پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آقای سید کاظم شریعتمداری از جمله شخصیتهایی است که حیات پر فراز و فرود او، وی را به چهرهای ویژه در تاریخ معاصر ایران تبدیل کرده است. او کسی بود که به عنوان مرجع تقلید شیعه، مقلدین زیادی داشت اما به خاطر مشی و عملکرد نادرست، به سمت سقوط پیش رفت تا جایی که در سال 1361 با حکم جمعی از علما از مقام مرجعیت خلع شد و ادامه حیات خویش را در انزوا سپری کرد.
فعالیت های مشکوک او در دوره سلطه رژیم پهلوی قبل از پیروزی انقلاب، منجر شد اغلب طلاب از وی فاصله بگیرند. با افتتاح دارالتبلیغ اسلامی توسط او، شائبهها درباره همکاری اش با رژیم پهلوی بیش از پیش قوت گرفت. حتی اسنادی از مذاکرات شریعتمداری با سفارت آمریکا در ماه های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی در دست است.
فراتر از ارتباط شریعتمداری با دستگاههای امنیتی داخلی و خارجی، ارتباط مستقیم او با شخص شاه بود؛ حسین فردوست، دوست و مشاور شاه، قائممقام ساواک و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی در این رابطه میگوید: «ارتباط مهم محمدرضا با آقای شریعتمداری بود که با وی دیدارهای پنهانی داشت. از جمله در حوالی سالهای 45 تا 47 گارد به من اطلاع داد که آقای شریعتمداری به کاخ سعدآباد آمده و محمدرضا دستور داده که هیچ فردی او را نبیند. او با اتومبیل وارد باغ شده و جلوی پلکان پیاده شده و با محمدرضا درون کاخ ملاقات کرده است.»
مواضع شریعتمداری علیه نظام
با پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله شریعتمداری به حمایت از انقلاب پرداخت. اما چندی نگذشت که همگامی ظاهری او با انقلاب دگرگون شد. وی از همان اسفند 1357 با تائید و حمایت از «حزب جمهوری خلق مسلمان» به طور مشخص کوشید تا خود را به عنوان قطبی در برابر رهبری امام خمینی مطرح کند. به روایت حسن روحانی، «نغمههای ناساز آقای شریعتمداری» از همان اسفند 57 شروع شد. او «هرازگاهی با خبرنگاران مطبوعات داخل و خارج مصاحبه و مطالبی مشکلآفرین بیان میکرد.»
وی با هدایت حزب خلق مسلمان، نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی را با چالشی خطرناک مواجه ساخت. آقای شریعتمداری در آن روزها چه اندیشهای داشت؟ مرحوم آیت الله ریشهری ـ از مسئولین قضایی آن دوره ـ به نقل از علیمحمد بشارتی ـ مسئول وقت اطلاعات سپاه پاسداران ـ میگوید: «گزارشی داشتیم که آقای شریعتمداری در مشهد گفته است: من بالاخره علیه آقای خمینی اعلام جنگ میکنم.»
وی در مسیر مواجهه با انقلاب اسلامی، چراغ سبز به آمریکا نشان داد. مأموران سفارت گزارش میدادند که «آقای شریعتمداری آشکارا از دیدن شخصی از جانب دولت آمریکا خوشحال است و موضعش کاملاً منطقی و مساعد (برای همکاری) بود.»
در تیرماه 1359، به هنگام کشف و خنثیسازی توطئهای خطرناک علیه نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی موسوم به کودتای نقاب (نوژه)، فاش شد که آیتالله شریعتمداری از آن توطئه با خبر بوده و حتی به طور تلویحی کودتاچیان را مورد حمایت قرار داده است. به اعتراف آیت محققی ـ از عوامل اصلی کودتای نوژه ـ سران «نقاب» آیتالله شریعتمداری را به عنوان جایگزین امام خمینی بعد از اجرای عملیات برگزیده بودند؛ «... آقای شریعتمداری را میخواستند بیاورند در تهران و در یک خانه امنی ایشان را قایم کنند، به طوری که روزی که این جریان عملیات آغاز میشود، بلافاصله آقای شریعتمداری از رادیو صحبت کنند.»
در بهار سال 1361 کودتایی به سرکردگی صادق قطبزاده ـ وزیر وقت امورخارجه و عضو شورای انقلاب ـ کشف شد. چندی بعد با اعتراف سران کودتا روشن شد که آیتالله کاظم شریعتمداری هم در آن توطئه خطرناک نقش داشته است. شواهد حاکی از آن بود که شریعتمداری حتی از کمک مالی به کودتاچیان نیز دریغ نداشت. حجتالاسلام والمسلمین هاشمیرفسنجانی ـ رئیس وقت مجلس شورای اسلامی ـ با اشاره به نقش آیتالله شریعتمداری در کودتای قطبزاده گفت: «یک مرجعی که لااقل خود را مرجع میداند، بشنود که بنا است کودتایی شود و این حداقل آن است که خودشان هم اعتراف کردهاند که از این کودتا مطلع شدهاند، بالاخره در کودتا عده زیادی شهید و کشته و زخمی میشوند. چطور میتواند یک نفر که خود را مرجع میداند این مسئله برایش اهمیت نداشته باشد؟ کوچکترین چیزی که در این رابطه وجود دارد این است که ایشان از توطئه کودتا مطلع شده و آن را به امام و مسئولان و مردم اطلاع ندادند. اگر همین مقداری که خودشان اعتراف کردند باشد، یک چنین شخصی نمیتواند مرجع تقلید باشد.»
نگرانی امام از سرنوشت تلخ شریعتمداری
روایتها حاکی از آن است که سرنوشت تلخ آیتالله شریعتمداری، امام خمینی را به شدت متأثر ساخت. مرحوم ریشهری به یاد میآورد: «روزی خدمت امام رسیدم و جزئیات مربوط به ماجرای آقای شریعتمداری را توضیح دادم. امام از این پیشآمد و سرنوشتی که آقای شریعتمداری پیدا کرده بود، بسیار متأثر بودند. با حالتی حاکی از تأسف و تأثر فرمود: «تاکنون به مردم میگفتیم روحانیت؛ حالا مردم به ما میگویند این هم روحانیت!» و افزودند: «من به ایشان [آقای شریعتمداری] گفتم این راه را که انتخاب کردهای برای شما روزی پیش خواهد آمد که هیچ کس نتواند از شما دفاع کند.» و بعد اضافه فرمودند: «آن روز، امروز است.» اشاره به این که در شرایط کنونی اگر امام هم بخواهد به او کمک کند و از او دفاع نماید، فضای جـامعه اجازه نمیدهد.»
خلع از مرجعیت
سرانجام در 31 فروردین 1361، آقای سید کاظم شریعتمداری به دلیل عملکرد سوء، با حکم مدرسین و مجتهدین عالیرتبه قم از مرجعیت خلع شد. با افشای نقش آقای شریعتمداری در توطئههای خطرناک علیه نظام اسلامی، و نیز بعد از عزل او از مرجعیت، تصمیم بر محدود کردن رفت و آمدها به بیت وی گرفته شد؛ از این رو ملاقاتها به دیدار با اقوام درجه یک محدود شد و این محدودیت تا آخر عمر برای او باقی ماند.
درگذشت
در اسفندماه 1364 حال مزاجی آقای سید کاظم شریعتمداری نامساعد شد. او را فوراً به بیمارستان «مهرداد» در تهران منتقل کردند تا تحت مراقبتهای پزشکی قرار گیرد. جالب این که امام خمینی نیز بدون توجه به پیشینه آقای شریعتمداری، شخصاً روند درمان وی را پیگیری میکردند. ایشان به آقای دکتر غلامرضا باهر فرموده بودند: «شما از طرف من ایشان [آقای شریعتمداری] را ویزیت کنید و ببینید چه کاری دارند. هر کاری دارند انجام بدهید و به من هم اطلاع دهید.» امام حتی در برابر درخواست آقای شریعتمداری جهت اعزام به خارج به منظور ادامه روند درمان، به پزشک وی گفته بودند: «الان شرایط طوری نیست که ایشان خارج بروند، به مصلحت ایشان نیست که خارج بروند. خودتان با احمد هماهنگ کنید و هر پزشکی که ایشان [آقای شریعتمداری] میخواهد با خرج دولت جمهوری اسلامی از خارج بیاورید که از نظر درمانی کوتاهی نشود.»
سید محمدکاظم شریعتمداری سرانجام در 14 فروردین 1365 بر اثر نارسایى کلیه درگذشت. از آنجا که دستگاههای اطلاعاتی در روزهای منتهی به مرگ وی اخباری مبنی بر تحرکات ضدانقلاب کسب کرده بودند، مقرر شد تا تشییع و خاکسپاری او بدون سر و صدا و تنها با حضور خانواده و تعدادی از بستگان انجام شود. در نهایت در نیمه فروردین آن سال، پیکر او به قم منتقل شد تا بعد از غسل و کفن در قبرستان ابوحسین به خاک سپرده شود. و این سرانجام زندگی مرجع تقلیدی بود که پس از فراز و فرودهای بسیار سرانجام چهره در نقاب خاک کشید.
مسیر زندگی آقای سید کاظم شریعتمداری بیشک سرشار از عبرت و پند است. شخصیتی که به دلیل خصلتهای ناپسندی چون ریاست طلبی، جاهطلبی، حسادت، ترس و تصمیمات اشتباه، خود را در سراشیبی سقوط قرار داد و بدون توجه به نصیحتهای امام خمینی و آیات عظام و خیرخواهان سرانجام در گوشه انزوا درگذشت.
منبع: سایت مرکز بررسی اسناد تاریخی (با دخل و تصرف)