انقلاب اسلامی یكی از اعجابانگیزترین و مهمترین پدیدههای قرن بیستم
میّاشد كه توجه اكثر علاقهمندان و پژوهشگران حوزهی علوم سیاسی را به خود
نموده است. این انقلاب، انقلابی عظیم و مردمی است كه با نفی هژمونی
هویتهای پیشین در قالب هایی نظیر غرب گرایی، ایرانشهری و باستانگرایی،
شبه مدرنیزاسیون ، سوسیالیسم، كمونیسم و … و با ایجاد هویتی «معناساز» و
«معنا بخش» در صدد بر آمد با بهرهگیری از فرهنگ سیاس اسلامی ـ شیعی به
ترسیم زوایا و ابعاد «بودن در این جهاد» بپردازد. الگویی كه با ارائهی
دركی نو اما ریشهدار از مذهب شیعه و با بهرهگیری از نظام معنایی و
اندیشگی بدیع توانست بر بحران هویت پیش از انقلاب غلبه كند و طی یك فرآیند
تاریخی به صورت الگوی غالب فعالیت سیاسی جلوه نموده و هویتی نوین و متمایز
را بر پایهی بنیانهای ارزشی و آموزههای دینی شكل دهد. حال مسئلهی اصلی
این است كه علیرغم وجود تنوعات هویتی موجود در جامعهی پیشا انقلابی ایران
و ورود جریانهای فكری ایدئولوژیك بیگانه، چگونه اسلام شیعی توانست به
عنوان« دال متعالی معنابخش» به مرجع یگانهی وضع هویت غالب مبدل گردد و طی
فرآیند هویتسازی، انسجام از دسترفتهی ناشی از بحران هویت را به جامعه
بازگرداند. فهم این امر جز با توجه به دو بعد هویت یعنی هویتهای درون
گفتمانی اسلامگرایان و فهم هویتهای دیگر امكانپذیر نیست. هویت در این
معنا به مثابه چارچوبهای مشخصی است كه شباهتها و تفاوتها را آشكار
میسازد و امكان برقراری ارتباطی معنادار و مستمر را میان افراد جامعه
فراهم میسازد. به تعبیر بهتر، فهم هویت متضمن توجه به دو معنای اصلی آن
است: اولین معنای آن بیانگر مفهوم تشابه مطلق و معنای دوم آن به مفهوم
تمایز است و آنچه هویت اشخاص و جوامع را میسازد، اغلب درك تفاوتها و
تمایزات میان «ما و دیگری» است. «آلن تورن» در این باره مینویسد: «فرآیند
هویتیابی متضمن كنش متقابل میان سه قطب به هم پیوسته است: متمامیت، هویت و
مخالفت؛ هویت یك جنبش در گسترهی یك حوزهی اجتماعی و كنش در مخالفت با یك
دیگری شكل میگیرد». به طور كلی از منظر درونی، زمینهی بروز هویت اسلامی ـ
شیعی به نوعی مبتنی بر رویكرد جمعی به مذهب است كه بیانگر اعتماد عمیق به
مبانی هویتساز مذهب شیعه می باشد و همین خصلت است كه به انقلاب ایران در
میان سایر انقلابهای عصر ما جایگاهی ویژه و منحصر به فرد میبخشد. بهترین
عنوان كه بر كل این جریان میتوان نهاد، «احیای سیاسی» مذهب در نحلهی فكری
تشیع است كه بر اساس آن، دین در قالب «ارادهی جمعی» ، هویت مردم را به
طریقی كه بتواند دین را به عنوان یك نیروی انقلابی احیا نماید، تضمین نموده
است. به تعبیر میشل فوكو، «مذهب به راستی واژگان، آئین و نمایشی بیزمان
بوده است كه میتوان در درون آن نمایش تاریخی ملت را جای داد كه هستیشان
را در مقابل هستی پادشاهانشان قرار میدهند». از سوی دیگر و از منظر برون
هویتی، توفیق تشیع به مثابه ایدئولوژی هویتساز انقلاب میبایست با
ملاحظهی روند افول و تضعیف دیر ایدئولوژیها و جریانهای فكری رقیب نظیر
ملیرایی، ماركسیسم سوسیالیسم غربگرایی و تجدد و باستانگرایی مورد
ارزیابی قرار گیرد. «حامد الگار» با نگاه به روند بسیج سیاسی و شعارهای
مردم، ضمن تبیین هویت انقلاب اسلامی مینویسد: «ار شالودهی جنبشهای پیشین
در ایران را ائتلافی از نیروها و چهرههای شاخص گروههای غیرمذهبی و
ملیگرا تشكیل میدادند كه به نسبتهای مختلف با یكدیگر تركیب شده بودند،
در مقابل انقلاب اسلامی سال 1978-1979 میلادی جوهری كاملا سیاسی داشت و
مشاركت عناصر غیرمذهبی در آن كاملا حاشیهای بود بر این مبنا اسلام شیعی
پیامی بود آشنا كه قرنها در دل و جان مردم نفوذ داشت؛ پیامی با مایههای
انقلابی تند و نافذ كه وعدهی حكومت مستضعفان را میداد؛ پیامی كه همه آن
را میشناختند و آن را مظهر شخصیت و هویت از دست رفتهی خویش میدیدند».
بنابراین مسئلهی اصلی پژوهش حاضر فهم گفتمان اسلامی ـ شیعی و هویتهای
متكثر و رقیبی است كه در تمایز با این گفتمان وجود داشتهاند. اینكه عناصر و
مؤلفههای گفتمانهای هویتی كدامند و چگونه هویت اسلامی ـ شیعی بر
هویتهای رقیب برتری یافته است؟ سوال اصلی این پژوهش را میتوان چنین
صورتبندی نمود: انقلاب اسلامی تا چه میزان حاصل بحران هویت است و این
انقلاب تا چه اندازه در هویتسازی موفق بوده است؟ آیا ظهور انقلاب اسلامی
به معنای نارسایی مؤلفههای هویت بخش پیشین و بحران هویت در گفتمان رسمی
پهلوی بوده است؟ هویت اسلامی ـ شیعی تا چه میزان موجب انسجام و همبستگی
اجتماعی گردید و تحت تأثیر شرایط پس از انقلاب چه تحولاتی را از سر گذرانده
است؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسشها فرضیهی اثر حاضر را میتوان این
گونه بیان كرد: «آنچه تفوق تشیع را به عنوان عاملی هویتساز و استعلایی جهت
معنابخش و تشخص، تضمین نموده است بهرهمندی این ایدئولوژی از مقبولیت،
مشروعیت ، قابلیت انطباق با ارزشهای عمومی، ابتنا بر خواستهها و ارادهی
عمومی ناكار آمدی ایدئولوژیهای رقیب است». در واقع، از منظری گفتمانی،
گفتمان اسلام شیعی توانسته است با ایجاد شبكهی از معنا، به تعریف، تبیین و
مركزیتیابی هویت دینی در فرآیند انقلاب نائل شود و ضمن تحدیدها حصرهای
گفتمانی، ایدئولوژی هویتساز رقیب را به حاشیه براند. پژوهش حاضر در چهار
بخش تنظیم شده است: در بخش اول مفهوم هویت بر اساس تحلیل گفتمان مورد تبیین
قرار میگرد. در این گفتار مفاهیم هویت، بحران هویت، گفتمان ، هژمونی ،
مركزیت یابی گفتمانهای هویتی و ابعاد فردی و جمعی هویت مورد تأمل قرار
میگیرد. در بخش دوم به گفتمانهای هویتی جامعهی سیاسی ایران در سالهای
1320-1357 پرداخته میشود. در این زمینه چهار گفتمان هویتی ناسیونال ـ
سكولار (گفتمان رسمی دولت پهلوی) ، گفتمان سوسیالیسم و ماركسیسم (گفتمان
هویتی چپ) گفتمان هویتی لیبرال ـ ملیگرا و گفتمان هویتی اسلامگرایان مورد
واكاوی قرار میگیرد. بخش سوم به بحث دربارهی چگونگی مركزیتیابی گفتمان
اسلامی ـ شیعی در انقلاب اسلامی میپردازد. اینكه عناصر درون گفتمانی هویت
اسلامی ـ شیعی كدامند و متأثر از چه مؤلفهها و عواملی در كانون گفتمانهای
هویتی قرار گرفته است؟ و بالاخره در واپسین گفتار این پژوهش فرآیند
هویتسازی در دوران پس از انقلاب اسلامی بررسی میشود و در این راستا
گفتمانهای هویتی لیبرال، اسلامگرا، سازندگی و اصلاحطلب مورد توجه قرار
میگیرد. در این پژوهش تلاش شده است با اتخاذ رویكردی علمی، ابعاد هویت
مندرج در گفتمان هویتی انقلاب اسلامی مورد تأمل و توجه قرار گیرد.
نویسندگان اثر تلاش كردهاند با بهرهگیری از آثار و رشتههای معتبر و علمی
پژوهشگران و متخصصین داخلی و خارجی، تصویری كامل از هویت انقلاب اسلامی و
تحولات رخ داده و در متن آن ارائه شود