پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ همواره یکی از پشتوانههای فکری مبارزان سیاسی مطالعه و کتابخوانی است. در دوران نهضت اسلامی نیز کتاب به ابزاری برای مبارزه فرهنگی و تعمیق بینش مبارزاتی به کار گرفته میشد. طاهره سجادی(غیوران) از زنان مبارزی است که در کتاب خاطرات خود با عنوان «خورشیدواره» به این موضوع پرداخته است.
خانم سجادی در بخشی از یادماندههای خود در روایت جالبی در این رابطه میگوید: جوان دانشجویی بود كه بازجوها درباره او با هم صحبت میكردند. او به جرم داشتن یك كتاب، آن هم به اشتباه، دستگیر شده بود. برای بازجوها، به هر قیمتی، گرفتن اطلاعات مهم بود. در ساواك، حیات برای زندانی یك حق نبود، بلكه باید زندانی زنده بماند تا از او اطلاعات بگیرند. شبانهروز صدای خشك و خشن كابلها بود كه بر بدن و پاهای مبارزان فرود میآمد و فعالیت پانسمانچی كه پاها را برای استقبال مجدد از كابلها آماده میكرد و صدای نعره و عربده بازجوها كه فحش میدادند و نعره میزدند، بگو، بگو،... در كمیته مشترك ما به عینه میدیدیم كه پایههای رژیم پهلوی بر روی این كابلها و كابل بهدستها استوار است. از خود بازجوها بارها شنیدم كه میگفتند تا ما هستیم امكان هیچ تغییری نیست، نه حكومت اسلامی نه سوسیالیستی و نه... .
*** اولین کتاب در زندان زنان ***
طاهره سجادی درباره ورود اولین کتاب به بند زنان زندان اوین به یاد میآورد: تغییرات دیگری كه بعدها به موازات مبارزات مردمی و به مرور در زندان ایجاد شد، ورود كتاب و وسایل بافتنی و گلدوزی و نقاشی بود كه از طریق خانوادهها به زندان میآمد. اولین كتابی كه به زندان آمد، كتاب داستانی دیوید كاپرفیلد، اثر چارلز دیكنز بود كه حدود هفتصد صفحه داشت. آن را به یكی از اتاقها داده بودند و به نوبت هر كسی آن را میخواند. منتظر شدم تا نوبت به من رسید.
شروع به مطالعه كتاب كردم حدود دو سال بود كه فعالیت ذهنی نداشتم. تشنه مطالعه بودم. موضوع این كتاب هم برایم جالب بود، چون من سه فرزند در بیرون داشتم و نگران آنها بودم و سرگذشت قهرمان داستان كه پدر و مادر خود را از دست داده بود، تقریباً شبیه فرزندان خودم بود. طی دو روز این كتاب را خواندم. با خواندن این كتاب احساس تغییر و تحول زیادی در خود، میكردم. حس میكردم مغزم فعال شده است. چند روز پیش از آن، كاغذ و قلم آورده بودند و گفته بودند برای خانوادهتان نامه بنویسید. بعد از دو سال، این اولین بار بود كه نامهای مینوشتم، یك نامه ساده و كوتاه، كلی طول كشید چون واقعاً واژهها را فراموش كرده بودم.
*** مقابله با مبانی فکری گروههای چپ ***
سجادی درباره ضرورت مطالعه در دوران زندان میگوید: در زندان اوین، آقایان در مقایسه با خانمها از امكانات بیشتری برخوردار بودند، ولی در زندان خانمها جو پلیسی شدیدی حاكم بود. به این خاطر، تغییرات به كندی انجام میشد، ولی در چنین جوّی، آمدن همان چند كتاب هم غنیمت بود و آمدن كتابها نیز خود زمینهای شد برای ایجاد بحثها و گفتگوهای فراوان بین افراد مختلف و از این نظر سؤالات بیشتری برای ما مطرح میشد...آنجا افرادی بودند با ایدئولوژیهایی ضد اسلامی، خانمهایی بودند كه اكثراً تحصیل كرده و عضو جبهه آزادیبخش خارج از كشور بودند كه در محدوده مطالعاتی خودشان، مطالبی را مطرح میكردند كه برای ما مسألهساز شده بود.
به مرور كه فضا بازتر میشد، از طریق ملاقاتیها، چند كتاب برای ما آوردند، از جمله كتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نوشته استاد علامه طباطبایی كه شهید آیتالله مطهری مقدمه و پاورقی آن را نگاشته بودند. با مطالعه این كتابها و بخصوص كتاب روش رئالیسم با شرح و توضیحات كامل آیتالله مطهری افق جدیدی بر روی ما باز شد.
به موازات مبارزات مردمی، ورود كتابها به زندان با موضوعات متنوع، شتاب بیشتری گرفت. مرتب از ملاقاتیهایمان تقاضای كتاب میكردیم. گاهی هم از زندان آقایان، كتابهایی برای ما فرستاده میشد. كتابهای اقتصاد ما و فلسفه ما، اثر شهید استاد محمدباقر صدر و تفسیر المیزان از جمله كتابهایی بود كه از زندان آقایان برای ما فرستاده شد. آن موقع ما بیشتر روی این مسائل كار میكردیم و خیلی خوشحال بودیم كه به این وسیله میتوانستیم پایههای فكری خودمان را از نظر اسلامی محكم كنیم و هویت خودمان را نشان دهیم.
*** ترس مارکسیستها از مطالعه کتب مذهبی ***
در اوین، دو قفسه بزرگ به عنوان كتابخانه درست كرده بودیم. یكی از آنها مخصوص كتابهای مذهبی و دیگری مربوط به ماركسیستها و گروههای دیگر بود كتابهای باارزش فراوانی، در هر دو كتابخانه، مخصوصاً در كتابخانه مذهبی داشتیم. ما گروه مذهبی از هر دو كتابخانه استفاده میكردیم و كتابهای آنها را هم مثل كتابهای خودمان میخواندیم، ولی آنها به هیچ وجه سراغ كتابهای مذهبی نمیرفتند. ما به شوخی میگفتیم: «مثل جن كه از بسمالله میترسد. اینها از این كتابها میترسند.»
در آثار مؤلفین و دانشمندانی چون؛ شهید مطهری، محمدباقر صدر و همچنین علامه طباطبایی، اندیشههای مختلف و نظرات ماركسیستی خیلی بهتر و كاملتر از خود ماركسیستها طرح شده و هر اندیشه و نظر ماركسیستی را با خود آن نظر رد كردهاند كه در كتابخانه وجود داشت و تنها كافی بود كه اینها بیایند و این كتابها را باز كنند و این مطالب را ببیند، ولی این كار را نمیكردند. با اینكه آنها هم از خانوادههای مسلمان بودند ولی متأسفانه بدون مطالعه و كوركورانه برای اینكه از قافله علمزدهها عقب نمانند، ارتجاعی بودن مذهب و علمی بودن ماركسیسم را به عنوان یك اصل پذیرفته بودند.