به روایت حجتالاسلام شریفی گرگانی
این اشتباه بزرگ مصدق بود كه آقاى كاشانى را از صحنه خارج كرد، به همین خاطر دیگر نه مردم در صحنه بودند و نه دین. تنها عدهای ملیگرا بودند که 24 ساعت هم نتوانستند دوام بیاورند و شكست خوردند.
انتشار به بهانه سالروز بازگشت آزادگان به میهن
اسیران قبل از خروج در مقابل میز نماینده صلیب سرخ، لحظاتی میایستادند و به سؤالی پاسخ میدادند. نمیدانستم این گفتگوی کوتاه چه هست، تا وقتی نوبتم رسید. سؤال این بود: «آیا میخواهی به ایران برگردی یا میل داری به عراق و یا هر کشور دیگری پناهنده شوی؟» سؤال بسیار مسخرهای بود. ولی من که نمیتوانستم همه احساسم را نسبت به این سؤال بیان کنم، لبخندی زدم و جواب منفی دادم و از پای آن میز هم گذشتم...
نقشه کیم روزولت علیه انقلاب اسلامی
اعلیحضرت که از شنیدن حرفهای کیم [روزولت] به وحشت افتاده بودند، گفتند: «این طرح مثل قصههای جیمز باند است.»
به روایت دیپلماتها
موضوع سلمان رشدی و فتوای امام كه منجر به فراخوانی سفرا شد؛ یكی از دوران درخشان جمهوری اسلامی است. تایم مقالهای در آن دوران نوشت كه «موضوع سلمان رشدی تقابل اسلام ناب با غرب است» و ما در این تقابل پیروز شدیم، زیرا لغو فتوا كه خواستهی غرب بود محقق نشد و آنها سفرای خود را بازگرداندند.
برگی از خاطرات آیتالله بدلا
عجيب اينجاست که همين جماعت قزاق که خود را سينهچاک امامحسين(ع) مىدانستند، تغيير مشى دادند و دشمن عزاداران سيدالشهدا شدند و حتى شب عاشورا، بچههايى را که «حسين حسين» مىگفتند، مورد تعقيب قرار مىدادند. در نهايت، عزادارى مراجعه کرده، ثبت نام نمايند و آموزش وعظ و خطابه ببينند و بعد به سخنرانى بپردازند. البته روضهخوانى همچنان قدغن بود.
انتشار برای نخستینبار | برگی از خاطرات کونیکو یامامورا(سبا بابایی)
گاردیها به پادگان حمله کردند. مردم شبها سیبزمینی و اینها میپختند و از بالای دیوار برای افسران نیرو هوایی میبردند. از در شمالی پادگان اسلحه به مردم میدادند.
يكى از خصوصيات برجسته اخلاقى كه در ميرزا محمد ثقفى مشاهده كردم، اين بود كه ايشان اشتباهات علمى و اخلاقى ديگران را با بيانى بسيار محترمانه و محرمانه به آنان يادآور مىشدند؛ بهنحوى كه شخص مخاطب نهتنها دچار تكدّر خاطر نمىشد؛ بلكه شادمان مىگشت.
روایتی از محرم 1342
رسول پرویزی، پیاده شد و سریعاً جلوی طیّب آمد و پس از سلام گفت: «طیّبخان! این کاری که کردهای [نصب عکسهای امام جلوی علامت] کار درستی نیست. آن عکسها را بردار، طیّبخان! بدجوری میشود.» طیّب با متانت و وقاری که مخصوص خودش بود، خیلی صریح گفت: «بشود!»
به بهانه رحلت آیتالله بافقی
رضاخان، آقا شیخ محمدتقی را با خود به تهران میبرد و او را حبس میکند و بعد هم آقاشیخ را به تبعید به حضرت عبدالعظیم(ع) میفرستد. پس از رفتن رضاخان از ایران، آشیخ محمدتقی به قم بازگشت و مدتی هم در قم بود.
امام خمینی گفتند: ما باید شیخ فضلاللههایی داشته باشیم و شما باید یکی از آنها باشید، یعنی باید آماده باشید برای بالای دار رفتن...