پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حاج احمد آقا خمینی، نقشی محوری در جریان و تثبیت انقلاب داشت. در دوران نهضت اسلامی همراه امام بود و بعد از پیروزی انقلاب هم همواره به عنوان امین امام در کنار ایشان حضور داشت.
شاید یکی از مستندترین خاطرات درباره حاج احمد آقا و رابطه ایشان با امام خمینی، خاطرات حاج عیسی جعفری باشد. حاج عیسی به واسطه حضور در بیت امام اطلاعات ارزندهای از آن روزها دارد. در ادامه بخشی از خاطرات حاج عیسی جعفری درباره حجتالاسلام والمسلمین سید احمد خمینی از نظر میگذرد.
رابطه حاج احمد آقا با امام و دیگران
خادم امام درباره رابطه حاج احمد آقا با امام خمینی و دیگر افراد میگوید: حاج احمد آقا بسیار مطیع امام بود و آنی از او منفک نمیشد. از آنسو امام بسیار به او علاقه داشتند و در یک کلام، او جان امام بود.
رفتار حاج احمد آقا با مادرشان هم خیلی صمیمی و همراه با احترام بود. اگر یک وقت مادرشان یک چیزی میخواست بلافاصله برای ایشان آماده میکردند؛ خیلی مطیع ایشان بود.
حاج احمد آقا در لباس مبدل برای اطلاع از اوضاع مردم
حاج عیسی میگوید: مرحوم سید احمد خمینی بعضی مواقع به صورت ناشناس بین مردم میرفت و اوضاع آنان را جویا میشد. من خودم میدیدم که ایشان گاهی لباسش را عوض میکرد و با ظاهری متفاوت و لباس مبدل از بیت خارج میشد. در این خصوص از برخی از اطرافیان شنیدم که هدف ایشان سرکشی به اوضاع مردم به صورت ناشناس بوده است تا اینکه احوال مردم را از زبان خودشان بشنود. به صورت کلی باید بگویم احمد آقا نظارت دقیقی بر اوضاع بیت داشت و رفت و آمدها را زیر نظر میگرفت و مدام پیگیر بود که هر کسی وظایفش را خوب انجام دهد.
حاج احمد آقا خیلی به مستضعفين کمک میکردند. حتی خاطرم میآید که از مشهد، اصفهان و شهرهای دیگر آنجا میآمدند و اظهار فقر میکردند و حاج احمد آقا کمکشان میکرد. حتی برای گروهی پس از تحقیق محلی، ماهانه مستمری تعیین میکردند و برایشان میفرستادند.
تواضع حاج احمد آقا
خادم امام میگوید: ده دوازده سال تمام من میرفتم برای نماز صبح احمد آقا را از خواب بیدار میکردم. در تمام این سالها این کار هر روزم بود و میرفتم در یک اتاقی که تنها خواب بود او را صدا می زدم.
یک دفعه رفتم بیدارش کردم و به ناگاه به دست من را چسبید و ول نمیکرد. بعد با لحن نرم گفتم: «آقا چه کار دارید؟» گفت: «میخواهم دستت را ببوسم» گفتم: «دست من را ببوسی؟ من کارگر شما هستم. من وظیفهام را انجام میدهم. دستم را نمیگذارم ببوسی.»
برایم قابل تصور نبود این حد از تواضع و خود ساختگی، از این افتادگی ایشان خجلت زده شدم و نگذاشتم دستم را ببوسد. این طور آدمی بود حاج احمد آقا خدا رحمتش کند، واقعا خیلی به من محبت و همچنین اعتماد داشت. یادگار امام گویی سایه و الگویی تمام عیار از امام بود.
علاقه شدید به پدر
به گفته حاج عیسی: حاج احمد آقا علاقه بسیاری به حضور در حرم امام داشت و شبهای بسیاری را در آنجا بيتوته میکرد. یکی دو نفر هم همراه ایشان بودند و حقیر هم توفيق معیت با ایشان را داشتم. برخی شبها مرا صدا میکردند و میگفتند به حرم امام برویم. ایشان تا نزدیک نماز صبح دعا و راز و نیاز میکردند و بازمیگشتند.
گاهی هم در ساختمانی که در حرم دو اتاق داشت حضور داشتند و جلسات و گفتگوهایشان همان جا انجام میشد. ناهار با شام را هم گاهی در همان خانه میل میکرد. اگر ملاقاتی خصوصی داشت خودش و مهمانش به اتاق دیگر میرفتند و کسی را بیرون نمیکرد، این قدر از خود گذشته بود. من هم در اتاق دیگر منتظر میماندم و اگر وقت نماز میشد. همان جا نماز میخواندم و وقتی نماز تمام میشد میدیدم ایشان به من اقتدا کرده است.
رحلت فرزند امام
حاج عیسی در بخش دیگری از خاطراتش که با عنوان «عیسای روحالله» توسط موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره درگذشت حاج احمدآقا میگوید: مرحوم احمد آقا یک بار سکته خفیفی کرد. من و آقای میریان بالای سرش رسیدیم و شروع به ماساژ دادن ایشان کردیم تا اینکه حالش برگشت و بهتر شد. آن موقع حاج احمد در زیر زمینی ساکن بود که به عنوان پناهگاه امام ساختند و ایشان نپذیرفتند.
پس از سکته ایشان، خانم شان پیگیر شد که برای مراقبت، حاج احمد آقا را به خانه خودشان ببرد. متاسفانه ایشان آنجا هم برای دومین بار سکته کردند. ما بالای سرش رسیدیم و بلافاصله به بیمارستان منتقلش کردیم میگفتند چهل بار به ایشان دارو تزریق شد تا حالشان برگشت.
فردای آن شب، ساعت 3 بعد از ظهر بود که برایشان ناهار بردم، رئیس جمهور فلیپین به ایران آمده بود و بنا داشت با هیئت همراه به حرم امام خمینی بیایند. گفت: حاج عیسی من میخواهم بروم حرم کاری نداری؟ گفتم: نه برو به امید خدا.
در حرم زیارت کرد و در مسیر برگشت به منزل آقا جواد برادر خانمش و از آنجا هم به خانه آقا صادق برادرخانمش رفت. حاج احمد دیر وقت به بیت برگشت و خوابید. صبح زود خانمش برای نماز بیدار شد و قصد بیدار کردن وی را داشت که میبیند پائین تخت خوابیده است و پیش خود میگوید حتما نمازش را خوانده و پای تخت خوابش برده است. در حین بستن در اتاق صدای نفس زدن میشنود و متوجه میشود که سکته کردهاند و از تخت افتادهاند.
ایشان به بیمارستان منتقل شد و تقریبا یک هفته هم در حال کما بودند تا اینکه پزشکان گفتند از دست ما کاری ساخته نیست مگر اینکه معجزه بشود و ایشان شفا بگیرد.... بعد از مدتی گفتند که تقریبا نیم ساعت است که کلیههای حاج احمد آقا و قلبش به کار افتاده و حالش رو به بهبودی است. ما شادمان و امیدوار به بیمارستان رسیدیم. خودم را به تخت احمد آقا رساندم و بالای سرش نیم ساعت قرآن خواندم که در همان حال جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح پاکش در جوار روح عرشی امام خمینی تسلی یافت.
بدین ترتیب در لحظه فوت ایشان نیز مانند لحظه فوت حضرت امام بالای سرشان بودم و ایشان را نیز همانند حضرت امام غسل دادم و کفن کرده، پیکر پاک ایشان را به دانشگاه بردند و در بین خیل عظیم مردم تشییع کردند و در جوار پدر عظیم الشانشان به خاک سپردند.