پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهر ساری در برخی مواقع، در مسیر سفر آیتالله خامنهای به مشهد نیز قرار میگرفت. با شناختی که مردم از مبارزات و سخنرانیهای آتشین ایشان داشتند، دیدار ایشان برای انقلابیون جذاب و به همان اندازه برای کسانیکه در فضای خفقان حاکم بهسر میبردند، رعبآور بود. حسین روزبهی (بهزادی)، از حضور آیتالله خامنهای در سال 1350 در مسجد جامع ساری خاطرهای نقل کرده است که خواندنیاست. ایشان میگوید: «آیتالله خامنهای دوبار به مسجد جامع ساری آمدند. اولینبار در سال 1350 ایشان در گوشهای از مسجد نشسته بود. پایگاه ما مسجد بود. ساواکیها هم در مسجد جامع حاضر میشدند. به ما گفتند آقای خامنهای آنجا نشسته است. باور کنید هیچکس جرأت نداشت نزد ایشان برود.
من رفتم نزد ایشان، خدمت ایشان نشستم و گفتم: «حاجآقا سلامعلیکم.» گفتند: «علیکمالسلام.» گفتم: «من شاگرد غائبانهی شما هستم.» گفتند: «یعنی چی؟» گفتم: «من از نوارهای تفسیر قرآن شما در مسجد کرامت استفاده میکنم.» گفتند: «احسنت! احسنت!» گفتم: «دوستان برای من میآورند و نکتههای خیلی خوبی دارد.» گفتند: «یادت هست چیزی من گفته باشم؟» گفتم: «بله!» گفتند: «یکی را بگو!» گفتم: «شما گفتید «لا تلقوا بأیدیکم الی التهلکه»، خودتان را به هلاکت نیندازید. شما نکتهای گفتید خیلی برای من عجیب بود، تا حالا برداشت ما از این آیه این بود که اگر ما وارد میدان بشویم و مبارزه کنیم، تهلکه هست؛ اما شما گفتید که: گاهی اگر انسانی خودش را در این وادی نیندازد و در خانه بنشیند، درحالیکه حق را میشناسد، این تهلکه است، نشستن در خانه تهلکه است.» ایشان خیلی خوشش آمد و گفتند: «احسنت! معلوم است که تفسیر من را خیلی خوب گوش میکنید.»
با توجه به اینکه آن شب حاج آقا نظری در مسجد حضور نداشتند، روزبهی، علیپور و جوانان مسجد از ایشان خواهش کردند که در جایگاه امامجماعت بایستند؛ اما ایشان نپذیرفتند و در گوشهای از شبستان به نماز مشغول شدند و دیگران در همانجا به ایشان اقتدا کردند. پس از نماز، از ایشان خواسته شد که تفسیر بگویند. روزبهی میگوید: «ایشان گوشهی شبستان متمایل به بیرون نشست و سورهی حمد را تفسیر کردند. خیلی هم زیبا تفسیر کردند. همانجا هم آیهی «َالَّذِینَ یکنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا ینْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ» را در تفسیر سورهی حمد جا دادند ... و نکات خیلی خوبی هم علیه شاه گفتند».
شهرت آیتالله خامنهای بهعنوان یک مبارز علیه رژیم باعث شده بود که در فضای خفقان حاکم بر شهر، کسی نتواند ایشان را همراهی کند. خلیل علیپور در این باره گفته است: «بعد از اتمام سخنرانی، ایشان بهطرف بیرون مسجد حرکت کردند و من هم با ایشان به بیرون رفتم. منتظر بیرونآمدن آقایان دیگر بودم که متأسفانه هیچکس بههمراه ایشان خارج نشد. من در اینجا به مظلومیت ایشان پی بردم. چیزی نمانده بود که گریه کنم. سپس ایشان از مسجد خارج شد و بهطرف مغازه و کوچهی ما حرکت کردند. من در بین راه به ایشان رسیدم درحالیکه شناخت زیادی از ایشان نداشتیم و ایشان هم مرا نمیشناخت، ولی از ایشان خواهش کردم که شب به منزل من بیایند. در جواب فرمودند: خیر چون ممکن است برای شما مزاحمت ایجاد شود. گفتند که من قبلاً در مسافرخانه اتاق گرفتهام و به آنجا میروم. این مسافرخانه جایی بود که فقیرترین افراد به آنجا میرفتند. یکبار دیگر هم حضور ایشان در یکی از شبهای ماه رمضان در ساری بود که در جلسهی قرآن که معمولاً تا ساعت دو ادامه داشت، آنشب مسئول جلسهی قرآن زود تمام کرد. تصوّر ما این بود که وی میخواهد آقای خامنهای را به منزل خود دعوت کند؛ ولی بعداً معلوم شد از ترس دستگیرشدن زود تمام کرده. من خیلی متأثّر شدم و معلوم نشد ایشان کجا رفتند».
منبع: انقلاب اسلامی در مازندران، جلد سوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی