شریعتی كه بود؟ چه می گفت و چه كرد؟ سوالاتی است كه پاسخ به آن بسیار
سخت است. بی شك شریعتی از پیچیده ترین موضوعات تاریخ انقلاب اسلامی است كه
قضاوت در مورد آن بسیار مشكل است و این مشكل ریشه در پیچیدگی شخصیت شریعتی
دارد. شریعتی روح عصیانگر نسلی بود كه از بودها خسته و به دنبال بایدها می
گشت؛ نسلی كه از ماتریالیسم بریده شده بود و به دنبال متافیزیكی می گشت كه
روحش را آرام كند؛ نسلی كه ماركسیسم را در حزب توده و گروه های چپ گرا
تجربه كرده بود و از همه نا امید به دنبال اسلامی می گشت كه انقلابی بودن
خود را هم حفظ كند ،نسلی كه از لیبرالیسم و غرب سخت سرخورده شده بود واز
سنت سخت وحشت داشتو به دنبال اسلامی نو می گشتتا هم پاسخی به ندای درونش
باشد وهم به نیازبرونش. شخصیت و گفتار و اعمال شریعتی مجموعهای از اضداد
بود كه اگر كهنه اش وارسی نشود،هم می شود او را متجدد غربگرا دانست وهم
مسلمان سنت گرا خواند هم می شود در اثبات سنی بودنش دلیل آورد و هم در تعصب
شیعی اش استدلال كرد. در كلامش ده ها دلیل بر ضدیتش با روحانیت یافت می شد
و ده ها دلیل در هواداریش از روحانیت و ... به همین خاطر بود كه شهید
بهشتی او را «یك جستجوگر در مسیر شدن » می دانست ....