پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یكی
از مهمترین ویژگیهای انقلاب اسلامی، مشاركت همه اقشار در آن است. با این اوصاف به
دلیل محدودیتهای خاص اجتماعی در دوره پهلوی معمولاً زنان در صحنه سیاست و اجتماع
نقشی كمتر از مردان برخوردار بودند. ولی زنان شهر رفسنجان بر این موضوع خط بطلان
کشیدند و با برگزاری تظاهرات و شرکت در مبارزات و فعالیت در صحنههای فرهنگی،
اجتماعی و سیاسی نقش زرینی بر فعالیتهای بانوان رقم زدند. در این زمینه در کتاب «انقلاب
اسلامی در رفسنجان» که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده میخوانیم:
زنان
انقلابی در واكنش به فضای فرهنگی غربی تبلیغ شده از سوی حاكمیت، به هدایت زنان در
مسیر اسلام پرداختند آنان با همكاری مردان متدین و انقلابی فعالیت جدی در توزیع
اعلامیهها، تشكیل جلسات قرآن و تفسیر، تأسیس كتابخانه و ایجاد گروههای مطالعه
علوم دینی، برگزاری نمایشنامههایی با مضامین سیاسی و مشاركت گسترده در راهپیماییها
داشتند. حتی برخی از آنان در ارتباط با فعالیتهای سیاسی ضد رژیم بازداشت شدند.
بیبی
طیبه سجادی كه در یكی از تظاهراتهای اوایل تابستان 1357 ضد رژیم شركت جسته و بچه
شیرخوارهاش نیز گم شده بود در این باره میگوید: «در یكی از راهپیماییها كه به
استقبال آقای ابوالقاسم نصراللهی [بعد از چهار سال از زندان آزاد شده بود] و منجر
به شهادت برادر بزرگوار آقای سید محمدرضا میرافضلی شد من دو كودك خردسال با خود
داشتم یك پسر 4 ساله و یك دختر شیرخواره، بعضی از خواهران بچه شیرخوار را از من
گرفتند و به عنوان كمك با خود میآوردند. بعد از درگیری و ضرب و شتم پسر كوچكم یك
باطوم به دستش خورده بود كه تا چند روز كبود بود پس از متفرق شدن به خانه آمدم در
حالی كه نمیدانستم طفل شیرخوارم به دست كیست آنها هم نمیدانستند كه این بچه مال
كیست لذا چند ساعت از بچهام خبر نداشتم و سرانجام او را پیدا كردم...»
خانم
سجادی همچنین در جریان توزیع اعلامیه بازداشت میشود. وی در این زمینه میگوید: «در
آن زمان میكوشیدیم به هر طریق مردم را با جنایات شاه آشنا نماییم. از جمله اعلامیههایی
را كه خود دستنویس میكردم و به وسیله فتوكپی تكثیر مینمودم توسط پست شهری به
مسئولین ادارات و بعضی افراد میفرستادم كه این امر مأمورین را بر آن داشته بود كه
سرنخی بدست آورند لذا به هر كجا كه دستگاه فتوكپی بود سر زده بودند و تحقیق را
شروع كرده بودند یك مرتبه كه من اعلامیهای را به برادر بزرگوار آقای سید هاشم حسینی
جهت تكثیر داده بودم، مأمورین متوجه شده و هر چه به آقای حسینی اصرار كرده بودند
كه این اعلامیه را چه كسی آورده او در جواب گفته بودند نمیشناسم. البته آقای حسینی
به من گفته بودند وقتی آماده شد من خودم آنها را میآورم ولی من هر چه انتظار كشیدم
دیدم خبری نشد و چون پاسی از شب گذشته بود من خودم به عكاسی جهت دریافت آنها
مراجعه نمودم بلافاصله مأمورین كه از قبل آنجا مخفی شده بودند با تهدید و فحش و بد
و بیراه مرا دستگیر و همراه اعلامیهها با خود به شهربانی بردند...
برادر
شهیدم مرحوم سید جلال كه از دور نظارهگر بود فوراً جریان را به خانوادهام اطلاع
داده و در نتیجه هر چه در منزل داشتیم كه شاید جرم را سنگینتر كند جمعآوری و به
جای امنی انتقال داده بودند و مرا كه به شهربانی برده بودند پس از بازجوئیهای اولیه
تمام تلاششان بر این بود كه بدانند این اعلامیه خط كیست و لذا من كه گفته بودم
فقط در كلاس اكابر درس خواندهام آنها با اصرار چند سؤال را مطرح و من هم با خط
كج و معوج شبیه بچههای كلاس اول یك چیزهایی را نوشتم آنها میگفتند كه راست میگوید
و این اعلامیه خط او نیست بعد پرسیدند این اعلامیه را چه كسی به تو داده است من هم
گفتم شخص ناشناس مقداری پول و یك برگه به من داده و مبلغی هم به عنوان دستمزد
اضافه نموده و گفته است این كار را انجام بده و بعداً مرا به منزل جهت تفتیش بردند
و همه جا را گشتند ولی خوشبختانه چیز قابلتوجهی ندیدند... [به هر حال] پس از
پروندهسازی و گرفتن تعهد بعد از دو روز با سپردن وثیقه به وسیله مرحوم پدرم آزاد
شدم...»
خانم
حسینی یکی دیگر از مبارزین و فعالین شهر رفسنجان درباره نخستین راهپیمایی زنان
رفسنجانی میگوید: «در رابطه با اولین راهپیمایی زنان فكر میكنم به مناسبت چهلمین
روز شهدای قم برگزار گردید، پس از جلساتی كه توسط فعالین رفسنجان گذاشته شد قرار
شد اولین راهپیمایی توسط دختران و زنان صورت گیرد و آقای یاسری [یكی از جوانان
انقلابی] با ما هماهنگ كردند كه پس از اینكه مدرسه تعطیل شد ما جلوی دانشآموزان
قرار گیریم و شروع به شعار دادن كنیم. مكان تجمع ما هم از مسجد كوچكی نزدیك مدرسه
رسالت فعلی بود كار به همین شكل انجام شد و پس از زنگ تعطیلی مدرسه ما در حالی كه
پرچمها و پلاكاردهایی از قبل تهیه شده را در دست داشتیم به میان جمعیت دختران
مدرسهای رفتیم و شروع به شعار دادن كردیم كه البته بسیاری از دانشآموزان ترسیدند
و ما را رها كردند. خصوصاً پس از اینكه نیروهای شهربانی آمدند.
نیروهای
شهربانی كه حمله كردند تعدادی از ما موفق به فرار شدیم. امّا من و در حدود ده،
دوازده نفر دیگر دستگیر شدیم و ما را به شهربانی بردند و تا ساعت 12 شب نگه داشتند
كه بواسطه پادرمیانی بعضی از بزرگان و تعهد سپردن والدین و غیره در آن موقع ما را
آزاد كردند. این راهپیمایی را میتوان اولین حركت عمومی و آشكار زنان انقلابی
رفسنجان دانست و بعدها ما شنیدیم كه حتی در رادیو بیبیسی نیز خبر این راهپیمایی
گفته شده است و امام هم از زنان رفسنجان تشكر كردهاند.»