پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ چندی بعد از مرگ رضاخان در غربت، محمدرضا پهلوی تصمیم گرفت جنازه رضاشاه را که در مصر مومیایی کرده بودند به ایران برگرداند. سالهای اول حکومت محمدرضاشاه در ایرانچنین زمینهای نبود. هنوز مردم خاطرات ستمهای رضاشاه را فراموش نکرده بودند. روحانیون و مردم متدین هنوز داغدار جنایات رضاشاه در مسجد گوهرشاد بودند و جنایتهای او را در مورد کشف حجاب زنان مؤمن به خاطر میآوردند. یاد سختگیریهای رضاشاه در مورد روحانیت، هنوز هم دل حوزویان را میآزرد.
تلاش برای دفن جنازه رضاخان در نجف
از طرف دیگر، محمدرضاشاه تصمیم داشت تا جنازه تبعیدی پدرش را که نشانه ضعف و نامقبولی خانواده پهلوی بود به ایران بیاورد. وی تلاش کرد تا چهره ضدمذهبی پدرش را در جریان بازگشت جنازه پاک کند. به همین علت، شاه تصمیم داشت تا جنازه پدرش را در نجف و در حرم حضرت امیر(ع) دفن نماید. برای ایجاد زمینه، سفارت ایران در عراق توسط یکی از تجار بهنام «محسن شلاش» طوماری را به امضای متنفذین نجف رساند که در آن، شیعیان عراق پیشنهاد میکردند تنها شاه شیعه را در کنار شاه نجف دفن کنند. این عمل برای این بود که گفته شود مردم نجف خواستار چنین اقدامی هستند که علمای نجف به مخالفت برنخیزند.
شهید سید مجتبی نوابصفوی که در آن زمان در نجف به تحصیل مشغول شده بود، با این اقدام به مخالفت برخاست و «محسن شلاش» را در جلو صحن امیرمؤمنان(ع) به باد کتک گرفت و طومار را در حضور مردم پاره کرد و بدینگونه توطئه سفارت خنثی شد.
انتقال جنازه رضاخان به ایران
پس از گذشت دو سال از این جریان مجددا شاه تصمیم گرفت تا جنازه رضاشاه را به ایران بیاورد و برای تطهیر چهره زشتکار او، جنازه را به قم ببرند و یکی از مراجع قم بر آن نماز بخواند و پس از طواف به تهران بیاورند و در شهرری در مقبرهای ـ که از قبل مهیا شده بود ـ در کنارحضرت عبدالعظیم حسنی به خاک بسپارند.
شاه تصمیم داشت که تشییع جنازه هرچه با شکوهتر انجام پذیرد تا مشروعیت خاندان پهلوی بازیابی شود. نقشه شاه این بود تا کسانی که بیشتر مورد ستم رضاشاه قرار گرفتهاند، در این تشییع شرکت کنند تا زخمها التیام و کدورتها مرتفع گردد و ضمنا به مردم نشان دهند که حتی مخالفین رضاشاه در مقابل عظمت او خاضع شدهاند. شاه در مورد دو قشر اصرار بیشتریداشت: یکی عشایر و دیگری روحانیت. به نوشته ناصرخان قشقایی «به تمام رؤسای عشایر و غیره فشار آوردهاند که باید حتما بیایند برای تشییع جنازه، اتفاقا غالب این اشخاص که احضار میشوند همانهایی هستند که چندین سال به امر پهلوی تبعید و حبس بوده و یا کسان آنها کشتهشدهاند».
فرستاده دربار در قم
محمدرضا شاه برای جلب رضایت علما، قائم مقام الملک رفیع ـ که خود قبلا از روحانیون بود و سپسمشاور رضاشاه و به امر او لباس روحانیت را کنار گذاشته بود ـ به قم فرستاد. قائم مقامالملک ابتدا نزد آیتاللّه حجت که عالمی بزرگوار و انعطافپذیر بود رفت. قائم مقامالملک هرچه توضیح میداد «آقای حجت با دست اشاره میکرد که نمیشنوم» همان موقع شهرت داشت کهآیتاللّه حجت وقتی نمیخواهد به چیزی اعتنا کند، میگوید نمیشنوم، یعنی اعتنا نمیکنم و گوشم بدهکار این حرفها نیست. فرستاده شاه هرچه تکرار کرد، چیزی جز «نمیشنوم» نشنید. وی سپس نزد آیتاللّه سیدصدرالدین صدر که مرجعی مبارز بود رفت. آیتاللّه با همان لهجه غلیظ عربی فرمودند: «قبیح است قبیح است.» فرستاده شاه نزد آیتاللّه سید محمدتقی خوانساری عالم زاهد و مجاهدی که هنوز زخم جنگیدن با انگلیسیها را در عراق، در پای داشت، میرود؛ آیتاللّه به خادم خود گفت: «بیا به این آقا بگو برو بیرون.» و سرانجام آیتاللّه بروجردی در پاسخ قائمالملک رفیع گفت: «صلاح نیست من نماز بخوانم.» و به این ترتیب، فرستادهی شاه بیهیچ نتیجهای بازگشت.
واکنش فدائیان اسلام به خبر انتقال جنازه رضاخان به ایران
وقتی خبر بازگشت جنازه رضاشاه به فدائیان رسید، نواب از عبدالحسین واحدی، مردشماره 2 و رهبر فدائیان اسلام قم، خواست تا حوزه علمیه قم را علیه هرگونه همکاری با استقبال از جنازه برانگیزاند. فدائیان در جلسات خود تصمیم گرفتند تا شش نفر از طلبههای فدایی پس از غسل شهادت هر روز در مدرسه فیضیه سخنرانی کنند و طلاب را نسبت به فجایع رضاشاه آگاه کنند تا هیچ طلبهای در تشییع جنازه شرکت نکند. هر روز ساعت پنج بعد از ظهر، یکی از سخنگویان فدایی روی سنگ فیضیه ـ که بعدا به سنگ انقلاب معروف شد ـ سخنرانی میکرد. فضای حوزه مملو از خشم نسبت به رضاشاه شد. نتیجه این شد که در هنگام تشییع هیچ طلبهای شرکت نکرد و مجبور شدند تا عدهای از پالتویهای حرم را با پارچهای سفید بر سردر تشییع شرکت دهند.
فدائیان اسلام علاوه بر تبلیغات علنی، مخفیانه، کسانی را که احتمال شرکت در مراسم میدادند، تهدید کردند. سیدمرتضی برقعی از وعاظ قم به واسطه تولیت دعوت بهسخنرانی شده بود. فدائیان اسلام با ارسال نامهای به او اعلام نمودند: «اگر در مجلس ختمرضاخان پلید، این مرد جهنمی منبر رفتی، شکمت را پاره میکنیم.»
فضایی که فدائیان در قم بهوجود آوردند برای رژیم بسیار تحقیر کننده بود. شهیدسیدمحمد واحدی در خاطرات خود گرچه به دلیل موقعیت زمانی (1334) نامی از رضاشاهنمیبرد، ولی حوادث اواخر سال 1328 و اوایل سال 1329 را که توسط فدائیان در قم اتفاقافتاد، شرح میدهد. وی در خاطراتش میگوید: رژیم در مقابل فدائیان به تکاپو افتاد، روز دوم، اولین سخنران (سیدهاشم حسینی) را در منزلش که به محاصره درآمده بود دستگیر و بلافاصلهبه خرمآباد تبعید کردند. با انتشار خبر تبعید وی، طلاب در جلوی شهربانی تجمع کردند و خواستار آزادی او شدند. فضای قم چنان ملتهب شد که یک هنگ به فرماندهی سرتیپ شاهپور مختاری به قم اعزام شد و سرلشکر بقایی را با اختیارات تام برای کنترل شهر به قم فرستادند.
فدائیان در قم اعلامیه شدیداللحنی علیه رضاشاه صادر کردند که موجب دستگیری ده نفر از طلابی شد که مشغول الصاق آن به دیوار بودند.
نقشه ترور محمدرضاشاه در تشییع جنازه رضاخان
گرچه کانون مبارزه با استقبال از جنازه در قم بود، ولی خود نواب در تهران و شیخمحمدرضا نیکنام در شهر ری فعالیت زیادی نمودند. موضوعی که در جریان این مبارزه در تهران طرح شده است، قتل شاه در هنگام تشییع جنازه بود. به روایت شهید حاج مهدی عراقی، قرار بود خود نواب دست به قتل شاه بزند، اما دوستانش صبحگاهان وی را در خانه حبس کردند و فرد دیگری را برای اقدام فرستادند. در محل تردد شاه، عدهای از فدائیان حاضر، بحث میکنند و به چند دلیل از اقدام منصرف میشوند:
1ـ اسلحه یک کلت کمری ناکارآمد بودهاست.
2ـ دشمن در حال آمادگی تمام به سر میبردهاست.
3ـ ممکن است منجر به قتل عده بسیاری از مردم شود.
4ـ احتمال نتیجه کم ارزیابی شده است.
به هر حال جنازهی رضاشاه در 17 اردیبهشت 1329 تحت اقدامات شدید امنیتی از قم، تهران و شهر ری گذشت و حتی یک نفر واعظ پیدا نشد تا در ختم وی منبر برود و این، یک موقعیت ممتاز و پیروزی بزرگ محسوب گردید.
منبع: کتاب «20 سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران»؛ حجتالاسلاموالمسلمین روحالله حسینیان؛ انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی