پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حجت الاسلام رحیمیان از طلاب انقلابی و نزدیکان امام خمینی در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است نقل می کند: نیمه شب ۱۲ محرم مصادف با ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ امام دستگیر شد و روز ۱۵ خرداد مردم در تهران و بسیاری شهرهای دیگر قیام کردند و هزاران نفر به شهادت رسیدند و تا چندین روز در بیشتر شهرها، بازارها و مغازه های خیابانها تعطیل و در اعتصاب به سر میبردند.
در اینجا خاطرهای را که شهید آیت الله حاج آقا مصطفی برایم نقل کرد، روایت میکنم: سرهنگ مولوی فرمانده کماندوهای شاه در مدرسه فیضیه و رییس ساواک تهران بود. حضرت امام در سخنرانی خود (در روز عاشورا) ضمن صحبت از ماجرای جنایت بار فضیه وقتی میخواستند از سرهنگ مولوی نام ببرند، فرمودند: «آن مردک آمد در مدرسه فیضیه؛ حالا اسمش را نمیبرم. آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را میبرم...»
با دستگیری امام در ۱۵ خرداد مرحوم حاج آقا مصطفی از حضرت امام نقل کرد که در همان ابتدای استقرار در زندان، سرهنگ مولوی وارد شد و با همان ژست قلدرمآبانه و بی ادبانهای که داشت، با لحن مسخره آمیزی گفت: «آقا، تازگی دستور ندادهاید که گوش کسی را ببرند؟»
او با این سخن خواسته بود که نیش زهرآگین خود را بزند و به خیال خودش، با این طعنه، روحیه امام را تضعیف کند، ولی امام بعد از چند لحظه سکوت، با آرامش سرشان را بلند میکنند و با لحنی مطمئن و محکم میفرمایند: «هنوز دیر نشده است.»
در آن روزها انتظار میرفت سرهنگ با خوش رقصیها و تواناییهایی که در ساواک از خود نشان می داد، ارتقا یافته و احیانا به مقام ریاست کل ساواک برسد؛ ولی دیری نگذشت که همه چیزمعکوس شد. ستاره بخت سرهنگ افول کرد و بعد از چندی در حادثه سقوط هلیکوپتر به هلاکت رسید. بدینگونه، بدون آنکه خیلی دیر شود در حقیقت گوش او بریده شد.