وقایعی که در تیر ماه 1359، در کشور ایران و تحت نام «کودتای نقاب» رخ داد، در حقیقت توطئهای بود از سوی آمریکائیان در راستای محقّقشدن اهداف آن در قالب هراس از «تئوری دومینو» که در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران به مرحله اجرا درمیآمد. اولین اقدام در راستای اجراییکردن این تئوری، «حمله نظامیان آمریکایی به صحرای طبس» بود که در اردیبهشت همان سال انجام شده لیکن به نتیجه مورد نظر نرسید.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یکی از سوالات مهم درباره کودتای نقاب، سوال درباره پشتیبان خارجی است. امروز پس از چهل سال شواهد متقنی از صحنهگردانی آمریکا در این توطئه وجود دارد.
از اولین ابهامات کودتای نقاب، قرارگرفتن یک سرهنگ دوم ژاندارمری در رأس کودتا بود که از آن طریق، وی قادر بود تا تمامی امور مرتبط با نظامیان و انجام عملیات نظامی را که اساس و شالوده کار محسوب میگردید، در اختیار داشته باشد. چگونه سرگرد خلبان فرهاد نصیرخانی بعد از ورود به کشور آلمان غربی، مورد شناسایی قرار گرفته و ارتباط با وی برقرار میشود!؟ طرح کودتا، توسط چه افرادی تنظیم شده بود و کاملترین اطّلاعات پیرامون نظامیان و ارتش ایران، در نزد کدام سازمان بود!؟ اگر چه تا کنون توضیحاتی ارائه شده است لیکن، کماکان پاسخ به یک سؤال اصلی در خصوص چگونگی محققشدن این وضعیت، باقیمانده است.
اگر حضور «برژینسکی، مشاور امنیتی کارتر را به اردن در هفته پیش از وقوع کودتا و لبخند وی وقتی از او درباره این سفر سؤال میشود»، مرتبط با این موضوع ندانسته و به سایر اطّلاعات موجود در این حوزه نیز استناد نکنیم پس در مقام پاسخ، میتوان به قسمتی از بازجوییهای ستوان فنی ناصر رکنی استناد نمود که پیرامون مداخلات آمریکا در این کودتا چنین میگوید: «اگر آمریکا در این کودتا نقشی بهعهده نداشت، مطمئن باشید که اصلاً نطفه کودتایی تشکیل نمیشد...»
پاسخ بسیار صریح و مشخص است. وی در طول مدت بازجویی، پرده از روابط عوامل آمریکایی با کودتاچیان برمیدارد. از آنجایی که حوزه آموزش کودتاچیان ثابت بوده و اکثریت آنان با آمریکائیان مرتبط بوده و از آنها تبعیت محض داشتند و همچنین تعداد قابل توجهی از اعضای خانواده کودتاچیان در آمریکا سکونت داشتند، حرفشنوی کودتاچیان از یک افسر ژاندارمری فقط در شرایطی امکان وقوع داشت که مقامات آمریکایی از آنان درخواست یا ابلاغ به اطاعت، نموده باشند! چراکه در شرایط زمانی آن مقطع، هیچ امکان، جایگاه یا قدرتی که بخواهد و یا حتی بتواند کودتاچیان را ملزم به انجام این کار و برقراری تعامل با یکدیگر بنماید، اصلاً وجود نداشت.
در خردادماه 1359، ارتشبد غلامعلی اویسی در مصاحبه با «ریچارد برت» تحلیلگر غربی که در یکی از رستورانهای شهر نیویورک انجام شده، چنین میگوید: انفجاری در شرف تکوین است. شکی نیست که رژیم تهران، روزهای آخر خود را سپری میکند.
آقای حجاریان نیز در پاسخ به این پرسش که آیا در میان اسنادی که از لانه جاسوسی بهدست آمد، ردی هم از نقش آمریکا بود، اظهار میکند: در میان آن اسناد، ارتباطی پیدا نشد. جالب این است که اداره هشتمیها نیز هیچ اطّلاعاتی از این کودتا نداشتند. شخصاً معتقدم که CIA از ماجرا اطلاع داشته است. این در بازجوییهای برخی از افسران دستگیر شده در ماجرای کودتا وجود داشت. بلندپایهترین درجهداری که جذب ستاد کودتا شده بود، اقرار کرده بود که پیوستن او به جریان کودتا بهدلیل اطمینانیافتن از پشتیبانی آمریکا از این ماجرا بوده است. در این رابطه من بحثهای مفصلی با مارک گازیوروسکی مورّخ و جامعهشناس آمریکایی [داشتهام] که روی کودتای 28 مرداد خوب کار کرده است و کلاً در زمینه نقش و حضور آمریکا در ایران مطالعات جامع و خوبی انجام داده است. او با افسران CIA در این زمینه مصاحبه کرده است و مدعیاست که آنها نقش آمریکا را در کودتای نوژه انکار میکنند اما او هم نمیتواند انکار کند که حداقل CIA از این ماجرا اطلاع داشته است و احتمالاً سکوت او در برابر آن و اینکه میتوانسته است همانطور که جنگ عراق علیه ایران را قبلاً به ما اطلاع داده بود آن ماجرا را هم اطلاع دهد، نشانه رضایت CIA از انجام آن کودتاست.
حال، اگر این مطالب را با تحلیل مارک گازیوروسکی در ارتباط با «کودتای نقاب» تلفیق نماییم، واقعیت نهایی موضوع مشخص میشود. وی، در تحلیل خود از این کودتا چنین مینویسد:
«طرح کودتای نوژه از چند سو مهم است؛ نخست آنکه رده دوم رهبری آن از دو گروهی تشکیل شده بودند که همواره در طی دهههای گذشته دو قطب سیاسی مخالف یکدیگر محسوب میشدند. این دو گروه عبارت بودند از ارتش [از یکسو] و نیروهای دمکرات- ملی و سکولار [از یکسویی دیگر]. اینکه در آن مقطع زمانی این گروههای مخالف توانسته بودند در چنین وسعتی به یکدیگر نزدیک و به همکاری با یکدیگر ترغیب شوند، نشانه فائقآمدن آنها بر بیاعتمادی بود که در گذشته نسبت به یکدیگر داشتند. از سوی دیگر، برخی معتقدند که حکومت وقت عراق در ناکامماندن این اقدام نظامی دست داشته است، چرا که دستگیری و تصفیه نیروهای زبده نظامی ایران توسط رژیم اسلامی موجب تضعیف سامانه نظامی ایران شد و این فرصت مناسبی بود که دولت وقت عراق از آن سود جست تا حمله نظامی سپتامبر 1980 به ایران را تدارک ببیند.
وقایعی که در تیر ماه 1359، در کشور ایران و تحت نام «کودتای نقاب» رخ داد، در حقیقت توطئهای بود از سوی آمریکائیان در راستای محقّقشدن اهداف آن در قالب هراس از «تئوری دومینو» که در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران به مرحله اجرا درمیآمد. اولین اقدام در راستای اجراییکردن این تئوری، «حمله نظامیان آمریکایی به صحرای طبس» بود که در اردیبهشت همان سال انجام شده لیکن به نتیجه مورد نظر نرسید. عدم حصول موفقیت در این خصوص باعث شد تا مرحله دوم این تئوری که از قبل طرحریزی شده بود، در دستور کار اجراء قرار گیرد. «نقاب» یک کودتا نبود بلکه توطئهای بود که آمریکائیان علیه انقلاب اسلامی ایران طرحریزی و اجراء نمودند.
حضور آمریکائیان در پشت صحنه این توطئه، تنها و مهمترین نقطه وصل تمامی مشترکات این کودتا محسوب میگردد که تاکنون مورد بحث قرار گرفته است. آمریکائیان شناختی جامع نسبت به افراد مورد نظر داشتند و از اینرو در انتخاب افراد، هیچ تردیدی باقی نمیماند. آمریکائیان از نظامیان شاهدوست میخواستند تا از بختیار حمایت کنند و این اقدام اجرایی گردید. اطاعت ژنرالها و نظامیان ارشد ارتش از یک سرهنگ دوم ژاندارمری نیز بر اساس همین قضیه، قابلیت توجیه دارد. انتخاب یگانها و دیگر موارد مشابه که از ابهامات این توطئه محسوب میگردید نیز تماماً در این حوزه میتواند قابل تعریف و تفسیر شود.
در همین ارتباط، میشود اشارهای داشت به بخشی از اعترافات سرتیپ محققی که میگوید: طرح دقیقی که شما فکر بکنید روی کاغذ بود، متخصصینی نشسته باشند و آن را نوشته باشند، همچنین چیزی نبود. ... طرح در جای دیگری نوشته شده بود.
وی در ادامه نیز پیرامون ابلاغ مأموریتش در کودتا، میگوید: کاری که به من محول شد، من فرمانده گروه هوایی بودم. ... من نمیدانم چه کسی، شاید گروهی که دور هم نشسته بودند، این مأموریت را به من محول نمودند.
دولتمردان آمریکا باور داشتند که موفقیت کودتا و حصول تمام اهدافی که از آن طریق دنبال میشد، میتوانست باعث نابودی یا انحراف نظام اسلامی گردد و از سوی دیگر، عدم حصول اهداف و نتیجه مورد نظر کودتاچیان نیز میتوانست شرایطی ایجاد نماید که سوءظن رهبر انقلاب، مسئولین جمهوری اسلامی و تمامی آحاد جامعه ایران را نسبت به ارتش به دنبال داشته باشد؛ این موضوع نیز میتوانست فرصتی برای اضمحلال یا نابودی ارتش محسوب گردد که این وجه از توطئه نیز با اتخاذ تدابیر منطقی و سیاستمدارانه امامخمینی عملاً اجرایی نگردید. گفتنیاست که تاریخ معاصر ثابت نمود این مهم نیز از اصلیترین اهداف آمریکائیان در خصوص انقلاب ایران محسوب میشد که برای اجرایینمودن مراحل بعدی تئوری دومینو که «جنگ نیابتی» را شامل میگردید، بهطور حتم مفید فایده قرار میگرفت.
منبع: قدر مطلق یک توطئه (کودتای نقاب به روایت اسناد)؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی