پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روز 16 اردیبهشت 1343 بود که خبر رحلت آیتالله روحالله کمالوند در سطح کشور منعکس و باعث اندوه مردم به ویژه در تهران، قم، لرستان و خرمآباد شد. با انتشار این خبر مردم دسته دسته برای شرکت در مراسم تشییع آیتالله کمالوند حرکت کردند.
آیتالله طاهری خرمآبادی که چندی قبل از رحلت آیتالله کمالوند با او ملاقات کرده بود، در بخشی از کتاب خاطراتش که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است میگوید: دو سه روز بعد از اینکه امام به قم منتقل شده بودند، عمویم مرحوم حاج سیداحمد طاهری با چند نفر دیگر برای دیدن امام به قم آمدند. بعد به اتفاق آنها از قم برای دیدن آقای کمالوند به تهران رفتیم.
دیداری که میسر نشد...
در آنجا آقای کمالوند به ما گفت که من قصد دارم یک هفته دیگر بیایم قم و امام را ببینم. البته هنوز وضع مزاجی ایشان خوب نبود. در آن سفر ما یک عیادتی از ایشان کردیم و به قم برگشتیم. یک هفته یا دو هفته بعد که حال ایشان یک مقداری بهتر میشود و سیر درمانی و معالجاتی ایشان روی روال خودش میافتد، آقای کمالوند از یکی از اقوامش درخواست میکند که فردا بیاید تا برای دیدن امام به قم بروند. اما متأسفانه همان روز یا فردای آن روز ایشان دوباره سکته میکند و دار فانی را وداع میگوید.
اتفاقا آن شبی که صبحش ایشان سکته کرده بود، قرار بود که حاج آقا مصطفی و اخوان محترم تهرانی (حاج آقا مرتضی و حاج آقا مجتبی تهرانی) برای شام به منزل ما بیایند. من تا آن موقع از فوت آقای کمالوند مطلع نبودم. آن وقتها که ارتباط تلفنی مستقیم نبود. حتی برای تماس با تهران هم باید از تلفخانه اقدام میکردیم. من غروب به منزل آمدم تا خودم را برای آمدن میهمانانم آماده کنم که یکی از فضلای خرمآباد، آقای آدینهوند که در قم به تدریس و تدریس مشغول بود، آمد به منزل و گفت شما بیائید منزل امام. البته آن وقت «امام» نمیگفتند؛ میگفتند «حاجآقا».
اول که این طوری گفت من خیلی وحشت کردم. واقعا یک شوکی بر من وارد شد. خیال کردم برای امام حادثهای اتفاق افتاده است. به هرحال از فوت آقای کمالوند خیلی ناراحت شدم و همان موقع بلند شدم و رفتم به منزل امام و جریان را به حاجآقا مصطفی گفتم. ولی در عین حال قرار شد که جلسه میهمانی ما به هم نخورد. بعدا معلوم شد که خبر فوت آقای کمالوند به خرمآباد، زودتر از قم رسیده و دستههای و گروههای زیادی برای شرکت در تشییع جنازه ایشان به طرف تهران حرکت کردهاند. عدهای از علمای خرمآباد از جمله حاجآقا عیسی جزایری هم به اتفاق چند نفر دیگر از آقایان در سر راهشان به تهران، همان شب به منزل ما وارد شدند که حاجآقا مصطفی و اخوان تهرانی (حاجآقا مرتضی و حاجآقامجتبی) هم حضور داشتند. آن شب جلسه میهمانی ما به این شکل برگزار شد و همه از فوت آقای کمالوند متأثر و ناراحت بودیم.
تأثر شدید امام از ارتحال آیتالله کمالوند
حاجآقا مصطفی آن شب خبر رحلت آقای کمالوند را به امام نداده بود. ایشان فردا صبح جریان را به امام گفته بود. حاجآقا مصطفی که طبع خیلی شوخی داشت، میگفت: من با اینکه خیلی خوشم میآید که به دیگران خبر فوت اشخاص را بدهم، اما هنگامی که خبر رحلت آقاي کمالوند را به امام دادم، پشیمان شدم؛ چرا که امام خیلی ناراحت شدند. میگفت به قدری امام ناراحت شدکه من پشیمان شدم چرا این خبر رابه امام دادم.
در هر صورت، فردا صبح من به منزل امام رفتم. دیدم امام از منزلی که محل استراحتشان بود و مقابل همین منزل فعلی است، دارند بیرون میآیند و چهره ایشان بسیار گرفته و متأثر به نظر میآید. به من فرمودند که وقتی جنازه را آوردند مرا خبر کنید.
ممانعت اولیه از شرکت مردم در مراسم تشییع آیتالله کمالوند
از خرمآباد جمعیت زیادی با اتوبوس و سواری جهت تشییع به تهران آمدند، به طوری که در پلیس راه حسنآباد جلوگیری میکند و نمیگذارند وارد تهران شوند. شاید پلیس از کثرت جمعیت با توجه به اوضاع و شرایط و آزاد شدن امام وحشت میکند؛ ولی با اقدام بعضی از افرادی که همراه جمعیت آمده بودند و تماس با بعضی از مسوولین دولتی، منع برداشته میشود.