پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ روایت مجاهدتهای حسین شیخالاسلام
را باید از یاران دیرین و همراهان چندین و چند سالهاش شنید که این روزها با حسرت
از مردِ میدان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران میگویند.
سید
احمد دستمالچیان یکی از همان افرادی است که از دهه شصت با مرحوم شیخالاسلام همگام
و همراه است و ناگفتههای فراوانی از نقش حسین شیخالاسلام در عرصه دیپلماسی دارد.
متن
زیر حاصل گفتگوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی با سید احمد دستمالچیان است که در ادامه
از نظر میگذرد.
بسماللهالرحمنالرحیم. به عنوان مقدمه بفرمایید در تمام این سالها شخصیت
حسین شیخالاسلام را چگونه یافتید؟
احمد دستمالچیان: مرحوم شیخالاسلام از انسانهای
والا و با انگیزهای بود که بنده افتخار شاگردی ایشان را داشتم. همچنین گام به گام
و نفس به نفس ایشان در وزارت خارجه تحت نظر و اشراف وی کار کردم. ایشان انسان
بسیار فوقالعادهای بود. هم شخصیت هدفمند و با انگیزهای داشت، هم پرشور و
انقلابی، هم متدین و متعهد و هم سیاستمدار بود. معمولا جمع این صفات در یک
سیاستمدار کار سختی است. در عین حالی که انقلابی باشد و شور انقلاب و آرمانها در
وجودش موج برند در همان حال سیاستمدار هم باشد، وجود این دو صفت و مشخصه با هم در
یک فرد کمی سخت است.
ولی
ایشان به معنای واقعی کلمه یک دیپلمات بود. دوستان در وزارت خارجه ایشان را «شیخ
دیپلمات» نامگذاری کرده بودند و این نامگذاری حق هم هست. به هر حال ایشان توسط
شهید رجایی در راس کار قرار گرفتند. با انتخاب ایشان عهدهدار معاونت سیاسی وزارت
خارجه شدند. این پست دارای قدرت و اختیارات کافی است و تنظیمکننده روابط ایران با
کل دنیاست. به هر حال ایشان این سنگر را در وزارت خارجه به دست گرفتند و به خوبی
هم آن را مدیریت کردند.
*** درب اتاقش به روی همه باز بود ***
مرحوم
شیخالاسلام دارای صفات و برجستگیهای خاص اخلاقی بودند. اولا بسیار فعال بود و خستگیناپذیر
بود. تحت هیچ شرایطی لحظهای از زمان خود را در وزارت خارجه به بطالت نمیگذراند.
دوم اینکه بسیار متواضع و خاکی بود. با اینکه معاونت سیاسی وزارت خارجه یک مقام
بالای سیاسی است ولی ایشان همیشه درب اتاقش حتی بر روی کارمندان ساده هم باز بود. بچهها
میتوانستند مراجعه کنند و مشکلاتشان را مطرح نمایند. حتی گاهی وقتها بنده شاهد
بودم در اوج جلسات سنگین اگر کسی مراجعه میکرد قدر 3 الی 4 دقیقه به دوستان میگفت
جلسه را ادامه دهید، ایشان به اتاقش مراجعه میکرد و با شخص مراجعهکننده صحبت میکرد.
هرگز امکان نداشت شخصی به ایشان مراجعه کند و با درهای بسته مواجه شود. مردمداری یکی
از ویژگیهای بارز ایشان بود.
با
زیردستان خود رفاقت داشت. در تمام مدتی که در طول این سالیان بنده همراه ایشان
بودم هیچ زمانی ندیدم که از موضع قدرت و برتری با زیردستان خودش رفتار کند در عین
حال مدیر جدی بود. هنگام مسئولیت و برعهده گرفتن کار جدی بود. دفتر پیگیری تشکیل
داده بود و امور را پیگیری میکرد و در صورت عدم حصول نتیجه، افراد دفتر را احضار
میکرد. در انجام کارها در عین حال که صمیمی، مهربان و متواضع بود در مقابل در اخذ
مسئولیت محکم بود. زیرا مسئله مسئله کشور و مردم بود که برایش خیلی اهمیت داشت.
اهتمام
زیادی به شور و مشورت داشت با اینکه خودش شخصیتی فهیم و زیرک داشت ولی خودش را
مستغنی از شور و مشورت نمیدانست. هر روز یا یک روز در میان ساعت 8 مدیران بخشهای
مختلف گزارش خبری روز را ارائه میکردند. بحث تحلیلی انجام میشد با این شیوه
ایشان دائم در حال اخذ مشورت و شور بود و اگر نظر جمع بر یک موردی ارجحیت داشت
ایشان نظر خودشان را کنار میگذاشتند.
معمولا
ایشان ساعت 7 صبح سر کار میآمدند حتی زودتر از دیگران از طرفی هم دیرتر از همه به
منزل میرفتند. اصولا ساعت 11 شب به خانه میرفتند و در این بازه زمانی به غیر از
کارهای معمول چندین جلسه را هم مدیریت و شرکت میکردند. همه این اوقات با هم بودیم،
با هم سر کار میرفتیم و با هم برمیگشتیم و حتی در مواقعی در مسیر خانه میگفت که
فلانی ما امروز نتوانستیم برخی کارها را انجام بدهیم. به عبارتی خودش را مدیون میدانست.
ایشان
بسیار متعبد بود. در اوج جلسات سنگین و حساس به محض شنیدن صدای اذان صحبت را قطع
میکرد بعد از ادای نماز جماعت برمیگشت؛ اگر جلسهای بود ادامه میداد.
*** موضعگیری بر اساس آرمانهای امام و انقلاب ***
ایشان
نسبت به آرمانهای انقلاب و امام بسیار دغدغه داشت و از لحاظ وجودی یک فرد انقلابی
بود. این مسئله در وجود ایشان هضم شده بود و این ملکه شدن رفتار انقلابی در ابعاد
شخصیتی ایشان متعاقبا در مشی سیاسی وی نیز تاثیر گذاشته بود مثلا اگر میخواستند
یک تصمیم سیاسی بگیرند حتما باید متناسب با آرمانهای انقلابی میبود. اگر خلاف
این بود هرگز نمیگذاشت این مسئله عملی بشود.
یکی از
کارهای مهمی که ایشان انجام میدادند شاید هم خارج از عرف بود این بود که اگر
مطلبی برای بررسی میآوردند ایشان برای حل آن با تلفن خودشان به شخصی که در این
زمینه میتوانست کمک کند تماس میگرفت. مثلا به دفتر امام یا حاج احمدآقا زنگ میزد
ملاحظه خاصی نداشت. هدفش انجام شدن کار انقلاب بود. گاهی وقتها ممکن بود که با
درهای بسته مواجه شود ولی خودش را موظف به انجام این کار میدانست. چون نیت ایشان
در این راستا خالص بود اکثرا موفق میشد و این تماسها بیحاصل و بینتیجه نمیماند.
در
حقیقت بازوی توانا و پر قدرتی برای وزارت خارجه بود. تا وقتی ایشان حضور داشتند
وجهه انقلابی وزارت خارجه حفظ شده بود. در امر سیاست خارجی و روابط دیپلماتیک به
مسئله مقاومت و استکبارستیزی اهتمام داشت و در این مسیر از طریق استکبارستیزی به
مسئله قدرتیابی و هویتیابی کشور میرسید.
*** قدر شیخالاسلام در تأسیس مقاومت مغفول مانده است ***
به عنوان اولین سفیر جمهوری اسلامی ایران در لبنان ، نقش شیخالاسلام را در
تأسیس مقاومت بیان کنید.
احمد دستمالچیان: در مورد شهید حاج قاسم سلیمانی(ره)
خیلی صحبتها شده است و یکی از کارهایی که وی انجام داد و در تاریخ ثبت شد ساختارسازی
مقاومت هست. امروز زنجیره سازمانی مقاومت از لبنان تا یمن از لحاظ ساختاری به هم
مرتبط است و دارای ساختار و تشکیلات سیاسی و نظامی هستند. این کاری بود که شهید سلیمانی
در اواخر انجام داد و بسیار کار بزرگی است. در این راستا قدر شهید سلیمانی مشخص و
محفوظ است. ولی آنچه مغفول مانده، قدر مرحوم شیخالاسلام در تاسیس و بنیان مقاومت
است. در واقع ایشان حاج قاسم عرصه سیاست خارجه هستند که این بُعد ایشان کمتر مورد
توجه قرار گرفته است.
وجهه
همت اصلی ایشان این بود که مقاومت در لبنان که الان حزبالله است به درستی شکل
بگیرد. مرتب با رهبرانش در تهران و در وزارت خارجه جلسه داشتند جلساتی طولانی که
از شب شروع میشد تا صبح و یا از صبح شروع
میشد تا غروب. همین کار را در رابطه با هستههای مقاومت در داخل فلسطین هم انجام
داد و در این زمینه هم با رهبران مقاومت در خارج و هم همکاران خود در داخل شور و
مشورت میکرد تا بهترین نتیجه حاصل گردد. هیچگاه ندیدم که ایشان تکروی بکند یا تکبعدی
با مسائل برخورد کند. در نتیجه هسته اولیه مقاومت در اثر تلاشها و پیگیریهای
ایشان توانست که به صورت درست شکل بگیرد.
مصداق هم دارید؟
احمد دستمالچیان: یکی از
کارهایی که ایشان در همین راستا انجام میداد این بود که هماهنگی بین دستگاهها را
ایجاد میکرد. مثلا اگر در لبنان فلان دستگاه و فلان دستگاه حضور داشت و کار میکرد
ایشان معتقد بود که این دوگانگی و پراکندگی خوب نیست و در آخر به ضرر همه تمام میشود
لذا سعی میکرد آنهایی که ذیربط بودند زیر چتر خودشان بیاورند تا کارها را با
هماهنگی انجام بدهند.
*** ماجرای تشکیل کمیته لبنان ***
ایجاد
هماهنگی در کارها را بنده به ایشان گفتم او هم پذیرفت و از من خواستند که گزارشی
تهیه کنم. پس از تهیه گزارش آن را تایید کردند. سپس به تائید دکتر ولایتی رسید بعد
هم حضرت آقا نظارت کردند و تائید کردند. آقا خطاب به آقای دکتر ولایتی نوشتند :
«جنابعالی کمیتهای به نام کمیته لبنان تشکیل بدهید به ریاست خودتان و با حضور
نمایندگان سایر دستگاههای ذیربط که در آن جلسه کلیه کارهایی که باید انجام شود
هماهنگ بشود و بعد از اینکه تصویب شد برای ابلاغ به سایر دستگاهها ارسال شود و
نسخهای هم برای بنده ارسال گردد.»
در
نتیجه این حرکت باعث شد که هم هماهنگی بین دستگاهها به وجود بیاید هم دوستان ما
در منطقه بسیار خوشحال شدند و در پیشبرد برنامهها منسجم شدند. از طرف دیگر نیز
سفارتخانههای ما در لبنان و سوریه از وجود همدیگر مطلع شدند هم اینکه یک برکت
ویژهای داشت و آن برکت منجر به این شد که یک بولتن خاص به کلی سری با چهار عدد
تیراژ در وزارت خارجه تهیه شود و روزانه برای امام و حضرت آقا که رئیسجمهور بودند،
آقای هاشمی که رئیس مجلس بودند و آقای دکتر ولایتی ارسال گردد. بعدها به دلیل
مشکلات فنی این بولتن قطع شد. آقای دکتر ولایتی با بنده تماس گرفتند که چرا این
بولتن قطع شده است بنده هم توضیح دادم و ایشان فرمودند که حاج احمدآقا با بنده
تماس گرفتهاند و میگویند که امام پیگیر بولتن هستند. یعنی در این حد این اقدام
تاثیرگذار شده بود زیرا با این روش هم رهبران در جریان امور قرار میگرفتند هم
کارکنان و هم سایر دستگاهها در جریان قرار میگرفتند. هم منطقه هماهنگ بود و هم
اینکه دستگاهها پراکندهکاری و موازیکاری نمیکردند. در نتیجه آقای شیخالاسلام
با تمام توان تلاش میکردند که مقاومت حفظ بشوند.
*** ماجرای برخورد تند شیخالاسلام با عبدالحمید خدام ***
ایشان
در جمعبندی مطالب و خروجیهای جلسات
هیچگاه کوچکترین کوتاهی در تامین منافع ملی کشور نمیکرد و جایز نمیدانست. همین
انسان مهربان در برابر وزیر خارجه کشوری یا سفیر کشوری قرار میگرفت باید اگر حرف
تندی میزد، تند حرف میزد با عتاب و خطاب حرف میزد با تلخی صحبت میکرد. گاهی وقتها
ما احساس خوف میکردیم ولی ایشان با صلابت پیش میرفت. خاطرم هست در جلسهای با
عبدالحمید خدام یکی از چهرههای برجسته سیاسی جهان عرب که در آن موقع وزیر خارجه
سوریه بودند جلسهای داشتند وی شخصی بود که جهان عرب روی حرفهای او حساب میکرد و
کسی هم به دلیل زیرکی و فراست او جرات تعامل نمیکرد.
تازه وزیر خارجه سوریه کشور دوست و همپیمان ما بود!
احمد دستمالچیان: بله! بنده
یادم هست آقای شیخالاسلام در جلسهای بسیار جدی با اخم تا حدودی تند با او سر
مسائلی که در لبنان بود بحث کرد. حتی اگر بنا بود که از منافع کشور یا مقاومت یا
هر چیزی دفاع کند در مقابل هر کسی ایشان با صلابت برخورد میکرد و هرکسی که برای جلسه
با ایشان میآمد این موضوع را متوجه میشد و جانب احتیاط را رعایت میکرد. یعنی از
قبل خودشان را آماده میکردند تا جواب درست و حسابی داشته باشند چون اگر جواب درست
و حسابی نداشتند به طرف 24 ساعت فرصت میداد که جواب صحیح را بیاورد. آقای شیخالاسلام
برای سیاست خارجی یک شخصیت ویژه، یک هویت و یک برکت بود. طوری بود که در آن زمانی
که نیاز بود یک سیاست خارجی متناسب با آرمانهای انقلاب اسلامی و مواضع امام خمینی
شکل بگیرد فرد صحیح را شهید رجایی انتخاب کردند و در جای صحیح قرار دادند.
** ماجرای اولین دیدار بشار اسد با رهبر انقلاب ***
با توجه به اینکه ایشان مدتی در سوریه هم سفیر بود؛ خاطرهای در این رابطه
دارید که برای ما بگویید.
احمد دستمالچیان: وقتی حافظ
اسد مرحوم شده بود و بشار اسد میخواست سر کار بیاید ایشان میگفتند که خدمت آقا رفتم و به ایشان گفتم حافظ اسد رفت و
نمیدانیم بشار اسد چطور آدمیست؟ آقا فرمودند احتمالا مثل پدرش باشد شما نگران
نباشید. بعدا که آقای بشار تهران آمدند من در آن جلسه بودم. نحوه برخورد بشار با
آقا را دیدم یاد همان جمله آقا افتادم و دیدم که خیلی اصولیتر از پدرش هم هست.
یکی از حوادث سخت مقاومت در اواسط دهه شصت همان درگیری امل و حزبالله بود،
آقای شیخالاسلام خودشان هم در خاطراتشان گفتند که آن دوران روزهای بسیار تلخی
بود. چه خاطرهای از نقش مرحوم شیخالاسلام در آن دوره دارید؟
احمد دستمالچیان: آن مقطع،
مقطع بسیار مهمی بود که خود مرحوم شیخالاسلام به لبنان آمد. قبلا هم مرتب با بنده
در تماس مستقیم بود و تحولات را رصد میکرد. هیئتهای تشریفاتی نیز میآمدند ولی
ایشان به این نتیجه رسیدند که این رفت و آمدها نتیجه ندارد اینکه بیایند و چهار تا
عکس بگیرند و برگردند خوب نیست و حق مطلب ادا نمیشود. خودش به بیروت آمد. ما وقتی
خبردار شدیم ایشان آمده همه متوجه شدیم که باید جدی باشیم و کمر همت را ببندیم. بلافاصله
با همان هیبتی که داشت دستور داد که نمایندگان حزبالله و جنبش امل و مسئولین
سوریه و لبنان در بیروت به سفارت بیایند.
جلسات
تشکیل شد. این جلسات از صبح شروع میشد تا اذان صبح روز بعد. شاید یکی دو ماهی
اینطور بود که من حتی خانهام که 2 طبقه بالاتر بود نتوانستم بروم چون باید ایشان
را همراهی میکردم. مثلا روزی برای پنجاه یا صد نفر صبحانه، نهار، شام سفره پهن میشد.
به عبارتی سفارت شکلی دیگری به خود گرفته بود گاهی وقتها هم میگفت که میدانم خسته
میشوی، ولی اینکه اینها با هم در حال جنگ هستند درست نیست و باید کمکشان کنیم
مسئله حل شود. به عبارتی مدیریت همه این جلسات را خودش بر دوش میکشید و کارها را
پیش میبرد.
با این
اوصاف در همان اتاق کار بدون توجه به مقام و منزلتش در گوشهای روی کتش استراحت میکرد
و جالب این بود که یک ربع مانده به هشت من را از خواب بیدار میکرد و میگفت زودتر
کار را شروع کنیم. ایشان برای کارش انگیزه داشت و اگر فردی برای کاری انگیزه و هدف
داشته باشد هیچگاه خسته نمیشود و همیشه مشمول این آیه بود: «فاذا فرغت فانصب».
واقعا
وجود با برکت ایشان و آن کارهای شجاعانهای که در لبنان انجام میداد باعث شد که
خداوند راهها را باز کرده و این شد که بسیار مورد تاکید مقام معظم رهبری بود. البته
شجاعت هم داشت مثلا یک کمیته آتشبسی تشکیل شده بود که باید سفارت نظارت میکرد،
مسئول کنسول ما شخصی به نام سید حسین توخته شد. قرار بود او با چند نفر از دوستان
دیگر وسط میدان جنگ برود. پیش ما آمد و گفت فلانی من به دستور شما میروم وسط
میدان جنگ چکار کنم بروم یا نروم؟ من یک نگاهی به آقای شیخالاسلام کردم با سر
علامت تائید داد. بنابراین ایشان کسی نبود که هیچگاه در برابر دشمن بترسد همین
روحیه باعث شد که بچههای مقاومت نیز از این روحیه درس و الگو بگیرند و تشکیلات
خودشان را سازمان دهند پس ایشان یک نقش کلیدی و راهبردی در نضج گرفتن و به بار
نشستن درخت مقاومت داشت.
در همین زمینه درباره رابطه ایشان با سید حسن نصرالله بفرمایید.
احمد دستمالچیان: آقای
سید حسن نصرالله ایشان را خیلی دوست میداشت و خیلی با هم صمیمی بودند. سید حسن
فارسی بلد بود معمولا مرحوم شیخالاسلام با شوخی و محبت با ایشان رفتار میکرد و
آقا سید هم همینطور و بچههای حزبالله هم از این روحیه آقای شیخالاسلام خوششان
میآمد. خودش را قاطی آنها میکرد و آنها هم همراه میشدند و در این رفاقتها
بود که خیلی از امور هماهنگی میشد. آقای شیخالاسلام اهتمام جدی و ویژه داشت که
کارها در خصوص حزبالله پیگیری بشود.
نگرانی و دغدغه اصلیاش در تمام این سالها چه بود؟
احمد دستمالچیان: من
بارها مشاهده کردم که نگرانی اصلیاش تفرقه و دودستگی بود. خیلی از تفرقه بین
نیروهای انقلاب نگران و ناراحت میشد. سعی میکرد که با حلم و سعهصدر اختلافی که
بین دوستان در وزارت خارجه در این موضوعات پیش میآمد ورود کند. من میدیدم برخی
دوستان میآمدند و با ایشان خیلی تند صحبت میکردند در مورد خودشان، انقلاب و ... ایشان
تحمل میکرد، گوش میداد و با صبر و حوصله بدون اینکه طرف ناراحت بشود جواب میداد.
بزرگترین دغدغهاش همین اختلاف و این مسائل بود.
روایت بازنشستگی اجباری ایشان هم قصه جالبی است. هیچ واکنش خاصی به رفتنشان
از وزارت خارجه نداشتند؟
احمد دستمالچیان: برای
ایشان مطرح نبود که کجا هستند. برایشان پست و مقام مطرح نبود. تنها چیزی که
برایشان مهم بود خدمت، تحرک و پویایی انقلاب بود. گاهی بعضیها هستند که به پست و
مقام اصالت میدهند ولی ایشان چنین نظری نداشتند. نظرشان این بود هر پست و منصبی
هست اگر میتوانید کار کنید، خدمت کنید. ایشان هرجایی هم که میرفتند تحول ایجاد
میکردند مثلا با ورود به مجلس تحول ایجاد کرد. ایشان هم در بعد نمایندگی کارهای
بزرگی کرد و هم وقتی که مسئول بخش بینالملل مجلس بود.
ایشان
آرام نمینشست و کارهایشان را با وزارت خارجه هماهنگ میکردند. رفتوآمد هیئتهای دیپلماتیک
را اداره میکرد و با این کار سعی میکرد روابط پارلمانی کشورها ارتقا پیدا کند. بیکار
ننشست و کمیته فلسطین را فعال کرد. اجلاسهای بینالمللی برپا میکرد. در کل میتوان
گفت که انسان انقلابی را هر کجا بگذارند کار میکند. چون جسم و وجودش انقلابی است خود
به خود کار میکند. همین اواخر در مجمع جهانی تقریب باز هم فعال بود و در همان
راستا اقداماتی در جهت تقویت مقاومت کرد.
نظرشان راجع به مذاکره چه بود؟ مخصوصا در مقطع پذیرش قطعنامه با همین مسئله
برجام؟
احمد دستمالچیان: ایشان
نه اینکه مخالف مذاکرات باشند، بلکه مخالف آن مذاکرهای بود که زودهنگام صورت بگیرد
و در مقابل هیچ امتیازی دریافت نگردد. در دوره جنگ و بحث قطعنامه 598 ایشان میگفت
دشمن در خاک ماست بخواهیم مذاکرات را شروع کنیم آنها دست برتری دارند. ما نمیتوانیم
در موضع برابر ظاهر بشویم و بخواهیم امتیاز بگیریم. ما وقتی میتوانیم وارد مذاکره
شویم که موضع برابری داشته باشیم و دشمن نتواند خواستههای خودش را تحمیل کند. در آن
زمان باب شده بود که چرا این همه جنگ و ...؟
مثل
الان که در مورد برجام بحثهایی مطرح است و گاهی برخی حرفها بوی خیانت میدهد تحت
عناوین مختلف همچون: چه اشکالی دارد با آمریکا بنشینیم مذاکره کنیم! چرا باید
مذاکره کنیم وقتی که او به تعهدش عمل نکرده در حالی که ما به تعهدمان عمل کردیم. دوباره
در همین نقطه منهای صفر که هستیم بنشینیم چند امتیاز دیگر هم بدهیم و هیچ کاری
نکنیم این چه منطقی است؟ مرحوم شیخالاسلام دقیقا در آن موقع در مسئله جنگ همین
موضع را داشتند و اگر مخالفتی میکردند در همین راستا بود. ایشان منطق داشتند و میگفتند
اگر ما به مذاکره میرویم یا باید برابر باشیم یا موضع برتر داشته باشیم.
واکنش ایشان به پذیرش قطعنامه چه بود؟
احمد دستمالچیان: قبل از
اینکه قطعنامه شکل بگیرد ایشان فوری جلساتی برگزار کرد که هم آمادگی ذهنی به وجود
بیاید و هم از فرصت استفاده کند برای اینکه ملات کار تهیه بشود با این فرض که
قطعنامه را قبول کنیم ما باید جلوتر محاسباتمان را کرده باشیم. یعنی در آن واحد با
یک تیر دو نشان را میزدند هم ذهنیت دوستان را منتقل میکرد و هم دستور کار را
آماده میکرد. برای ورود به اوضاعی که پیش میآمد ایشان این هنرهای بزرگ را داشت در
عین حال که انسان زیرکی بود اسرار انقلاب را حفظ میکرد و حتی به نزدیکترین
دوستان مسائل را مطرح نمیکرد.
نکته پایانی اگر هست بفرمایید.
احمد دستمالچیان: ایشان
زمین و زمان نمیشناخت. وجودش وقف انقلاب بود. ایشان ملاحظه نمیکرد که طرف مقابل چه
کسی هست، کاری را که باید انجام بدهد، انجام میداد. ایشان در اتاق کارش سه خط تلفن
داشت. یک خط سیاسی بود، یک خط داخلی وزارت خارجه بود و دیگری هم خط عادی داخلی بود.
برخی اوقات میدیدم دو تا گوشی در یک دست و یک گوشی در دست دیگر مشغول مذاکره و
صحبت هست و پیامهای مختلف را از طریق این سه خط منتقل میکرد.
در عین
حال هم یک سجادهای در اتاقش بود و به وقت نمازش را میخواند و اجازه نمیداد
هیچکس با کفش داخل اتاق برود. گاهی وقتها که جلسات خیلی حساس بود هنگام نماز همانجا
جلسه را تعطیل میکرد و معمولا هم نماز فرادا نمیخواند. در عین حال اتاق کارش
مسجدش هم بود. خیلی هم خدا ترس بود گاهی میدیدم در نماز گریه میکرد و به شدت
عرفانی بود. همین اواخر هم همیشه ایشان در مسجد مسیر خانهشان بودند و امکان نداشت
که نبینم مشغول راز و نیاز نباشد. وقتی میدیدم نیست نگرانش بودم و تماس میگرفتم.
خیلی به نماز اهمیت میداد و نمازش را سر وقت ادا میکرد.
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
احمد دستمالچیان: من هم از شما تشکر میکنم.