پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ به دنبال سخنرانی امام خمینی در عصر روز عاشورای سال 42 علیه محمدرضا پهلوی و دستگیری ایشان از سوی مأموران دولتی، خبر دستگیری ایشان در صبح 15 خرداد به گوش علمای شیراز رسید. ابتدا یك حالت بهت و سكوت در بین همه حاكم بود و تصمیم مهمی اتخاذ نشد، اما پس از انتشار خبر قیام مردم تهران از رادیو، آیتالله محلاتی اعلام كرد كه روز 16 خرداد در شیراز تعطیل عمومی بوده و از عموم علما، روحانیون و مردم درخواست كرد در مسجد نو اجتماع نمایند تا حقایقی به اطلاع آنان برسد.
مقامات رژیم پهلوی نیز به منظور جلوگیری از حركت مردم و آمدن آنان به خیابانها، دست به كار شدند. از یك سو با ارسال پیغام به علما و روحانیون اعلام كردند در صورت عدم حمایت هریك از آنان از آیتالله خمینی، مورد توجه ویژه مقامات رژیم قرار خواهند گرفت. از دیگر سو در كمیسیونی كه مركب از سپهبد ورهرام استاندار، سپهبد آریانا فرمانده نیروهای جنوب و فرماندهان لشكر و ژاندارمری، رئیس شهربانی كه در ساواك شیراز تشكیل شد و تا ساعاتی از شب نیز ادامه یافت، تصمیم گرفته شد كه به منظور جلوگیری از اقدامات مخالفان عدهای از علما و روحانیون مؤثر در حركت مردم دستگیر شوند، لذا فرمان دستگیری آیتالله بهاءالدین محلاتی، فرزند او حجتالاسلام مجدالدین محلاتی، آیتالله دستغیب، سیدهاشم دستغیب، مجدالدین مصباحی و جلالالدین آیتاللهزاده صادر شد.
واکنش علما و مردم شیراز به دستگیری حضرت امام خمینی
از این رو حجتالاسلام مصباحی در شب 15 خرداد 1342 در مسجد نو به منبر رفته و ضمن اعلام خبر دستگیری امام خمینی به مردم، اظهار داشت از سوی آیتالله محلاتی روز پنجشنبه 16خرداد1342 بازارها و مغازههای شیراز تعطیل اعلام شد و از آنان خواست تا از اوایل صبحِ روزِ بعد برای استماع سخنان آیتالله محلاتی در مسجد نو حضور پیدا كنند. البته وی در ضمن سخنان خود افزود كه این احتمال وجود دارد كه وی و سایر علمای مخالف توسط مأموران دولتی بازداشت شوند. بهمحض پایان سخنرانی و ترك جلسه مسجد، حجتالاسلام مصباحی در منزل بازداشت شد.
او درباره نحوه دستگیری خود چنین میگوید:«حدود پنجاه شصت نفر [از مردم] آمدند در منزل ما. وقتی وارد شدیم، دیدم روی پشت بام و دو طرف منزل را محاصره كردهاند. افسران شیراز آمدند و گفتند: ما میخواهیم جانت را حفظ كنیم، اگر تسلیم نشوی رنجرها مأمورند كه با گلوله بزنند. بالاخره ما را گرفتند و به فرودگاه آوردند. معلوم بود من اولین نفری هستم كه دستگیر شدم».
از آنجایی كه دستگیری علما پیشبینی میشد، عدهای از مردم در آن شب در منزل آیتالله محلاتی و دستغیب اجتماع كرده بودند تا مانع از دستگیری آنان شوند، از این رو مأموران مدتی از شب گذشته و در نیمهشب درصدد دستگیری او برآمدند. حجتالاسلام محلاتی درباره چگونگی بازداشت آیتالله محلاتی روایت میكند:«به اتفاق تعدادی از دوستان تا ساعت دو بعد از نیمهشب مشغول دعا خواندن بودیم، تا اینكه صدایی در فضای كوچه پیچید. عرض كوچه كه حدوداً چهار متر بود پر از سربازان گاردی شد كه اهل شیراز نبودند و با صدای خاصی شروع كردند به لگد زدن به در چوبی خانه؛ در را شكستند و به درون منزل هجوم آوردند... حدوداً پنجاه سرباز با یك افسر كه از تهران آمده بودند به اتفاق سرهنگی از شهربانی شیراز به داخل حیاط ریختند. افسر گارد پدرم را صدا كرد كه حضرت آیتالله! بلند شوید كه باید برویم...».
پس از دستگیری آیتالله محلاتی و حجتالاسلام مجدالدین مصباحی و برادرشان، جلالالدین آیتاللهزاده را نیز دستگیر كرده و با جیپ ارتشی و با حمایت یك كامیون سرباز به فرودگاه منتقل كردند.
حمله عمال رژیم به منزل آیت الله دستغیب
اما از آنجایی كه احتمال دستگیری آیتالله دستغیب بیش از سایرین بود، عدهای از مردم تصمیم گرفتند با شبزندهداری در جلوی منزل وی و اجتماع در مقابل مسجد گنج كه جوار منزلشان بود، مانع از دستگیری او شوند. لذا آنان تمام كوچه اطراف را فرش كرده و در آنجا نشستند. البته تعدادی چوب و چاقو تهیه شده بود كه در صورت حمله به آنان از خود دفاع کنند.
در حدود ساعت 3 نیمهشب عده زیادی از كماندوها وارد كوچه شدند، اما با صدای حسین حسین و حیدر حیدر و تكبیر؛ مردم به مقابله با آنان پرداختند و با آنان درگیر شدند. مأموران هم با تیراندازی هوایی و ضرب و شتم افراد داخل كوچه خود را به درب منزل آیتالله دستغیب رساندند و پس از شكستن در وارد منزل شدند. اما در مدتی كه مأموران با افراد داخل كوچه درگیر شده بودند، فرصتی فراهم شده بود كه آیتالله دستغیب را از طریق پشتبام به منزل یكی از همسایگان به نام علیاكبر سبحانی منتقل كنند.
از آنجایی كه مأموران نتوانسته بودند آیتالله دستغیب را دستگیر كنند، به ضرب و شتم اطرافیان پرداختند. سیدهاشم دستغیب فرزند آیتالله درباره این واقعه چنین میگوید:«بعد از لحظاتی دیدم رنجرها در را شكستند و با ستون دو نفری به حالت قدمرو وارد منزل شدند. مثل اینكه یك دژی را مثلاً میخواهند فتح كنند، یك قلعهای را گرفتهاند... گفتند دستها بالا، دستها بالا! ما دستهایمان را بالا بردیم. معالوصف معطل نشدند و یك نفر از آنها لگدی به كمر من زد كه تا الآن هم آثارش هست... و لگد دیگری هم به صورتم زد. به قدری بیرحم بود كه با اینكه بنده هیچ مقاومتی نكردم، سه دندان جلویم جابهجا توی دهنم افتاد. خون زیادی از سر و صورتم روی لباس و بدنم ریخت. بدون اینكه بگذارند ما لباس بپوشیم، بنده و عمویم آقای حاج سیدمهدی دستغیب و برادرم سیداحمدعلی دستغیب را بردند».
علاوه بر این، عدهای از افرادی كه با مأموران درگیر شده بودند، از جمله محمد سودبخش و محمدرضا ابوالاحراری و علی حسینی به شدت مجروح شدند. از این رو آیتالله بهاءالدین محلاتی، مجدالدین محلاتی، جلالالدین آیتاللهزاده و سیدهاشم دستغیب را كه به فرودگاه منتقل شده بودند، در اوایل صبح 16 خرداد با یك فروند هواپیمای داكوتا به فرودگاه قلعهمرغی تهران منتقل و از آنجا به شهربانی و سپس به عشرتآباد منتقل و هر كدام را در یك سلول زندانی كردند. علاوه بر دستگیری اشخاص مزبور همان شب مأموران مدرسه علمیه خان را كه در پشت منزل آیتالله دستغیب واقع شده بود مورد حمله قرار داده و عدهای از طلاب را از حجرهها بیرون كشیده و پس از ضرب و شتم آنان، سوار بر خودروی نظامی كرده و به شهربانی بردند.
*منبع؛کتاب "انقلاب اسلامی در شیراز" مرکز اسناد انقلاب اسلامی