اقبال به دلیل اندیشهه ای اصلاحگرایانه و جدیدش همواره در
بین متفكران و روشنفكران جهان اسلام چهره ی شناخته شده ای است. این
آشنایی در میان صاحبان اندیشه در ایران پررنگ تر است زیرا قالب بیان افكار
اقبال زبان رسمی ایران می باشد. اما در میان عموم مردم و به ویژه جوانان
كه شاید اصلی ترین مخاطبان وی هستند، اقبال همچنان غریب است و شناختش
میتواند پنجره های جدیدی را به افق های وسیع اندیشه ای بگشاید كه در
این زمانه بسیار كارساز و مشكل گشا است.
علامه محمد
اقبال لاهوری، متفكر مسلمان، فیلسوف، حقوقدان، سیاستمدار و شاعر، در
سرزمینی متولد شد كه از سویی تحت سلطه و ظلم بیگانگان قرار داشت و از سویی
صحنه ی دائمی اختلافات و كشمكش های داخلی بود. مسلمانان و هندوها با
كوچك ترین بهانه ای، نزاع های خونین و پرهیاهو به راه می انداختند و
هیچ نقطه ی مشتركی با هم نداشتند. استعمار حاكم بر شبه قاره نیز كه منافع
خود را در استمرار این تفرقه و جدایی می دید، به آن دامن می زد. در چنین
فضایی، مسلمانان كه در اقلیت قرار داشتند، چنان دچار زندگی ذلت بار و رقت
آمیزی بودند كه هیچ امیدی به بهبود اوضاع نمی رفت و اگر اعتراض و زمینه ی
انقلابی به وجود می آمد، به سرعت سركوب می شد.
اقبال این مشكلات را میدید و از درون می سوخت. او ابتدا شخصی ملی گرا بود و آرزوی آشتی مسلمانان و هندوها را در سر می پروراند اما به زودی پی برد كه این خواسته هرگز تحقق نمی یابد و باید به فكر نجات مسلمانان از این اوضاع دردناك باشد.
وی از كودكی به واسطه ی رهنمودهای پدرش با قرآن آشنا شده بود و به توصیه ی او تلاش می كرد هربار چنان این كتاب آسمانی را تلاوت كند كه گویی بر او نازل میشود. بنابراین خیلی خوب با آموزه های قرآن آشنا بود. در فلسفه ی غرب و روش تعقل، به دلیل تحصیلات آكادمیك و در عرفان و تصوف ایرانی نیز به بركت موضوع رساله ی دكترایش، مهارت و تبحر داشت و با تلفیق دانسته هایش از این سه مشرب، جهان بینی خاصی به دست آورده بود.