مروری بر علل ناکارآمدی جبهه‌ ملی ایران

عملکرد جبهه‌ ملي ایران نشان می‌دهد که این جریان در مدت حدود 32 سال فعاليت پراکنده‌ خود در ايران (آبان 1328 تا خرداد 1360) و حتي بعد از اين تاريخ در خارج از کشور با شکست‌ها و ناکامي‌هاي بسياري مواجه بوده است. فقدان برنامه منسجم، فقدان پایگاه اجتماعی، ضعف ایدئولوژیک، فقدان رهبری جریان‌ساز و کاریزماتیک، اعتماد بیش از اندازه به غرب و وابستگی برخی اعضاء به خارج، از جمله علل ناکارآمدی جبهه ملی است که مجموع این دلایل سبب شد جریان ملي‌گرايي عملکرد شايان توجهي از خود بروز ندهد. طی دهه‌های بعد نیز عدم جذب نيروهاي جوان و بالا رفتن سن فعالان سال‌هاي 1332 منجر به حذف تدريجي آنان از دایره سیاسی ‌گرديد. ملي‌گراها پس از دوم خرداد 1376 در قالب نيروهاي ملي و ملي‌ـ مذهبي به فعاليت‌هايي دست زدند، اما اين دوران هم دوام زيادي نيافت و آنان دوباره به انزواي سياسي روي آورده و از صحنه‌ سياسي ايران حذف شدند.
يکشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۸ - ۱۴:۲۶

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ جبهه‌ ملي ایران در مدت حدود 32 سال فعاليت پراکنده‌ خود در ايران (آبان 1328 تا خرداد 1360) و حتي بعد از اين تاريخ در خارج از کشور با شکست‌ها و ناکامي‌هاي بسياري مواجه بوده است. فقدان برنامه منسجم، فقدان پایگاه اجتماعی، ضعف ایدئولوژیک، فقدان رهبری جریان‌ساز و کاریزماتیک، اعتماد بیش از اندازه به غرب و وابستگی برخی اعضاء به خارج، از جمله علل ناکارآمدی جبهه ملی است که مجموع این دلایل سبب شد جریان ملي‌گرايي عملکرد شايان توجهي از خود بروز ندهد.

این نوشتار به بررسی علل ناکارآمدی جبهه ملی در ایران می‌پردازد.


1- فقدان برنامه منسجم

در دوران‌های مختلف فعاليت جبهه‌ ملي، يکي از نقاط ضعف ملي‌گرايان به طور اعم و رهبران جبهه‌ ملي به طور اخص، نداشتن برنامه‌ منسجم بود. آنان براي رفع نابساماني‌هاي اقتصادي ـ اجتماعي ايران هرگز برنامه‌ جامع و مشروحي ارائه ندادند. در دوره‌ دکتر مصدق هدف اصلي وي ملي شدن صنعت نفت بود و اظهار مي‌داشت پس از موفقيت در اين امر کنار خواهد رفت. آنان براي انجام اين اقدام بسيار مهم نيز برنامه‌ خاصي نداشتند و اگر پشتيباني مردم و رهبران مذهبي نبود، هرگز صنعت نفت به مرحله ملی شدن نمی‌رسید.

در دوره‌ دوم فعاليت جبهه‌ ملي نيز تنها با تغيير شرايط روابط ايران و آمريکا و نخست‌وزيري علي اميني ملي‌گرايان مجدداً فعاليت خود را شروع کردند و در اين دوره نيز برنامه‌ مشخصي نداشتند و بين فعالان جبهه‌ ملي و دکتر مصدق نيز اختلاف ديدگاه و سليقه‌ بسياري وجود داشت. اين شرايط منجر به از بين رفتن فعاليت آنان در اين دوره گرديد. در همين دوره اختلاف ديدگاه رهبران جبهه‌ ملي که در زندان به‌سر مي‌بردند براي حمايت و يا عدم حمايت از حرکت مردمي 15 خرداد سال 1342 قابل توجه مي‌باشد.

در دوره‌ سوم فعاليت جبهه‌ ملي (جبهه‌ ملي چهارم) يعني دوره‌ انقلاب اسلامي در حالي که مردم خواهان نابودي رژیم پهلوی بودند، جبهه‌ ملي به شعارهايی چون «شاه بايد سلطنت کند، نه حکومت»، «انتخابات آزاد» و «استقرار حاکميت ملي» کفايت کرد. جبهه‌ ملي حتي پس از ديدار کريم‌ سنجابي با امام خمینی در پاريس و انتشار اعلاميه‌ سه ماده‌اي هنوز خواهان ديدار با شاه و سوار شدن بر امواج انقلاب بودند. آنان مي‌خواستند جهت انقلاب را به سمت منافع خود و حاميان جبهه‌ ملي هدايت نمايند.

نداشتن برنامه و اتخاذ سياست‌هاي ضد و نقيض از سوی جبهه ملی پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز همچنان ادامه يافت و حتي در مواردي پررنگ‌تر از دوره‌ قبل از پیروزی انقلاب بود. همين امر تأثير مستقيم بر انحلال جبهه‌ ملي در سال 1360 داشت.


2- اشتباهات رهبران

رهبران جبهه‌ ملي در دوران مورد بحث به دفعات زياد دچار اشتباه در تصميم‌گيري شدند و اين امر در عدم موفقيت ملي‌گراها و دلسرد شدن مردم از آنان نقش بسيار زيادي داشته است. اقدام دکترمصدق در انحلال مجلس شوراي ملي و برگزاري همه‌پرسي، بي‌اعتنايي و مخالفت با آيت‌الله کاشاني، عدم پيش‌بيني کودتا، برگزيدن برخي از اطرافيان خود به مقامات بالاي سياسي ـ نظامي که به وي خيانت کردند، نداشتن روحيه‌ انقلابي از جمله اشتباهات او محسوب مي‌شود. در مجموع عملکرد و رفتار دکتر مصدق در روزهاي متصل به کودتا به‌گونه‌اي بود که اساساً اجراي کودتا را عملي‌تر مي‌ساخت، تا جايي که محمدرضا پهلوي در کتاب «مأموريت براي وطنم» مي‌نويسد: «واقعاً چنانچه به مصدق خوشبين نبودم و سوابق وي را نمي‌دانستم، هيچ دليلي وجود نداشت که بتوانم ثابت کنم که وي مخالف کودتاي 28 مرداد بوده است».

در دوره‌ دوم جبهه‌ ملي نيز مصدق نتوانست به‌عنوان رهبر و پيشکسوت ملي‌گرايان ميان گروه‌هاي تشکيل‌دهنده‌ جبهه‌ ملي هماهنگي ايجاد نمايد. در اين زمان دکتر مصدق با حمايت از نظر دانشجويان در مقابل رهبران جبهه‌ ملي سرانجام سبب شد تا اين جبهه بدون تلاش رژيم پهلوي از بين برود و رژيم پهلوي نيز از تشکيل جبهه‌ ملي سوم جلوگيري نمود. اين اشتباهات و کشمکش ميان رهبران جبهه‌ ملي در دوره‌ انقلاب اسلامي نيز وجود داشت و انتخاب شاپور بختيار به نخست‌وزيري حکومت پهلوي و اخراج وي از سوي جبهه‌ ملي دليل بر اين مدعا مي‌باشد.


3- عدم جذب مردم و طبقه جوان

در طول فعاليت جبهه‌ ملي دامنه‌ نفوذ آنان محدود به طبقه‌ تحصيلکرده‌ شهرنشين مي‌شد. از سوي ديگر تأکيد جبهه‌ ملي به جدايي دين از سياست سبب مي‌شد تعداد زيادي از مردم مسلمان و مذهبي از نزديک شدن به آنان خوداري نمايند.

به‌جز دوران ملي شدن صنعت نفت که به سبب همراهي رهبران مذهبي و شور ملي، مردم وارد جريان سياسي جامعه شده بودند، در ساير دوران تعداد طرفداران جبهه‌ ملي اندک بود. اين امر در دوران انقلاب اسلامي نيز به خوبي قابل مشاهده است.

سال‌ها بعد قندچي يکي از طرفداران جبهه‌ ملي مي‌نويسد: «من از او ] دکتر سنجابي[ پرسيدم که چرا جبهه‌ ملي آن‌قدر در زمان انقلاب 1357 بي‌طرفدار بود؟ دکتر سنجابي به من پاسخ داد که علت اصلي به وجود آمدن دو جنبش در ميان جوانان در سال‌هاي بعد از 15 خرداد 1342 بود. يکي از آنها جنبش حسينيه‌ ارشاد شريعتي و ديگري جنبش چريکي بود».

سام قندچي اعتراف مي‌کند هنگامي که دکتر سنجابي از مقام خود به‌عنوان وزير امور خارجه‌ دولت موقت بازرگان استعفا داد، براي گردهمايي عمومي و مصاحبه با او که در مقر جبهه‌ ملي در ميدان انقلاب برگزار شد، حتي دويست نفر هم در آنجا حضور پيدا نکرده بودند.

اين اعتراف و عکس‌العمل مردم در قبال حکم ارتداد جبهه‌ ملي از سوي امام‌خميني نشان‌دهنده‌ آن است که آنان در ميان توده‌ مردم جايگاهي نداشتند و به همين سبب به مرور زمان به راحتي از حافظه‌ مردم محو شدند.


4- ضعف ایدئولوژیک

هر سازمان و جريان سياسي بايد داراي حداقل اصول کلي باشد که نقش ايدئولوژي را براي آن سازمان بازي کند. ايدئولوژي در يک سازمان ضامن ايمان و تعيين نيروهاي وفادار است و به همين دليل نبايد از مواضع ايدئولوژيک و اساسي خود عقب‌نشيني کند. در غير اين صورت نيروهاي وفادار دچار شک و شبهه خواهند شد.

در صورتي که يک حرکت و جنبش بدون پي‌ريزي مواضع ايدئولوژيک ثابت دست به عمل بزند، ممکن است در زماني اندک بر اثر فعل و انفعالات جامعه‌شناختي بعضي از الگوهاي رفتاري و سياسي سازمان نزد نيروهاي وفادار به ايدئولوژي تبديل شده و جاي خالي آن را در سازمان پر کند. در اين مرحله سازمان شديداً دچار بحران خواهد شد و به بن‌بست کشيده مي‌شود.

ضعف پايه‌هاي ايدئولوژيك اين جبهه سبب شد در آغاز قانون نه ماده‌اي ملي کردن صنعت نفت به يک ايدئولوژي تبديل شود و کوچک‌ترين انعطاف در اجراي آن با خيانت به نهضت ملي هم‌معنا گردد. رهبران جبهه‌ ملي نيز به اين ضعف اعتراف داشتند، اما به دليل متنوع بودن ترکيب داخلي نهضت ارائه‌ مطلق هر ايدئولوژي در کوتاه‌مدت نه تنها امکان‌پذير نبود، بلکه باعث انقباض بيشتر نهضت در آن مرحله‌ حساس مي‌شد و در نتيجه انشعابات را تشديد مي‌کرد.

دکتر مصدق نيز به اين امر اعتراف کرده و در نامه‌ خود به مهندس بازرگان مي‌نويسد: «شما کاري را که ما فرصت و توجه نکرده بوديم، يعني پايه‌ريزي ايدئولوژيک و سازماني براي مبارزه‌ ملي، انجام داديد».

با وجود اين سران جبهه‌ ملي در دوران بعد نيز از اين موضوع عبرت نگرفته و همان راه گذشته را ادامه دادند. به اين ترتيب اين ضعف تا پايان وجود داشت و در تضعيف و نابودي ملي‌گراها نقش مهمي ايفا كرد.


5- وابستگی برخی از اعضا به خارج از کشور

وابستگي به خارج و يا به عبارتي سرسپرده‌ برخي از اعضا به بيگانگان يکي از نقاط ضعف جبهه‌ ملي بود که در دوران مختلف وجود داشت؛ به‌صورتي که در همان هنگام نبرد جبهه‌ ملي با دشمنان خارجي، برخي از عناصر رده بالاي آن سرگرم مذاکرات و دريافت نحوه‌ عملکرد خود از خارجي‌ها بودند. ساده‌انديشي و خوش‌باوري نسبت به بيگانگان يکي ديگر از نقاط ضعف اين گروه محسوب مي‌شود که در دوران مختلف به دفعات تکرار شده است. در مورد برخي از اعضاي جبهه‌ ملي وابستگي به بيگانگان از مرحله‌ خوش‌باوري به مرحله‌ وابستگي رسيد، به‌طوري که همچون انقلاب مشروطيت برخي حقوق ماهيانه از کشورهاي خارجي دريافت مي‌نمودند.

جبهه‌ ملي با وجود آنکه توسط آمريکا در 28 مرداد 1332 شکست خورد، اما رهبران جبهه‌ ملي نسبت به اين کشور خوش‌بين بودند و اين خوش‌بيني احتمال وابستگي آنان را به اين کشور افزايش مي‌داد. در ماه‌هاي آخر سلطنت محمدرضا پهلوي اين وابستگی به‌خوبي ديده شد گرچه شايد برخي ناخواسته وارد اين جريان شده و گاهي در بين راه مسير خود را تغيير مي‌دادند، اما شکي نيست که در طول فعاليت جبهه‌ ملي تعدادي از رهبران آن از وابستگان به آمريکا بوده و از طريق اين کشور تقويت شده و منافع مالي و اعتبار سياسي و اجتماعي به دست مي‌آوردند.

علاوه بر این می‌توان اعتماد بیش از حد مصدق به عنوان رهبر جبهه ملی به آمریکا را نیز از جمله دیگر دلایلی دانست که ناکارآمدی جبهه ملی را در همان ابتدای راه به اثبات رساند. او با اعتماد بیش از حد به آمریکا در آستانه کودتای 28 مرداد زمینه‌های سقوط خود را فراهم کرد.

طی دهه‌های بعد نیز عدم جذب نيروهاي جوان و بالا رفتن سن فعالان سال‌هاي 1332 به بعد هم منجر به حذف تدريجي آنان ‌گرديد. ملي‌گراها پس از دوم خرداد 1376 در قالب نيروهاي ملي و ملي‌ـ مذهبي به فعاليت‌هايي دست زدند، اما اين دوران هم دوام زيادي نيافت و آنان دوباره به انزواي سياسي روي آورده و از صحنه‌ سياسي ايران حذف شدند. به اين ترتيب در اين مدت طولاني جبهه‌ ملي عملکرد قابل توجهي از خود بروز نداد و شايد بتوان قبول کرد که همچون اعتراف برخي از اعضاي آن، دشمنان جمهوري اسلامي آنان را در «آب نمک خواباندند» تا بتوانند در فرصتي مناسبي از آنان براي رسيدن به اهداف خود بهره‌برداري کنند.


این خبر را به اشتراک بگذارید:
ارسال نظرات