستيد؛ من كه اهل خمين هستم بايد بترسم، نه شما كه تبريزى هستيد؛ برو در خانهات بنشين». به هر حال آن شب، خيلى شب وحشتناكى بود كه الحمدلله به خير گذشت.