پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ 31 شهریورماه 1359، غرش جنگندههای دشمن بعثی در آسمان شهرهای ایران طنینانداز شد. نهال انقلاب اسلامی کمتر از دو سال عمر داشت و نهادهای انقلابی هنوز درگیر مقابله با تحرکات گروهکهای سلطنتطلب، ضدانقلاب و جداییطلب بودند. نه سپاه پاسداران آمادگی يک جنگ تمامعیار خارجی را داشت و نه ارتش از انسجام درستی برخوردار بود. طبیعتاً خبری از آرایش نظامی نیروهای مسلح نیز نبود. هرچه زمان میگذشت اختلاف ابوالحسن بنیصدر – رئیسجمهور و فرمانده وقت کل قوا – با نیروهای انقلابی بیشتر بروز و ظهور مییافت و شکاف در رئوس حاکمیت کشور بیشازپیش خودنمایی میکرد. در چنین شرایطی، صدام با اتکا به کشورهای غربی و دولتهای عربی بنای تجاوز به خاک ایران گذاشت. اوضاع داخلی ایران در آن برهه بهقدری نا به سامان بود که بعثیها مدعی شدند ظرف چند روز تهران را فتح خواهند کرد!
در آن روزهای سخت و سرنوشتساز، اوضاع در شهرها و استانهای جنوب غربی ایران نیز بسیار بغرنج بود. نیروهای نظامی از توان بالایی برخوردار نبودند و مردم نیز در ترس و دلهره و اضطراب به سر میبردند. هرلحظه صدای وهمانگیز مانور جنگندههای دشمن در آسمان به گوش میرسید و هر آن احتمال بمباران هر نقطه از شهر میرفت.
به اعتقاد صاحبنظران، ماههای ابتدایی جنگ، ماههای سرنوشت سازی بود و در آن شرایط، بازسازی نیروها و تدارک تجهیزات برای دفاع از مرزهای ایران، مسئلهای حیاتی محسوب میشد. بدون شک بهمنظور فهم دقیقتر و درک بهتر اوضاع آن ماهها، ترسیم فضای سیاسی – نظامی مناطق جنگی موضوع مهمی است. خاطرات و روایتها تصویر دقیقی از آغازین ماههای تجاوز رژیم بعث عراق ترسیم میکنند؛ تصویری که میتواند در پیوند با اسناد و مدارک تاریخی، محتوای مستندی از تاریخ جنگ باشد. ازاینرو به بهانه هفته دفاع مقدس بر آن شدیم تا با حجتالاسلاموالمسلمین مصطفی پورمحمدی رئیس هیئت امناء و رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی به گفتگو بنشینیم. یکی از دلایلی که ما را بر آن داشت تا به سراغ او برویم، حضور وی در مسجدسلیمان طی سالهای 1358 تا 1360 بود. او بهواسطه این حضور 17 ماهه در مسجدسلیمان (از دیماه 58 تا نیمه خرداد 1360)، فضای قبل و بعد از جنگ را در این نقطه و دیگر مناطق جنگی بهخوبی درک کرده است.
هرچند یادآوری نخستین روزهای جنگ، برای حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی تداعیگر لحظات «تلخ» است؛ اما او خاطرات «شیرینی» نیز از جبهههای جنگ دارد که هنوز با اشتیاق از آنها سخن میگوید. وقتی درباره مناجات شبانه رزمندگان در میدان جنگ صحبت میکند، میتوانی شوق و شعف را در چهرهاش ببینی. میگوید یکی از ماندگارترین تصویرهای او از جبهه، همین صحنه است. روایت دادستان وقت در خوزستان از تنگناهای جنگ، مشکلات اولیه جبههها، وضعیت پشتیبانی جنگ و ... شنیدنی است. با این مقدمه شما را به مطالعه گفتگوی پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی دعوت میکنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم. برای شروع لطفا مختصری درباره فعالیت ها و مسئولیت های خودتان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بگویید. چطور شد که در آن سال ها به مسجد سلیمان رفتید؟
حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی: بسم الله الرحمن الرحیم. در هفته دفاع مقدس هستیم؛ یاد امام(ره)، شهداء، رزمندگان و همه کسانی را که با اخلاص کامل، تمام زندگی شان را فدای این راه مقدس کردند گرامی میداریم و علو درجات را برایشان خواستاریم. برای جانبازانمان که هنوز تعداد زیادی از آنها از عوارض جنگ رنج میبرند، آرزوی سلامتی داریم و برای خانوادههای این عزیزان صبر و اجر مسئلت می کنیم و از خداوند متعال خواستاریم تا بر توفیقاتشان بیفزاید.
*** انتقال اعلامیه چهلم شهدای قم به خوزستان در سال 1356 ***
بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، بنده یک سری فعالیتهای سیاسی و تبلیغی در حزب جمهوری اسلامی داشتم تا اینکه در 24 شهریور سال 58 به دعوت شهید آیت الله قدوسی به دادستانی کل رفتم و در دفتر تحقیقات دادستانی کل انقلاب مشغول خدمت شدم. چند ماه کارهای دادستانی کل و مأموریتهای استانی را پیگیری میکردم. تا اینکه اوایل زمستان سال 58 به خاطر اتفاقاتی که در مسجدسلیمان رخ داد، مرحوم شهید قدوسی فرمودند که من به عنوان دادستان به آنجا بروم. اول دی 1358 بود که برای نخستین بار مسجد سلیمان را دیدم. البته قبل از پیروزی انقلاب یک بار برای انتقال اعلامیه چهلم شهدای قم به خوزستان رفته بودم. مراجع و علما اعلامیهای برای چهلم شهدای قم نوشته بودند که من آن اعلامیه را برای حضرت آیتالله جزایری به خوزستان بردم (حدود بیستم بهمن 1356).
وقتی در سال 58 دادستانی مسجد سلیمان را تحویل گرفتم، شهر توسط ضدانقلاب البته با ظاهر دیپلمه ای بیکار، ناامن، و بخشی از مراکز شهر نیز به وسیله این افرد تخریب و سوزانده شده بود. وضعیت بدی در شهر حکمفرما بود. مسجدسلیمان شهر سیاسی استان محسوب می شد. آن روزها گروهکها و گروه های سیاسی زیادی در شهر فعالیت میکردند و مشکلات امنیتی بسیاری در آنجا ایجاد شده بود.
اوضاع مسجد سلیمان در اولین روزهای جنگ چگونه بود؟
حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی: 31 شهریور سال 1359 که جنگ شروع شد، تقریبا حدود نه ماه از مسئولیت من در دادستانی مسجد سلیمان میگذشت. مسجد سلیمان با اینکه جزء شهرهای خط مقدم و مرزی نبود، ولیکن به واسطه وجود مراکز نفتی، مرکز تعمیرات تانک و مقر هوانیروز، همواره در معرض بمباران دشمن قرار داشت. دشمن همواره مسجدسلیمان را هدف آتشبارها و بمباران هوایی قرار میداد، به همین دلیل، شب ها این شهر دائما در خاموشی بود. هواپیماهای عراقی به واسطه نزدیکی مسجدسلیمان با مرز بر فراز این شهر به پرواز درمی آمدند و به تبع آن بمباران نیز انجام می شد. آن روزها جنگ در مسجد سلیمان بسیار شدید حس میشد. به دلیل تعدد حملات هوایی، آمار شهداء و جانبازان این شهر نیز بسیار بالا بود. ما هم به واسطه مسئولیتی که در شهر داشتیم درگیر کارهای عمومی، پیگیری و حل مشکلات، نظارت بر اوضاع شهر و امور پشتیبانی و بسیج نیروها بودیم. در آن مقطع سپاه قصد داشت نیرو جذب کرده و آنها را آموزش دهد؛ ما هم باید سپاه را در امر اعزام نیرو یاری میکردیم.
مسجد سلیمان چاههایی داشت که از آنها نفت استخراج می شد. یک مجتمع پتروشیمی کوچکی نیز در آنجا وجود داشت. همانطور که می دانید اولین چاههای نفت ایران در مسجد سلیمان کشف شد؛ به همین خاطر در آنجا منطقهای وجود دارد که به آن «نمره یک» گفته میشود. نخستین چاه در مسجد سلیمان، در کنار مسجد جامع که به آن منطقه نمره یک میگفتند قرار داشت. یک پایگاه هوانیروز نیز در آنجا وجود داشت و یک کارخانه تعمیر تانک که اهمیت زیادی داشت.
*** مجاهدت های کارکنان صنعت نفت در دوران انقلاب و جنگ ***
یکی از مجاهدتهای بزرگ و اتفاقات ارزشمند در طول جنگ تحمیلی، حفاظت از تاسیسات نفتی است. در آن مدت، جریان نفت، استخراج و صادرات و پالایش نفت برقرار بود. کارکنان صنعت نفت قبل از پیروزی انقلاب هم جزء سربازان انقلاب بودند و خدمات ماندگاری در تاریخ انقلاب و سپس در تاریخ جنگ دارند. همانطور که میدانید در دوران انقلاب، اعتصاب کارکنان نفت از بزرگترین حرکتهای اجتماعی علیه رژیم پهلوی بود.
شما از قبل از جنگ در مسجد سلیمان حضور داشتید. آیا تحرکات عراق در مناطق مرزی در آن زمان وجود داشت و مشاهده می شد؟ آیا اطلاعاتی از آن تحرکات به تهران میرسید؟ بنیصدر به عنوان فرمانده کل قوا چه تصمیماتی در قبال این تحرکات مرزی میگرفت؟
حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی: همانطور که می دانید مسجد سلیمان منطقه مرزی نیست. اهمیت مسجدسلیمان بیشتر به خاطر وجود چاههای نفت و فضای سیاسی آن منطقه بود. لذا چنین تحرکاتی در آن موقع در مسجد سلیمان مطرح نبود اما وقتی به اهواز میرفتیم و با مسئولین استانی صحبت میکردیم، تحرکات خلق عرب و گروههای ضدانقلاب و تجاوزات مرزی و برخی ناامنیها و جاسوسیها را گزارش می دادند. برای ما بیشتر خبرهای سیاسی و بحثهای ضد انقلاب و بنیصدر اهمیت داشت. حالا که اسناد را نگاه میکنیم میبینیم که از اول سال 59 اخبار بسیار زیادی مبنی بر تحرکات عراق به مسئولین رسیده بود و آمادگیهایی هم وجود داشت ولی به این جدیت، موضوع را درک نمیکردند.
لطفا کمی هم فضای سیاسی کشور و اوضاع خوزستان در آن برهه (ماه های اولیه جنگ) را ترسیم کنید.
حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی: در زمستان 58، بنیصدر رئیس جمهور شد. حدود دو ماه قبل از اینکه او رئیس جمهور شود، من به مسجد سلیمان رفته بودم. بر اثر مسائلی که میدانید، ما با بنیصدر زاویه پیدا کرده بودیم. آقای غرضی استاندار خوزستان بود. ایشان هم جزء جناح سیاسی مقابل بنیصدر بود. مدیران سیاسی استان با هم جلساتی برگزار میکردند که از مجموعه دستگاه قضایی من در آن جلسات شرکت میکردم. در این جلسات استاندار، معاونین اش، امام جمعه، نمایندگان سپاه و صداوسیما شرکت میکردند. حاضرین در جلسه با هم هم فکر بودند. این جلسات منظم برگزار میشد و من هفتهای یکبار برای شرکت در این جلسات از مسجد سلیمان به اهواز میرفتم. موضوع جلسات هم بیشتر هماهنگی سیاسی، مدیریت عمومی و برخورد با ضد انقلاب و تحرکتشان در استان بود.
آن موقع در مناطق عرب نشین، بحث خلق عرب مطرح بود. گروههای مارکسیستی و چپ در مسجد سلیمان و آبادان تحرک داشتند. منافقین هم در تمام شهرهای استان فعالیت میکردند. البته گروههای دیگری هم بودند. یکی از موضوعات مهم جلساتمان، هماهنگی در مقابله با این گروهک ها بود. بعد از شروع جنگ، وقتی برای جلسات به اهواز میرفتیم، اوضاع جنگی کاملا خود را نشان میداد. اهواز تبدیل به شهر ارواح و خالی از سکنه شده بود. هر کجا میرفتیم صفیر موشک و خمپاره و صدای انفجار به گوش میرسید. این صداها فضای شهر را کاملا جنگی و عملیاتی کرده بود.
*** خاطره ای تلخ از پایگاه زرهی اهواز ***
خاطرم هست در همان روزهای اول جنگ، مرحوم آیتالله مشکینی، مرحوم آیتالله مصباح یزدی و مرحوم آیت الله طاهری خرمآبادی به پایگاه زرهی لشکر اهواز آمده بودند. من هم به آنجا رفتم. وضعیتی که در ستاد لشکر دیدم بسیار نامطلوب بود. آن صحنه تلخ را هرگز از یاد نمی برم. روزهای اول جنگ شرایط خیلی سخت بود؛ رژیم بعث عراق حمله کرده بود و دائما در حال پیشروی بود؛ از طرفی هم توپخانهاش آتش سنگینی داشت. در این سو، آرایش نظامی نیروهای ارتش ما بهم ریخته بود. خیلی از نیروهای نظامی به شهرهای خود برگشته بودند. مدت سربازی سربازان هم کوتاه شده بود. شرایط خیلی سخت بود.
اوضاع مناطق دیگر هم خوب نبود. خرمشهر سقوط کرده و آبادان نیز در محاصره بود. نیروهای دشمن تا نزدیکیهای اهواز جلو آمده بودند. شهرهای دیگر مثل شوش و دزفول و اندیمشک هم زیر آتش توپخانه دشمن قرار داشتند و اهواز هم در خطر سقوط بود.
*** شرایط ویژه خوزستان و یک تصمیم اضطراری***
در آن شرایط سخت، تنها راهی که به ذهن مقامات اجرایی استان رسید این بود که تونل های انحرافی یا دریچههای سد شهید عباسپور را منفجر کنند تا اهواز را آب بگیرد و دشمن قادر به پیشروی نباشد. طبیعتا این کار خسارات بسیاری به دنبال داشت. از طرفی چاره دیگری هم نبود. اگر این کار انجام میشد، در مسیر ابتدا مناطق مسکونی گتوند زیر آب می رفت تا آب به اهواز برسد. این اقدام به ماشین آلات سنگین نیاز داشت و من چون دادستان منطقه بودم، حکم دادم که هرچه ماشین آلات سنگین از قبیل بیل مکانیکی، لودر و ... هست به منطقه اعزام شود تا آن عملیات مهندسی به سرانجام برسد. اما در نهایت مسئولان استان به این نتیجه رسیدند که این اقدام مسئله ساده ای نیست و لذا آن اقدام عملی نشد. میخواهم بگوییم شرایط به قدری سخت بود که حتی گاه چنین تصمیماتی نیز اتخاذ می شد.
به یاد دارم یک بار بنیصدر برای بازدید آمد آنجا که من هم حضور داشتم. آمد و چندنفر از فرماندهان هوانیروز با او صحبت کردند. به هرحال او فرمانده کل قوا بود و آمده بود به پایگاه سر بزند و بازدیدی انجام دهد؛ با همان لباس خلبانی و تبختر خاص خودش.
در همین ایام یک بار به آبادان رفتم. البته آبادان در محاصره قوای بعثی بود و امکان نداشت به آسانی به آنجا برویم. به همین دلیل ابتدا به بندر
بنده تا 15 خرداد 1360 در مسجد سلیمان حضور داشتم تا اینکه شهید قدوسی فرمودند که به خاطر شرایط ویژه بندرعباس، به آنجا منتقل شوم. با این که هنوز 30 خرداد 1360 از راه نرسیده بود، عملیات مسلحانه در هرمزگان شروع شده و حدود 50 یا 60 عملیات مسلحانه در آنجا انجام شده بود. حدود 15 مورد سرقت مسلحانه از بانک صورت گرفته بود و چندین آتش سوزی و ترور و ... اتفاق افتاده بود. در این شرایط شهید قدوسی به من گفتند که باید سریع به بندرعباس بروم که بنده ابتدا به شیراز و در 15 خرداد 1360 از شیراز به بندرعباس رفتم.
*** نقش تعیین کننده ارتش در دفاع مقدس ***
می خواهم بگویم با وجود آن شرایط دشوار، ارتشی که پس از پیروزی انقلاب، توسط ضدانقلاب به شدت تضعیف شده بود و خیلی ها به دنبال فروپاشی آن بودند - ولی امام با هوشمندی جلوی این کار را گرفتند - بازسازی شد. ارتش بعد از پیروزی انقلاب شرایط خوبی نداشت. ولی با این همه، ارتش به سرعت خودش را پیدا کرد. و این جزء اتفاقات فوق العاده در تاریخ انقلاب است که ارتشی که در خدمت رژیم طاغوتی بود توانست خودش را در این مدت کوتاه بازسازی کند و پا به پای نیروهای مردمی، سپاه و بسیج به کمک انقلاب بیاید و به عنوان یک نیروی تعیین کننده در جنگ اثرگذار باشد.
در ابتدای جنگ، سه واحد ارتش فوق العاده عمل کرده و نقش تعیین کننده و پیشگیرانهای داشتند. یکی نیروی هوایی بود. نیروی هوایی ما از همان لحظات اولیه جنگ نقش برجستهای داشت؛ ضربات بسیاری به رژیم بعث وارد کرد و حتی در خط مقدم، بسیاری از عملیات بعثیها را متوقف کرد. دوم هوانیروز بود که در طول جنگ و به خصوص ابتدای آن، بسیار فوق العاده عمل کرد؛ در منطقه ما هم حجم تجهیزات و نیروی انسانی توانمندی در پایگاه هوانیروز مسجدسلیمان بود و من شاهد بودم که همواره از این پایگاه پروازها انجام میشد. واحد دیگر هم نیروی دریایی بود که در همان ماههای اول جنگ، نیروی دریایی عراق را متلاشی و از دایره خارج کرد. بدین ترتیب، ارتش جمهوری اسلامی ایران، در چند واحد خودش را خیلی فوق العاده نشان داد. بیشترین آسیب را نیروی زمینی دیده بود و آنها هم بعد از مدتی آمدند و نقش بسیار ارزشمندی در تاریخ دفاعی کشور ایفا کردند.
*** جنگ؛ مدرسه تمامعیار تربیتی، حماسی و رسالتمدارانه ***
یکی از برجستگی های جنگ، امور معنوی و عرفانی جبهه ها بود. به طوری که جبهه ها شرایط ویژه ای برای خودسازی افراد فراهم می کرد. در این باره هم برایمان بگویید.
حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی: واقعا جنگ مدرسه تمامعیار تربیتی، حماسی و رسالتمدارانه بود. همه افراد آمده بودند وظیفهای را انجام بدهند؛ دفاع از کشور، دفاع از سرزمین، دفاع از اسلام و دفاع از مردم همه با مراتب خودش اهداف مقدسی است. آنچه که به رزمندگان ما قدرت داد، روحیه بود و این روحیه هم با عنصر معنویت به اوج خود رسید. اینکه قرآن میفرماید: إِن يَكُن مِنكُم عِشرونَ صابِرونَ يَغلِبوا مِائَتَينِ یعنی هرگاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه میکنند واقعا اینگونه است. احساس تکلیف، روح حماسی و شجاعت، خطرپذیری و جانفشانی رزمندگان، انسان را مجذوب می کرد. ما به عنوان روحانی میرفتیم در آنجا تبلیغ میکردیم؛ وظیفهمان بود احکام و عقاید بگوییم یا مسائل سیاسی اجتماعی را مطرح کنیم، ولی فضا به قدری جذاب بود که ما را جذب خود می کرد. مثل اینکه در یک مدرسه حضور داریم و باید آن محبتها و ایثارها و ازخودگذشتگی و احساس برادری دلنشین را فرا بگیریم.
اینها چیزهایی است که در آن عرصه بروز و ظهور پیدا میکند و اصلا برجستگی جهاد به آن غلیان انسانیت انسان است که آنجا به اوج میرسد و ارزشهای انسانی آنجا خودش را نشان میدهد که به تعبیر امام(ره) خیلیها ره صدساله را یک شبه طی می کنند؛ یعنی آن بستر برای پرواز به اندازه صد سال آماده بود.
یادم هست یک شب به ارتفاعات بین فکه و سوسنگرد رفتیم. واحدی در آنجا مستقر بود که خود را برای عملیات آماده می کرد. یک شب آنجا با بچهها بودیم. یکی دو ساعت به سحر مانده، بچهها بیدار شده بودند؛ یکی قرآن میخواند، یکی دعا میخواند، یکی به نماز ایستاده بود و خلاصه صدای نجوا و مناجات از داخل چادرها به گوش می رسید.
آن صحنه برای من تداعی کننده شب عاشورا بود که روایت است که از خیمه ها صدای راز و نیاز در هم میپیچید؛ مثل صدای زنبورهای عسل که برای شهدگیری با هم حرکت می کنند. به قدری آن خاطره برایم جذاب و دلنشین است که هنوز در ذهنم برجسته است و آن صداها هنوز در گوشم می پیچد.
آدم کمتر جایی می تواند چنین منظره ای ببیند. این حس زیبا و متعالی را کمتر جایی میتوان دید. در جنگ، همین روحیه معنوی و حماسی است که به انسان ارزش میدهد. از این صحنه ها در جبهه زیاد بود. آن روح معنوی و حماسی که به جنگ معنا و ارزش می دهد و ضمن آن دفاع مقدس و جهاد اتفاق میافتد، انسان را به جایگاه والا میرساند. چه آنهایی که شهید شدند و به قله رسیدند و چه آنهایی که ماندند، در این مدرسه تربیت می شدند؛ البته مهم حفظ این روحیه و دستاوردهاست.
از شما تشکر می کنم. اگر در انتها نکته ای دارید در خدمتتان هستیم.
حجتالاسلاموالمسلمین پورمحمدی: من هم از شما تشکر می کنم. موفق باشید.