بیشک نگاه یکسویه به موضوعات بطور حتم باعث خواهد شد تا قسمت اعظمی از واقعیات دیده نشود. از این رو لازم است بهمنظور حفظ و صیانت از حقوق حقه جامعه و بهخصوص نسل جوانی كه با بسیاری از موضوعات تاریخی آشنا نیستند، از نگاه یکسویه به موضوعات و اظهار نظر و بیان مباحثی که پیرامون آنها تحقیقات لازم صورت نپذیرفته است، به شدت احتراز شود. یک قاعده نانوشته در حوزه تاریخ وجود دارد که همه دست اندرکاران را موظف مینماید تا ابتدا تمامی جوانب موضوعات را بررسی نموده و سپس نظر شخصی خودشان را رسانهای نمایند.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی – شاداب عسگری؛ در روزهای اخیر، یک فایل صوتی از سخنان آقای حسین دهباشی که در پروژه «تاریخ شفاهی ایران» مشغول به کار هستند، در فضای مجازی منتشر شد. آقای دهباشی در صحبت کوتاهی اظهار میکند که سرپرست یک پروژه مشترک بین کتابخانه ملی ایران و کتابخانه کنگره آمریکا است که حاصل آن تبدیل شده به شصت و خوردهای مصاحبه در قالب بیش از 870 ساعت گفتگو با رجال درجه اول رژیم پهلوی که همگی در خارج از ایران، بیشتر آنها در آمریکا و بعد در اروپا زندگی میکنند. او ادامه میدهد که نسخهای از این مصاحبهها در این دو مرکز نگهداری شده و علاقمندان میتوانند از آن بهره لازم را ببرند. در ادامه نیز، به نتایج انجام اینکار و بعضی دستاوردهای آن پرداخته كه به طور غیرقابل باوری ناقص بوده و محل بحث و جدل بسیار دارد.
در همین ابتدا، ذکر این نکته الزامی به نظر میرسد که این احتمال دور از ذهن اینجانب و سایر مخاطبان نبود که شاید ایشان در ابتدا یا ادامه صحبتهای خویش توضیحاتی داده باشند تا ابهامات مورد نظر را رفع نموده باشند، اما چون هیچگونه واکنشی از سوی ایشان در خصوص آن موارد به عمل نیامده، فرض بر این قرار داده شد که توضیح دیگری از سوی آقای دهباشی وجود ندارد. اما، کلیدواژههای صحبتهای پخش شده از سوی آقای دهباشی که بدون هیچ دخل و تصرفی در نوار صوتی آمده است، به این شرح میباشد:
1. از مجموع 48 عنوان کتاب آماده چاپ فقط 4 عنوان آن تا این لحظه که با شما صحبت میکنم فرصت انتشار پیدا کرده که میتوانیم حدس بزنیم دلایل منتشر نشدن بقیهاش یا مشکلاتی که داشته به چه صورتی بوده است؟
2. ایشان در قالب یک مثال روشن کننده به یکی از مصاحبه شوندهها به نام سرلشکر شجاعی اشاره میکند که برای دوره قابل توجهی فرمانده رکن دوم ارتش شاهنشاهی ایران را برعهده داشته و توضیح میدهد: «دوستان احتمالاً میدانند که رکن دوم در واقع مسئولیت اصلی اطلاعات، جاسوسی و ضدجاسوسی را در ارتش برعهده داشته و چقدر مسئولیت مهمی میتوانسته تلقی شود و شخصی که این مسئولیت را داشته چه گنجینهای از اسرار بوده است.»
3. شاید حیرت کنید که در انتهای سال 1357 انقلاب میشود، افسران و امیران ارشد قبل از انقلاب یا اعدام میشوند یا از کشور رانده میشوند و در بهترین حالت شغلشان از آنها گرفته میشود که یکی از آنها طبیعتا آقای سرلشکر شجاعی است.
4. خودتان را بگذارید جای آقای صدام حسین و فرماندههانش؛ شما برای اینکه نقاط قوت و ضعف و جزئیات توانائیها و عدم توانائیهای ارتش ایران را بدانید، بدانید دقیقا چه واحدهائی را دارند، چه سلاحهائی را دارند و پراکندگی آنها به چه ترتیبی هست، حاضرید چقدر پول خرج بکنید که آدمی مثل خلیل شجاعی را دعوت بکنید به همکاری؟ سرلشکر شجاعی نمیتوانست به من اثبات کند که هیچ موقع با آمریکائیها یا با عراقیها یا با اسرائیلیها علیه حکومت جانشین یعنی جمهوری اسلامی ایران همکاری نکردهاست، میدانید من از کجا فهمیدم که او هیچ وقت خودش را نفروخته است؟ از آنجائی که شغلش این بود که صبر میکرد تا شب شود و سپس با یک چراغ قوه و یک چوب دستی در یکی از پارکینگهای دوره افتاده شهر لسآنجلس مراقب خودروهای مردم باشد تا بتواند امرار معاش کند.
5. اما خط قرمزی که باعث شد یک نفر حتی یک نفر از مقامات تأثیرگذار از امرای ارتش در قبل از انقلاب حاضر نباشند با رژیم بعث همکاری بکنند یک کلمه ساده بود به اسم «ایران».
6. سپس به سندی اشاره مستقیم مینمایند که براساس آن اموال سران رژیم منحوس پهلوی باید مصادره شود اما در خصوص سپهبد آذر برزین جز ماشین و خانه سازمانی در اختیار ایشان، هیچ اموال شخصی از سپهبد خلبان شاپور آذر برزین، پیدا نشده است.
7. در پایان این نوار صوتی نیز آقای دهباشی چنین میگوید: «شهادت میدهم که من اثری از ناپاکی و فساد و چپاول اموال مردم ایران نه در خانه سپهبد آذر برزین بلکه در خانه هیچیک از امرای دیگری که با آنها مصاحبه کردم، نیافتم.»
نگارنده این سطور در مواجهه با بیان اینگونه مطالب که در اینجا منظور مستقیم بنده به اظهارات آقای دهباشی میباشد، بارها درخواست نمودهام که به منظور حفظ و صیانت از حقوق حقه جامعه و به خصوص نسل جوانی كه با بسیاری از این موضوعات آشنا نیستند، از نگاه یکسویه به موضوعات و اظهار نظر و بیان مباحثی که پیرامون آنها تحقیقات لازم صورت نپذیرفته است، به شدت احتراز نمایند. تردیدی وجود ندارد که لازمه اجرائی نمودن «پروژه تاریخ شفاهی» داشتن صداقت و بیان جامع و بی سانسور مطالب مخاطبین است. لیکن، آیا در مصادیقی همچون این مورد خاص که آقای دهباشی اقدام به ارائه اظهار نظر مستقیم پیرامون موضوع نمودهاند، حق مطلب اداء شده است؟
یک قاعده نانوشته در حوزه تاریخ وجود دارد که همه دستاندرکاران را موظف مینماید تا ابتدا تمامی جوانب موضوعات را بررسی نموده، آن را به صورت شفاف در اختیار مخاطبان قرار داده و سپس نظر شخصی خودشان را رسانهای نمایند. در این صورت، حق مطلب به درستی ادا شده و اصل امانتداری در ثبت تاریخ، رعایت و اجرائی گردیده است. اما در این مورد خاص، چون آقای دهباشی این قاعده را رعایت ننمودهاند، با هدف محقق کردن این رویه و جامع و شفاف نمودن موضوع، تصمیم به نگارش این مطالب گرفتم.
الف) درباره سرلشکر شجاعی باید گفت: سرلشکر توپخانه اسماعیل شجاعی داودآبادی در سال 1306 در اراک متولد گردید. در سال 1326 وارد دانشگاه افسری شده (شماره کارگزینی وی 26841860) و با درجه ستواندوم توپخانه (بعداً به اطلاعات نظامی تغییر رسته داد) فارغالتحصیل گردیده است. در سال 1332، به واسطه حمایت مستقیم از رژیم پهلوی، ارشدیت و پاداش نقدی گرفته است. در سال 1337، برای طی دوره دانشگاه جنگ به پاکستان اعزام شد و قبل و بعد از آن هم به ترتیب برای طی دورههای نقشه برداری عالی، افسران اطلاعات، دوره ضد شورش و دوره مخصوص اطلاعاتی به کشور آمریکا اعزام گردیده است. از سال 1342 وارد اداره دوم شده و در سال 1345 به سوئیس اعزام تا به عنوان وابسته نظامی انجام وظیفه نماید.
در سال 1356، همسرش خانم فاطمه فخرآفاق شریفی خراسانی را همراه با چهار فرزندش به نامهای بهیه، عباس، کتانه و ساسان به آمریکا برده و در آن کشور ساکن نموده که تاکنون به ایران مراجعت ننمودهاند. گفتنی است که به جز کتانه که وکیل گردید، سه فرزند دیگرش در شهرداریهای شهرهای مختلف ایالت کالیفرنیا مشغول به کار هستند. سرلشکر شجاعی در تاریخ 29/ 6/ 1357 به واسطه معالجه چشمش به آمریکا عزیمت نموده و بازگشته است. ایشان در تاریخ 1/ 12 / 1357بازنشسته شده و در اوایل فروردین سال 1358، بعد از سه روز بازداشت، توسط یکی از دوستانش که در دفتر آقای بازرگان شاغل بوده، آزاد گردیده و پرونده وی به طور کامل مختومه میگردد. در تاریخ 14/1/1359، شخصاً درخواست صدور مجوز برای خروج از کشور مینماید که اداره دوم در پاسخ به دادستانی، نظریه مثبت داده و ایشان از کشور خارج میگردد.
در تاریخ 12 / 3/ 1377، برای ایشان شناسنامه صادر شده که شماره سریال آن 83/الف 971894 میباشد. تأکید مینمایم که این شناسنامه در داخل ایران صادر گردیده و معنای ساده و مشخص آن این است که ایشان مسافرت یا مسافرتهایی به ایران داشتهاند. ایشان در فرمهایی که تکمیل نموده چنین قید کرده است که به علت کمی سابقه کار و معیوب بودن چشمم، از کمک مالی و بهداشتی دولت آمریکا گذران زندگی مینمایم. سرلشکر شجاعی در سال 1380 اقدام به تأسیس یک سازمان نظامی - سیاسی برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران مینماید که در این تشکیلات «سرتیپ محسن اسکندری» و «سرتیپ ابوالفتح اقصی(بهائی است)» نیز ایشان را یاری مینمودند. در همین ارتباط، یادشده مصاحبهای با رادیو صدای ایران در لس آنجلس داشته که با نام مستعار «تیمسار نوین» معرفی شده است. در مورخه 27/ 6/ 1386 وکالتنامهای برای دریافت حقوق و همچنین فروش یک باب منزل مسکونی و یک قطعه باغی که در مشهد داشتهاند، به یکی از بستگانشان داده که مورد تائید مقامات قضائی ایران قرار گرفته است. وزارت دفاع در مورخه 5/ 12/ 1386، ضمن ارائه این توضیح که عدم پرداخت حقوق به وی به دلیل عدم مراجعه شخص ایشان در این خصوص بوده است، پرداخت حقوق سرلشکر شجاعی با معوقههای آن را به فردی که به عنوان وکیل معرفی گردیده، بلامانع اعلام داشته است.
و اما بعد، رکن دوم ارتش از سال 1334 به بعد مبدل به اداره دوم ستاد بزرگ ارتشتاران گردیده که وظایف آن جاسوسی، اطلاعاتی و ضداطلاعاتی بوده است. وظایف ضد اطلاعاتی و ضد جاسوسی اداره دوم در یگانها، توسط ضداطلاعات انجام و مأموریت این اداره در مرکز متمرکز بر مقابله با رفتارهای ضدجاسوسی و جمع آوری اطلاعات از بیگانگان قرار گرفته بود.
ب) آنچه که در خصوص اعدام یا رانده شدن امیران و افسران در انتهای سال 1357 بیان شده، بسیار غیرمنصفانه و عوام فریبانه است. از سرلشکر قرنی تا شهید فلاحی، پنج نفر از تیمساران رژیم پهلوی به خدمت اعاده و در منصب ریاست ستاد مشترک مشغول به کار گردیدند. این وضعیت در ارتباط با نیروهای سه گانه هم صدق مینمود. به طوریکه در نیروی هوائی از پیروزی انقلاب تا شهید فکوری، 6 نفر به عنوان فرمانده و چندین نفر از تیمساران نیز به عنوان معاونتهای مختلف کار مینمودند که از آن جمله میتوان به تیمسار سرتیپ وحید کیمیاگر اشاره داشت که تا سال 1360، کماکان در نیروی هوائی مسئولیت مهم شغلی داشته و در حال حاضر نیز در قید حیات بوده و ساکن تهران هستند. دریاداران احمد مدنی، محمود علوی و طباطبائی هم مسئولیت نیروی دریائی را برعهده داشتند. این وضعیت در خصوص نیروی زمینی، وزارت دفاع و سایر نیروهای انتظامی نیز صدق مینمود که میتوان به افرادی همچون سرتیپ مصطفائی در شهربانی و همچنین، سرتیپ عزتالله ممتاز و سرتیپ الیاس دانشور در ژاندارمری اشاره داشت. گفتنی است که تقریباً جانشینهای تمام نیروها را نیز تیمساران درجه گرفته در رژیم پهلوی تشکیل میدادند.
از سوئی دیگر، بنا به دلایل امنیتی و جلوگیری از افشای اطلاعات، هیچ اصراری برای صدور مجوز خروج از کشور برای تیمساران حکومت پهلوی وجود نداشت مگر آنکه خود آنها درخواست مینمودند. به طور مثال، از جمله افرادی که درخواستی برای خروج از کشور نداشته و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران باقی ماند، میتوان به سپهبد کمال اشاره داشت که در سال 1357 به دلیل حمایت از انقلاب اسلامی، توسط نیروهای حکومت نظامی تهران دستگیر و بازداشت گردید. سپهبد نظامالدین وقار (آخرین رئیس اداره ششم)، سپهبد اکبر کمپانی تبریزی (آخرین فرمانده مرکز آموزش نیروی هوائی)، سپهبد عبدالعلی نجیمی نائینی(مشاور رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران)، سپهبد عبدالمجید معصومی نائینی (معاون پارلمانی وزارت جنگ)، سپهبد جلال پژمان (آخرین رئیس اداره چهارم ستاد بزرگ ارتشتاران)، سرلشکر یزدان ستا (آخرین فرماندار نظامی قم)، سرلشکر پزشک مجیدزاده شیروانی، سرلشکر حسن حقایقی (آخرین فرمانده مخابرات نیروی زمینی)، سرلشکر ابوالحسن عسکری (ژاندارمری)، سرلشکر غفاری (آخرین فرمانده حکومت نظامی اصفهان)، سرلشکر علی اکبر فرازیان (ساواک)، سرلشکر نصرتالله بختورتاش (آخرین رئیس ضداطلاعات ارتش شاهنشاهی)، سرتیپ آصفی (آخرین جانشین ضداطلاعات)، سرتیپ داودی (آخرین رئیس ضداطلاعات نیروی دریائی)، سرتیپ نصیری (آخرین فرمانده ترابری)، سرتیپ توکلی (اداره ششم)، سرتیپ حسین مؤیدمقدم (آخرین فرمانده گروه 22 توپخانه)، سرتیپ ایرج آزادپیما (فرمانده گروه 33 توپخانه)، سرتیپ ملک (مشاور شهید چمران)، سرتیپ خلبان گوهری (فرمانده پایگاه هوائی اصفهان بعد از انقلاب)، سرتیپ خلبان محمد شهناز (هوانیروز اصفهان)، سرتیپ عطاءالله کیانی (معاون ستاد ارتش در زمان دکتر مصدق) و ناخدا پرویز جهانبانی (برادر سپهبد جهانبانی) و امثالهم از جمله ارتشیانی هستند که در ایران باقیمانده، تعدادی در قید حیات و اکثر آنها فوت نمودند.
در ادامه، ذکر این نکته بسیار مهم الزامی به نظر میرسد که در نیروی دریائی هیچ امیری اعدام نگردید، در هوانیروز فقط سرلشکر خسروداد اعدام شد، در سایر نیروها و وزارت جنگ نیز تیمسارانی که در مشاغلی همچون جانشینی مناصب، فرماندهی مراکز آموزشی، آمادی، ترابری، مخابراتی، پزشکی، سررشته داری، دارائی و امثالهم خدمت مینمودند و به دلیل ماهیت شغلی خودشان در مواجهه با مردم قرار نداشتند، حتی احضار نیز نگردیدند.
همچنین، اکثریت مطلق خانوادههائی که برای دریافت حقوق و مستمری همسران یا فرزندانشان مراجعه نمودند با موافقت مقامات ارتش و وزارت دفاع، حقوق آنها برقرار گردید که از معروفترین این افراد میتوان به همسر ارتشبد عباس قره باغی (آخرین رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران) و مادر ارتشبد محمد خاتمی (فرمانده نیروی هوائی و شوهر خواهر شاه) اشاره نمود.
ج) در خصوص همکاری تعدادی از تیمساران و مقامات ارشد نظامی حکومت پهلوی با آمریکا، موضوع از چند جهت قابل تعمق و بررسی است.
اول آنکه، تمامی این افراد که از کشور خارج شده و در آمریکا سکنا گزیدند، از چندین سال قبل تعداد یک یا چند فرزند و حتی تمام اعضای خانواده خودشان را به آمریکا و البته تعدادی به اروپا فرستاده و آنها در آن کشورها گذرنامه گرفته و شهروند شده بودند. به همین دلیل هم بود که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تنگ شدن شرایط برای آنها، بلافاصله رخت جلای وطن را بر تن کردند.
دوم اینکه، لطفاً توضیح بدهید که این افراد در آنجا چگونه امرار معاش مینمودند؟ قبل از پاسخ شما من توضیح بدهم که کالیفرنیا و شهر لس آنجلس یکی از ایالتها و شهرهای گران آمریکاست. این عده که اموالی جمعآوری ننموده و به خارج از کشور انتقال ندادهاند، در آنجا چگونه امرار معاش مینمایند!؟ همه افراد جامعه از سختگیری بانکهای آمریکا مرتبط با اقساط خانههای واگذاری اطلاع کامل دارند، لطفاً توضیح دهید که اینها چگونه توانستهاند، خانه تهیه کنند!؟ نقدی خریدهاند یا قسطی!؟
سومین موضوع در این خصوص، سرلشکر شجاعی شخصاً به گرفتن حقوق و کمک از دولت آمریکا معترف است. این به آن معناست که تابعیت کشور آمریکا را پذیرفته که میتواند از حقوق و مستمری بازنشستگی استفاده نماید. پذیرفتن تابعیت هر کشوری و منجمله آمریکا، یعنی قسم خوردن به پرچم آن کشور و دادن تعهد برای اینکه در خدمت دولت آن کشور بوده و در راستای تأمین منافع آنها اقدام نماید. تحت این شرایط، چگونه انتظار دارید تا مخاطبان شما باور نمایند که یک ارتشی که تحت تعالیم آمریکائیها رشد نموده و درجه گرفته است، زمانی که تابعیت آن کشور را میپذیرد از همکاری با آمریکائیها خودداری کند یا آنها از وجودش بهره نبرند!!؟
سرانجام، از آنجائی که بنده به سخنان شما احترام میگذارم و حتماً سرلشکر شجاعی را در آن وضعیتی که تشریح فرمودید، دیدهاید فقط یک مطلب به ذهنم میرسد: «بدبخت افرادی که دل در گرو آمریکا بستهاند؛ ببینید و بنگرید که مقامات آمریکائی بعد از استفادهشان از افراد، چگونه با آنها رفتار مینمایند. برای آنها فرقی نمیکند محمدرضا پهلوی باشید. یا حسنی مبارک؛ حتی اگر معمرالقذافی توبه کرده و به آغوش آمریکا بازگشته نیز، سرنوشت مختوم همه یکی است. بدیهی است که در این وادی تکلیف افراد خردهپائی همچون سرلشکر شجاعی که اصلاً محلی برای بحث و جدل ندارد.»
اما در ارتباط با همکاری این افراد با رژیم بعث عراق باید گفت: ارتشبد اویسی در جریان کودتای نقاب همکار شاهپور بختیار بود. بختیار در پاسخ به اینکه در جریان کودتا به عراق سفر داشته و همکاری مینموده، به صراحت عنوان داشت من برای ساقط نمودن حکومت جمهوری اسلامی ایران از هیچ کمکی صرفنظر ننموده و دست دوستی با تمام کشورها خواهم داد. در ادامه، حضور ارتشبد اویسی، سپهبد سعید مهدیون، سرلشکر نصرالله امیرفضلی، سرتیپ جواد معینزند، سرتیپ احسانالله پزشکپور، سرتیپ فرخ جعفری، سرتیپ رضا مسیحزاده، سرتیپ حسن آقا، سرهنگ عطاءالله بائی احمدی به عنوان شاخه بیرونی و درونی نظامیان در این کودتا که محرز شده است. این غیر از فعالیتها و حضور افرادی همچون ارتشبد آریانا و سپهبد پالیزبان در عراق و در مقطع دفاع مقدس که به طور حتم تعدادی از دیگر تیمساران آنها را همراهی میکردند میباشد. حرف پایانی در این خصوص آنکه، آیا واقعاً شما تصور میکنید در رژیم پهلوی اطلاعاتی وجود داشت که آمریکائیها و اسرائیلیها از آن بی خبر بوده، اما تیمساران ارتش شاهنشاهی از آن اطلاع داشتند!؟
د) شما از ایران به عنوان خط قرمز آن تعداد از تیمساران رژیم پهلوی که در آمریکا و اروپا ساکن شده بودند، نام بردید. بسیار هم عالی است اما فقط توضیح دهید منظورتان کدام ایران است!؟ ایران، دوره رضاخان که نام تنها پادشاه ایران زمین را بر دوش میکشد که از دوره صفویه تا پایان دوره شاهنشاهی در ایران، با هیچ کشور همسایهای اختلاف و درگیری مرزی نداشته، اما بنابر اراده دولت انگلیس، شش نقطه از کشور را به ترکیه، افغانستان و عراق اعطاء کرد، ایرانی که تودهایها قصد داشتند در آن حکومت کمونیستی برپا کنند، یا منظورتان ایرانی است که محمدرضا پهلوی در زیر سایه قدرت آمریکا در آن قدرت گرفت و از آن به بعد به نظامیان ابلاغ شده بود که برای واگذاری اطلاعات داخلی ارتش به آمریکائیها نیازی به کسب مجوز نیست و هیچ فردی حق صحبت کردن درباره اسرائیل را ندارد.
لیکن، اجازه میخواهم از زاویه دیگری به کشور ایران نگاه کنم؛ کشور ایرانی که در تاریخ 24 اردیبهشت 1349 استان چهاردهم آن را از مملکت جدا نمودند و نخستوزیر قانونی که بدون اجازه پادشاه حق آب خوردن هم نداشت، با وقاحت کامل اظهار داشت: «به هیچ کس مربوط نیست. دختر خودمان بود، به هر کس میخواستیم شوهرش دادیم». حال من یک سؤال مطرح مینمایم: «آقای حسین دهباشی، چند نفر از این رجال ایران دوستی که شما معرف آنها هستید، کوچکترین اعتراضی به این موضوع نمودهاند!؟» من حتی به کمتر از این هم قانع هستم، شما بفرمائید «بعد از سی سال سقوط حکومت پهلوی و مرگ محمدرضا پهلوی، چند نفر این کار را نفی نمودند!؟»
این مقامات ایراندوست، به چه دلیل از خط قرمز خودشان نگذشتند!؟ آیا به میزانی که نگران حفظ املاک و دارائیهای شبههدار خودشان در ایران بودند و داد و فغان به راه میانداختند، راجع به این اقدام حکومت پهلوی، فقط ناراحت؛ تکرار میکنم «فقط در درون خودشان ناراحت شده بودند!؟» گوئی آنها به این رویه حاتم بخشی پادشاهان رژیم پهلوی عادت کرده بودند چه در زمان رضاخان یا در قرارداد 1975 الجزایر که پذیرفتیم تا نیمی از مالکیت رودخانه اروند که حق قانونی خودمان بود را به همراه ارتفاعات راهبردی میمک به رژیم بعث عراق واگذار کنیم. مثال در حوزه عبور نظامیان دوران پهلوی از «خط قرمزی بهنام ایران» بسیار هست.
ه) پیرامون این جماعتی که آقای دهباشی با آنها مصاحبه کرده و اثری از ناپاکی و فساد و چپاول اموال مردم ایران نیافته، تصور میکنم توضیحات بندهای قبلی کفایت نماید لیکن میخواهم متذکر شوم که بین اینکه «شما مصداقی ندیدید یا آنها نبردند، تفاوت بسیار هست.» مصاحبهها که ابتدا به ساکن انجام نشده و بهطور حتم با هماهنگی قبلی انجام میگردیده است بنابراین، حتماً انتظار نداشتید که آنها این مصادیق را در جلوی چشمان فردی که از جمهوری اسلامی ایران آمده و برای اولین بار قرار است با آنها در منزل مسکونیشان مصاحبه انجام بدهد، قرار بدهند. اگر چه که براساس باورهای شخصی من، خانههای که در آن زندگی مینمودند و وضعیت رفاهی که از آن برخوردار بودند، به تنهائی به عنوان بهترین شاهد در این رابطه، میتواند مورد استناد قرار بگیرد.
سرانجام، یکسویه به موضوعات نگاه نمودن به طور حتم باعث خواهد شد تا قسمت اعظمی از واقعیات دیده نشود. اگر شما به فکر دفاع و تجلیل از ارتش هستید، من به عنوان یک کهنه سرباز خدمت شما عرض میکنم:
1. بدنه و تعداد معدودی از تیمساران ارتش شاهنشاهی در روز 22 بمهن 1357، زمانیکه تیمسار قرهباغی از سپهبد بدرهای که فرماندهی نیروی زمینی و گارد شاهنشاهی را برعهده داشت، سؤال نمود «تیمسار شما چه تعداد نیرو در اختیار دارید؟» و ایشان پاسخ داد «کمتر از 700 نفر»، عزت و شوکت خودش را به دست آورده بود. فراموش نفرمائید که محمدرضا پهلوی در تابستان همان سال در مصاحبه با یک نشریه خارجی گفته بود: «من و 700 هزار سرباز و افسر نيروی نظامی چطور اجازه خواهيم داد كه ايران ملعبه دست مخالفين شود؟»
2. در تمامی نهادها و ارگانهای تشکیل شده بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، ارتشیان بالاترین نقش را ایفاء نمودند.
3. در تمامی اقدامات مقابلهای نیروهای انقلابی که علیه تجزیهطلبان در جای جای ایران انجام میگرفت، دوشادوش نیروهای انقلابی حاضر شده و به مقابله با فتنه گران برخواسته و شهید دادهاند.
4. در طول هشت سال دفاع مقدس، مردانه به مأموریت ذاتی خویش عمل نموده و ضمن تقدیم 48 هزار شهید، آمارها و رکودهای بی نظیری در تمامی حوزهها از خود برجای گذاشتند.
5. حضرت امام خمینی(ره) در یک اقدام بی سابقه و تاریخساز، روز 29 فروردین را به نام ارتش قرار داده و تمامی ملت ایران را مکلف نمودند تا نسبت به تکریم ارتشیان ولایتمدار اقدام کنند.
در انتها نیز پیشنهاد انجام دو مصاحبه برای شما دارم که در حوزه تاریخ شفاهی بسیار میتواند مفید فایده قرار گرفته و بیانگر قسمت مهمی از تاریخ ارتش ایران باشد، مضافاً اینکه هزینه سفر به آمریکا را هم نخواهد داشت.
1) مصاحبه با آن تعداد از تیمسارانی که در ایران باقیمانده و هنوز در قید حیات هستند.
2) مصاحبه با افسران جوان، درجهداران، افزارمندان و کارمندانی مومن و معتقدی که در رژیم پهلوی به جرم مخالفت با رژیم دستگیر و حتی به اعدام هم محکوم شدهاند.
مزید اطلاع، به عرض برسانم که در هیچ نهاد دولتی رژیم پهلوی به تعداد افرادی که در ارتش علیه شاه مبارزه نموده و دستگیر شدند، مخالف رژیم پهلوی وجود نداشت.
من الله التوفیق
سرهنگ بازنشسته شاداب عسگری