پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ یکی از مخاطبان «شما بپرسید» پرسیده است: «ارتباط آیتالله طالقانی با سازمان مجاهدین خلق و نهضت آزادی به چه شکلی بود؟ بعد از انقلاب با آن روندی که این دو گروه پیدا کردند که حضرت امام(ره) به صراحت مقابلشان ایستادند، موضع آیتالله طالقانی چه بود؟ چون برخی در حال تطهیر نهضت آزادی با اتصال آیت الله طالقانی به آنها و طرح این بحث هستند که آیتالله طالقانی با مجاهدین خلق یا همان منافقین در پیش و پس از انقلاب ارتباط و تعامل داشتند.»
با رجوع به تاریخ، موضعگیریها و روابط آیتالله طالقانی در ارتباط با سازمان مجاهدین خلق را میتوان به سه دوره مشخص تقسیم كرد: دوره اول که از آشنایی طالقانی با بنیانگذاران این سازمان (قبل از تأسیس سازمان) شروع شد. در این دوره طالقانی از حامیان بنیانگذاران سازمان است. دوره دوم شامل بازه زمانی بعد از اعدام حنیفنژاد تا تغییر ایدئولوژی سازمان است.
پس از علنیشدن جریان تغییر ایدئولوژی و ارتداد بخشی از اعضای مجاهدین، در داخل و خارج از زندان، بحث درباره نحوه تعامل با سازمان که اکنون مارکسیست شده بود، داغ بود. در چنین شرایطی با تدبیر طالقانی، گروهی از روحانیون مبارز ضمن صدور فتوایی شرعی، به افشای مرام فکری و عقیدتی سازمان اقدام کردند. براساس اسناد ساواک، متن اولیه این فتوا که در اواخر اسفند 1354 به صورت شفاهی صادر شد در ابتدا توسط طالقانی تنظیم شده و به تائید دیگر روحانیون مبارز رسیده بود. این فتوا که به فتوای «نجس _ پاکی» معروف شد، «با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها» بر «جدایی مسلمانان از مارکسیستها» تاکید میکرد. این بیانیه رسما نشست و برخاست با مجاهدین خلق را «حرام» اعلام نموده و تاکید کرد: «باید از آنان جدا شد و آنان را کافر شمرد.»
دوره سوم كه به نوعی یك رابطه یكطرفه است، از زمان قطع رابطه طالقانی با این گروه آغاز شد و تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. در این دوره مجاهدین خلق سعی داشتند با مصادره نام طالقانی از نفوذ و محبوبیت وی به نفع تشكیلات خود سوءاستفاده كنند. بطوری که بعد از پیروزی انقلاب، مجاهدین خلق درصدد آن بودند تا با انتشار اعلامیههای متفاوت تحت عناوینی از جمله «رهبر خمینی، رئیسجمهور طالقانی» و یا «پیشنهاد فرماندهی و نظارت عالیه آیتالله طالقانی بر نیروهای مسلح كلیه سازمانها و گروههای پاسدار انقلاب» طالقانی را در برابر امام قرار دهند. اینگونه تبلیغات سوء مجاهدین خلق تا حدی گسترده بود كه بسیاری را بر آن داشت که طالقانی با سازمان همکاری میکند. در صورتیكه اسناد، مدارك و موضعگـیریهای طالقانی حاکی از عدم همراهی وی با آنها است و نشان میدهد به محض تغییر ایدئولوژی سازمان، آیتالله طالقانی نیز دست از حمایت فكری و معنوی آنان برداشته و همواره مواضعی روشن و صریح در قبال این سازمان اتخاذ میکرده است.[1]
به گفته مهدی طالقانی «زمانی که دفتر مجاهدین [خلق] در خیابان ولیعصر(عج) را گرفتند و تخلیه کردند، مسعود رجوی خیلی ناراحت شد و با یکی دو نفر از دوستانش آمدند منزل ما که به مرحوم پدرم شکایت کنند. مرحوم شانهچی که مسئول دفتر پدرم بود، به آنها گفت آقای طالقانی بهشدت از شما ناراحت است و بهتر است که پیش او نروید. اما آنها اصرار کردند که ما حتماً باید ایشان را ببینیم و رفتند به اتاق مرحوم پدرم. پدرم بهشدت با آنها برخورد کرد و از منزل بیرونشان کرد.»[2]
ولیالله چهپور درباره واکنش آیتالله طالقانی به سوءاستفادههای منافقین میگوید: «در مورد سوءاستفادههای سیاسی منافقین هم باید گفت آقای طالقانی تا جایی که مقدور بود، تلاش میکرد آنان نتوانند از وجهه ایشان به نفع خود هزینه کنند. در جریان مسافرت ایشان به چالکرود که بر اثر فشارهای سیاسی و جهت رفع خستگی بود و عناصر فرصتطلب این موضوع را بهانه تبلیغ علیه نظام کرده و تظاهراتی به راه انداختند، وقتی که حاج احمد آقا فرزند امام به چالكرود آمدند و به ایشان اطلاع دادند که منافقین گفتهاند حاضرند نیروهای نظامی خود را تحت اختیار آقای طالقانی قرار دهند، به شدت برآشفت و علیرغم اینکه تصمیم داشت تا مدت بیشتری را برای تمدد اعصاب در آنجا بماند، به سفر خود خاتمه داده و برای دیدار امام رهسپار قم شد و به غائله خاتمه داد.»[3]
به گفته چهپور آیتالله طالقانی در مواردی که میدید تسامح اثر معکوس دارد، قاطعانه موضع میگرفت؛ «نظیر موضعی که ایشان یکی دو هفته قبل از رحلت خود در خطبههای نماز جمعه تهران علیه منافقین اتخاذ کرد و از آنها به عنوان چپیها و جوجه کمونیستها نام برد.» مهدی طالقانی هم با اشاره به موضعگیریهای پدرش علیه سازمان مجاهدین خلق در اوایل پیروزی انقلاب یادآور میشود آیتالله طالقانی «بعد از انقلاب به جوانان توصیه میکرد که به سمت مجاهدین نروند.» آیتالله طالقانی سیاستمداری بود كه اسیر سیاستبازی نشد و به تعبیر امام «یک عمر در جهاد و روشنگرى و ارشاد گذراند.» او سرانجام در مرحلهای كه منافقین آن را «فاز سیاسی» نامیده بودند نیز سربلند بیرون آمد.
اما در مورد رابطه آیتالله طالقانی و نهضت آزادی بعد از پیروزی انقلاب باید گفت در این مقطع و با استقرار دولت موقت، دولت بازرگان نتوانست انتظارات را برآورده کند. انتقادها نسبت به دولت رو به فزونی گذاشت. در نتیجه با توجه به ضعفهای آشكار دولت و قادر نبودن به كنترل و مدیریت مسائل ناشی از تحولات دوران گذار، بحرانهای مختلفی در كشور آغاز شد. آیتالله طالقانی هم مورد انتقاد قرار میگرفت. وی در این باره میگوید: «من به واسطهی اینكه از این دولت دفاع كردهام در معرض انتقاد هم هستم. از آقایان رفقا هم جواب نمیشنوم، گرفتار كاغذبازی هستند، گرفتار تشریفات هستند».[4]
مرحوم سیدهادی خسروشاهی معتقد است آقای طالقانی در اختلافات هیچگاه طرف بازرگان را نگرفت و مواضع امام را تأیید كرد. [5]
به دلیل تعارض دیدگاههای نهضت آزادی ایران كه به طور عمده در شكل دولت موقت اعمال میشد، با دیدگاههای خط امام، جدیترین چالش بین این دو جریان پدیدار شد. تقابل مواضع در مواردی چون نقش روحانیت و نیروهای خط امامی در مدیریت اجرایی كشور، محاكمهی سران رژیم پهلوی كه عمدتاً به مذاق نهضتیها خوشایند نبود و یا مصادرهی اموال، رابطه با ایالات متحدهی آمریكا، نقش نهادهای انقلابی در فرایند حكومت جدید، مناسبات با نهضتهای آزادیبخش جهان اسلام و صدور انقلاب و... كار را به جایی كشانید كه نیروهای خط امام به این نتیجه رسیدند نهضت آزادی فاقد مشی اسلامی و انقلابی است.[6]
در اوضاع و احوالی كه قوای انقلاب به خاطر ضعف مدیریت دولت موقت تحلیل میرفت، چارهای جز كنار گذاشتن دولت موقت نبود. نهضت آزادی پس از كنار رفتن از قدرت به یكی از جریانات اپوزیسیون مبدل شد. بركناری دولت موقت در 15 آبان 1358 زمانی اتفاق افتاد كه حضرت آیتالله طالقانی تقریباً دو ماه قبل از آن به رحمت ایزدی پیوسته بود.
پینوشت:
1. حشمتالله عزیزی، زندگی و مبارزات آیتالله طالقانی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 129-130.
2. روزنامه فرهیختگان، دوشنبه 19 شهریور 1397.
3. همراه پیر پاک (خاطرات ولیالله چهپور)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 121.
4. علی کردی، آیتالله طالقانی و گروههای سیاسی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1392، ص130
5. همان.
6. همان.