پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله شیخ مرتضی بنیفضل در زمره شاگردان قدیمی امام خمینی است و خاطراتی خواندنی از شخصیت و مشی امام(ره) دارد. آنچه در زیر میآید بخشی از خاطرات آیتالله بنیفضل است.
اولین دیدار با امام(ره)
سال 1372 ق برابر با 1332 شمسى، دومین سال ورودم به حوزه علمیه قم بود که آیتالله حجت به رحمت خدا رفت. جهت مراسم تشییع و تدفین، آقایان مراجع، علما و فضلا در مدرسه حجتیه جمع شده بودند. حیاط، سالنها و خیابانها و کوچههاى اطراف مدرسه از اقشار مختلف مردم موج مىزد. در این هنگام بعضى از اعاظم مىآمدند و در مجلس شرکت مىکردند و من آنها را نمىشناختم. از آن جمله دیدم یک سیدى بسیار نورانى با وقار با ابهت خاصى وارد مجلس شد و همه آقایان حاضر به احترامش بپا خاستند و او را در صدر مجلس جاى دادند. با یک نگاه به شدت تحت تأثیر شخصیت ایشان قرار گرفتم.
پرسیدم این سید بزرگوار کیست؟ گفتند: حاج آقا روحالله. تا آن روز یک همچون نامى به گوشم نخورده بود. از همین مجلس و اولین بار عشق و علاقه و ارادت بنده به حضرت امام آغاز شد. یک جورى علاقه و عظمت ایشان در قلب من جاى گرفت و مرا تسخیر خویش ساخت. هر روز که مىگذشت شیفتگى من به حضرت امام بیشتر مىشد. کمکم منزل و محل تدریس ایشان را پیدا کردم و به بهانهاى سعى مىنمودم با حاج آقا روحالله ارتباط داشته باشم. و سرانجام در درس ایشان حاضر شدم.
ویژگىهاى درسى امام
روش درسى حضرت امام این بود که معمولا وقتى مسئلهاى را مطرح مىکرد، نخست چند قول پیرامون آن را شرح و تفصیل مىداد. مثلا قول مرحوم نائینى، مبانى مرحوم شیخ محمد حسین کمپانى، نظر آخوند خراسانى و شیخ انصارى یا آقاضیاء عراقى و یا استادشان مرحوم آقاى حائرى را عنوان مىکرد. بعد، اگر به این اقوال نائینى نظرى و اشکالى داشت با استدلال و برهان و با رعایت تمام جوانب اخلاقى به نقد آن مىپرداخت. اى بسا اغلب آنها را رد مىنمود. بهویژه نسبت به مرحوم آقاى نائینى، که استاد اغلب مراجع نجف بود، خیلى متعرض مىشد و اغلب مبانى اصولى معظمله را مورد نقد قرار مىداد.
در برخى موارد اولا، ثانیا و ثالثا مىآورد و تعداد اشکال را تا به عاشرا مىرساند. وقتى همه این اشکالات را وارد مىکرد، از میان شاگردان هم کسى نمىتوانست از مرحوم نائینى دفاع کند، آن گاه حضرت امام آن بُعد اخلاقى و عرفانى خویش را بروز مىداد و با کمال تواضع و بزرگوارى مىفرمود: «البته ما این حرفها را در غیاب مرحوم آقاى نائینى مىزنیم. اى بسا اگر آن بزرگوار خودشان در قید حیات بودند ما بایستى در آخر جلسه درسى ایشان، دم در، کنار کفشدارى مىنشستیم و از محضرشان استفاده مىکردیم.» قریب به این عبارتى که واقعا نهایت تواضع معظمله را مىرساند و به شاگردان درس زندگى و آدم شدن مىداد.
این از درس اصول ایشان بود. درس فقه امام هم انصافا یک فقه ممحض و منسجمى بود. حضرت امام با این که یک فیلسوف و عارف به تمام معنا بود ولى هرگز مسائل این علوم را با هم خلط نمىداد و هر کدام آنها را در جاى خود مىآورد. عجیب بود که ایشان در مقام استدلال به روایات، متعبد محض بود و اصلا مسائل عقلى را دخالت نمىداد. به فهم عرفى از روایات خیلى تأکید داشت، مىفرمود: بروید ببینید در عرف مردم کوچه و بازار از این عبارت چه مىفهمند.
نظم و انضباط در کارهای روزانه
یکى دیگر از ویژگىهاى حضرت امام، نظم و انضباط بىنظیر معظمله در کارهاى روزانه بود. به طور دقیق اوقات خویش را براى امور روزانه تقسیم مىکرد و سر دقیقه و ثانیه به همه کارها در وقتش مىپرداخت. در این مورد به خاطر هیچ شرایطى کوتاه نمىآمد. هر روز یک ساعت پیش از شروع درس امام در مسجد سلماسى مىنشستیم با دوستان بحث مىکردیم. وقت آمدن امام که مىشد مىدانستیم که الان امام مثلا در کدامین پیچ کوچه است. چون از مسیر بیت تا مسجد سلماسى چهار تا پیچ بود. گاهى در بحث اشکالاتى داشتیم، مىرفتیم در این مسیر از ایشان سؤال مىکردیم. بارها اتفاق افتاده بود، مىگفتیم الان حضرت امام در دومین پیچ مسیر است یا هم اکنون به در مسجد رسیده و از پلهها بالا مىآید، بعد نگاه مىکردیم، مىدیدیم به طور دقیق همین طور است و این به خاطر همان نظم و انضباط دقیق معظمله بود.
نهایت استفاده از وقت
بعضى تذکرات اخلاقى حضرت امام نیز در آخر درسها، خیلى بجا و منحصر به فرد بود. به ویژه در آخر سال تحصیلى که تعطیلات تابستانى شروع مىشد، ایشان مىفرمود: نگویید حالا که درسها تعطیل شد پس برویم چند روزى تفریح و استراحت کنیم نه، این صحیح نیست. سعى کنید از این تعطیلات بیشترین استفاده را در جهت رشد و تعالى علمى و معنوى خود بهره بگیرید. بعد مىفرمود شهرستان که مىروید با خود کتاب، قلم و دفتر ببرید. پیرامون یک یا چند موضوع مطالعه و تحقیق داشته باشید. البته خود معظمله نیز چنین بودند. بیشترین بهرهها را از همین ایام تعطیلى حوزه مىبردند. ایشان در ایام تعطیلى مطالعه و تحقیق ویژه داشتند. آن طورى که شنیدم ایشان همین حاشیه بر عروة الوثقى و حاشیه بر وسیلة النجاة را طى ده تعطیلى تابستانى نوشته و تنظیم کردند و یا همین تحریرالوسیله را در ایام تبعید به ترکیه تنظیم و تدوین نمودند.
روایتی از عظمت و بزرگوارى امام
یکى دیگر از ویژگىهاى حضرت امام که بنده در دیگر شخصیتهاى بزرگ کمتر دیدم، این بود که ایشان نسبت به مخالفان سرسخت خویش در میان طلاب، علما و روحانیون، بسیار متین و صبور عمل مىکرد و با آنان بزرگوارانه برخورد مىنمود.
از جناب حجتالاسلام و المسلمین آقاى قرهى شنیدم مىگفت: طلبهاى در نجف به حضرت امام خیلى بد و بیراه مىگفت و اهانت را به نهایت رسانده بود. او بسیار بددهن بود و هر چه به دهانش مىآمد مىگفت. مدتى ذهن مرا به خود مشغول کرده بود که با او چکار بکنم؟ شبى فکر کردم و بین خود و خدا به این نتیجه رسیدم که پرداخت شهریه به او جایز نیست. فلذا شهریهاش را در آن ماه قطع کردم. او هم نامهاى به امام نوشته و از من شکایت کرده بود.
بدون این که از موضوع خبر داشته باشم. فردا صبح مثل همیشه به منزل امام رفتم تا به کار روزانهى دفتر بپردازم. همیشه وقتى وارد مىشدم و سلام مىکردم، حضرت امام با روى گشاده از من استقبال و احوالپرسى مىکرد، ولى این بار دیدم فقط به جواب سلام اکتفا کرد و خیلى ناراحت و اخمو است. با خود گفتم شاید از ایران در ارتباط با نهضت خبر ناگوارى به ایشان رسیده است به خاطر آن حالشان مساعد نیست. چند روز همین وضع ادامه یافت تا این که با قرائنى فهمیدم ایشان از من ناراحت مىباشد.
در مسیر منزل به محل تدریس، که ملازم حضرت امام بودم، عرض کردم آقا! از من چه خطایى سر زده است؟ چرا از دست من ناراحت شدید؟ آقاى قرهى مىگفت همین طور که به راهمان ادامه مىدادیم، ایشان ایستاد و خطاب به من فرمود: آقاى قرهى مگر قرار است همه ما را مدح و ثنا بگویند؟ مگر قرار است هر کسى که از ما تعریف و تمجید کرد فقط به او شهریه بدهیم؟ چرا شهریه فلان طلبه را قطع کردهاى؟ بر فرض هم او خطاکار باشد گناه زن و بچهاش چیست؟ آیا آنها نان و لباس لازم ندارند؟ آقاى قرهى گفت: در حالى که به شدت غافلگیر شده بودم روى دو پایم خشک شدم. عرض کردم: آقا فرمایش شما صحیح است ولى بینى و بین الله این گونه تشخیص دادم. منظور دیگرى نداشتم. فرمود: بىخود این گونه تشخیص دادى، هر چه زودتر برو به منزلش و شهریه او را دو برابر تحویل بده. او هر چه گفته به من گفته است. او این جور مرا مىشناسد، بگذار بشناسد.
تبعیت از دستور پزشکان
حضرت امام با این که یک شخصیت بزرگ و بىنظیر جهانى بود و در علوم فقه، اصول، رجال، درایه، منطق، فلسفه، تفسیر، عرفان و شعر سرآمد دوران بود و از همه مهمتر به عنوان رهبر یک انقلاب جهانى به شمار مىآمد، با همه این عظمت در علوم و مسائلى که به آن آشنایى نداشت از متخصصان آن تبعیت مىکرد. از آقاى حاج شیخ محمدحسن رحیمیان، که مدتى سرپرست و نمایندهى ولىفقیه در بنیاد شهید و یکى از اعضاى بیت حضرت امام بود و مدت زیادى با معظمله از نزدیک ارتباط داشت، شنیدم که امام نسبت به دستورات و توصیههاى پزشکان، متعبد محض بود. وقتى پزشکان دستوراتى مىدادند آن را براى خود واجب و لازم مىدانست و مو به مو عمل مىکرد و مىفرمود: تشخیص دکتر چنین است، باید همین طور هم عمل شود.
آقاى رحیمیان مىگفت: در طول زندگى روش امام همین بود. فقط در یک مورد خلاف آن دیده شد و امام از دستور پزشکى امتناع کرد. او مىگفت: در این روزهاى آخر کسالت امام، که منجر به رحلت معظمله شد، پاهاى حضرت امام پوست مىانداخت. پزشک گفته بود در طشتى مقدارى شیر بریزید و پاهاى امام را در داخل شیر قرار دهید و بعد با صابون و لیف بشویید که این پوستها برطرف شود. وقتى با امام در میان گذاشته شد فرمود: «دیگر این کار را نمىتوانم انجام بدهم. شیر نعمت خداست. نعمت خدا را نمىتوانم اینگونه ضایع کنم و کم احترامى کنم» و این کار را نکرد.
منبع: خاطرات آیتالله شیخ مرتضی بنیفضل؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی