کد خبر: ۵۷۰۶
برگی از خاطرات سردار ناصر شعبانی

روایتی از حضور خودجوش مردم برای مقابله با کمونیست‌ها / نقش زنان آمل در حماسه 6 بهمن 1360

در حال رفتن به طرف دادستانی بودم كه در زیر رگبار گلوله‌ها ناگهان دیدم دو خواهر جوان محجبه، در نزدیك كانال زیر رگبار گلوله‌ها قرار دارند. به زمین نشستم و به آن‌ها گفتم: «اینجا چكار می‌كنید، مگر نمی‌بینید گلوله می‌آید؛ از اینجا بروید!» یكی از این خواهر جوان (سیده طاهره هاشمی) به من گفت: «آمدیم برای رزمندگان نان و غذا و دارو برسانیم. فرمانده سپاه گفته». با صدای بلند به آنها گفتم: «من شعبانی فرمانده سپاه هستم. اینجا خطرناك است اصلاً نان نمی‌خواهیم» و به آن دو خواهر جوان (طاهره هاشمی و مینا حسنی) تأكید كردم: «زود از این منطقه بروید».
تاریخ انتشار: ۱۲:۲۶ - ۲۶ اسفند ۱۳۹۸ - 2020March 16
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ارسال نظر
تازه های کتاب