آیتالله شیخ مرتضی بنیفضل میگوید: «در ماجراى انجمنهاى ايالتى و ولايتى اتفاق مهمی رخ داد كه در آن مقطع براى من خيلى جالب بود و هميشه آن صحنهها در جلوى چشمم عبور مىكند که حمايت عشاير منطقه فارس از خواستههاى مراجع عظام و حضرت امام بود.»
«پس از کشتار دانش آموزان در سیزده آبان، استعفای شریف امامي و روی کار آمدن دولت نظامی ازهاری، شانزدهم آبان ماه تظاهرات عظیم و بیسابقهای در آمل به راه افتاد. حدود ۲۵هزار نفر از مردم آمل با گرایشهای مختلف فکری به خیابانها آمدند...»
آیتالله احمدی میانجی: «در قبل از پيروزى انقلاب يادم مىآيد كه من در ميانه بودم. سربازهاى فرارى به پادگان برگشتند اما آنها قبولشان نمىكردند و مىگفتند: «برويد. بعداً بياييد» به همين جهت خود من كه طلبه بودم، مجبور شدم براى حفاظت از پادگان ميانه، پنجاه الى شصت نفر از مردم بيچاره سربازى رفته دهات خودمان را با خرج خودشان به حفاظت از پادگان بفرستم.»
بازرگان در نوفل لوشاتو سر انگشت خود را روی زمین گذاشت و خطاب به امام گفت: «آقا! ایران سه رکن دارد، شاه، امریکا و ارتش. شاه که رفتنی نیست، امریکا و ارتش هم که پشت به پشت هم حامی سلطنت هستند؛ پس هیچ کاری نمیتوان کرد.» ولی جواب امام یک جمله بیشتر نبود: «شاه باید برود!»
دلاورمردان نیروی دریایی سپاه پاسداران در دوران جنگ تحمیلی، نقش ویژه ای در دفاع از آب و خاک کشور داشتند و امروز نیز با قدرت و رشادت، امنیت را در آب های کشور برقرار می کنند.
یک سند جالب تاریخی این دو واقعه را پیوند میدهد. سندی که سال 1344 رونوشت(کپی) آن توسط شهربانی رژیم پهلوی پیدا شد و پس از تسخیر سفارت امریکا در تهران اصل آن سند در اسناد لانه جاسوسی به دست آمده و منتشر شد.
تسخیر سفارت آمریکا در تهران در سال ۱۳۵۸ توسط دانشجویان مسلمان یکی از وقایع مهم و سرنوشتساز در تاریخ ملت ایران و انقلاب اسلامی است؛ حادثهای که برآمده از زمینههای تاریخی خاص خود بود و با حمایت قاطع حضرت امام خمینی (رحمهالله) و تودههای ملت ایران روبهرو شد.
کد خبر: ۷۲۶۷ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۲
شما بپرسید| پاسخ از فؤاد ایزدی و مهدی خانعلی زاده
خانعلیزاده با اشاره به حافظه تاریخی ایرانیان درباره آمریکا گفت: «مردم ایران یکبار کودتای آمریکایی علیه دستاوردهای سیاسی خود برای تحقق آزادی و دموکراسی در کشور را تجربه کرده بودند؛ ماجرای 28 مرداد 1332 و برکناری دولت دکتر محمد مصدق، یک داغ تاریخی برای مردم ایران بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 هم با انتشار برخی اخبار مبنی بر تلاش سفارت آمریکا در تهران برای اجرای یک کودتای دیگر، مجدداً تازه شد که البته اسنادی که بعدها از درون لانه جاسوسی به دست آمد، این اخبار را تائید کرد.»
در بخش دیگری از این نشست نصرالله قادری پژوهشگر و استاد دانشگاه گفت: اسنادی که در این کتاب به مخاطبان ارائه میشود در انحصار و زندانی هیچ فرد یا نهادی نبوده است. هر پژوهشگری فارغ از عقیده و یا جهتگیریهای سیاسیاش میتواند به مرکز اسناد انقلاب اسلامی رجوع کرده و این اسناد و اسناد دیگر مربوط به دوران پهلوی را تهیه کنند. بنابراین آراز بارسقیان از هیچ رانتی برای دیدن و انتشار این اسناد برخوردار نبوده است. همچنین عمده اسناد این کتاب کوتاه است و محدود است به کار نوشتن اعضا و اسناد خود کانون. پژوهشگر مطلقاً به حوزه اسناد درباره زندگی خصوصی اعضای کانون ورود نکرده است.
پس از چند دقیقه یک مامور با اسلحه کمری خود دو تیر به عنوان «تیر خلاص» روی پیشانی هر دو نفر شلیک کرد. سکوت مرگباری میدان تیر را فراگرفت. مامورین اجرای حکم کنار دیوار مشغول خالی کردن پوکههای فشنگ تفنگهای خود بودند و طیب و حاج اسماعیل روی زمین افتاده و شهید شده بودند. بعد آمبولانس آمد تا آنها را طبق وصیتشان به سمت حرم حضرت عبدالعظیم(ع) در شهرری ببرد.
دانشآموزان و دانشجویان بابلسر روز ششم آبان را نیز از آن خود کردند و خیابانهای شهر را به تسخیر خود درآوردند. تظاهرکنندگان حرکت خود را از دبیرستان عصر پهلوی آغاز کردند و پس از پیمودن خیابان شاهرضا به مدرسهی عالی علوم اقتصادی و اجتماعی رسیدند و با ادامهی حرکت در خیابان شهناز درحالیکه بهتدریج بر تعدادشان افزوده میشد در خیابانهای حافظ، قاضی، سعدی و پهلوی بهراه خود ادامه دادند و در میدان شهناز به سخنرانی یکی از افراد انقلابی گوش دادند. مجتبی خوشنویس در این راهپیمایی نیز وظیفهی هدایت جمعیت و دادن شعار را بهعهده داشت.
در جیب بغلى مصرى (لباده) خودم نامههایى از آیات عظام مثل آقاى حکیم، میلانى، خویى و دیگران داشتم و ابدآ صلاح نبود آنها را کسى ]ببیند[ لذا همه آنها را بیرون آورده و با سرعت نگاه کردم و اغلب پاره کرده و یک دفعه به ]داخل[ بخاریای که از زغال سنگ روشن مىشد گذاشتم و تمامآ سوختند...
علما شیعه که حدود 300 نفر میباشند که در راس آنها آقای حکیم قرار گرفته مستقیماً به شخص رئیس جمهور امریکا آقای کندی نامه نوشتهاند و مخصوصاً قید کردهاند که امریکا از ایران دست بردارد و ایران را به ملت خود واگذار نماید و این حکومتی که بر سرکار آوردهاید از طرف ملت نیستند و به ملت ایران خیانت نمودهاند و منتظر جواب آقای کندی هستند که اگر جواب مثبت نداد ملت ایران خودش امریکاییها را از ایران خارج خواهد کرد.
در خصوص خط دهى به بانوان جهت انجام راهپيمايى، در يكى از شنودهاى ساواك از تلفن وى آمدهاست: «زن ناشناس به قاضى اظهار داشت: اجازه بدهيد ما هم به طور دستهجمعى بيرون بياييم و جلوى كشتار بچههايمان را بگيريم. بچههاى ما وقتى به حمام مىروند، غسل شهادت مىكنند. قاضى در پاسخ اظهار مىدارد: مثل زن هاى زنجان بيرون بياييد و هر چه دلتان مىخواهد بكنيد و بگوييد: چرا فرزندان ما را بىخود مىكشيد؟ زن ناشناس اظهار مىدارد: كجا جمع بشويم؟ قاضى متذكر شد: هر كجا دلتان مىخواهد اجتماع نماييد. نظريه يكشنبه: مراتب صحت دارد. قاضى طباطبايى عامل اصلى تشنجات اين منطقه مىباشد.» در تبریز اعتصاب بازار، اصناف و كاركنان شركت برق، با صلاحديد او انجام مىشد.
کد خبر: ۷۲۵۲ تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۸/۱۰
از مشهد تا نهاوند؛ مأموریتی از طرف آیتالله خامنهای،
«... داخل خانهاش نشستیم و غذای مختصری هم خوردیم. بعداً به خانوادهاش گفتیم که از مشهد و از طرف آقای خامنهای آمدهایم. ایشان پیغام دادند که بیاییم خدمت شما و این پول را بدهیم. آقای طالبی دبیر بود. زندانیاش کرده بودند و زن و بچهاش در مضیقه بودند.»
سید حسین حسینی میگوید: «قیصر بسیار بیشتر از آنچه که از او چاپ شده، کتاب دارد. کتابهایش زندهاند و حرکت میکنند، کتابهایش این طرف و آن طرف مقاله مینویسند و گفتگو میکند و خیلی از شاگردان ایشان سمت استادی و معلمی پیدا کردهاند. از این بابت هم وجود قيصر، وجود بابرکتی بوده و هست.»
نامه "علی شمخانی" فرمانده سپاه پاسداران خوزستان در زمان سقوط خرمشهر: "مسئولین، مسلمین به داد ما برسید، این چه سازمان رسمی شناخته شدهای است که اسلحه انفرادی ندارد؟ نیروهای شهادت طلب پاسدار را آموزش ندادید، مسامحه کردید، چوبش را از خدای عز و جل خوردید و خواهید خورد. چه باید بگویم که شاید شما را به تحرک وا بدارم؟ این را بگویم که از ۱۵۰ پاسدار خرمشهر تنها ۳۰ نفر باقی مانده، بگویم که ما میتوانیم با ۳۰ خمپاره خونینشهر را برای ۳۰ ماه نگهداریم و امروز ۳۰ تفنگ نداریم و حال آن که سازمانهای غیررسمی با امکانات فراوان بر ما آن میرانند که باید برانند."
حجتالاسلام شریفی گرگانی میگوید: «خلاصه حضرت امام ساعت 8:30 بود كه ظاهر شد و سخنرانى معروفشان را انجام داد. امام وقتى مىخواست وارد بشوند با يک حالت شكسته آمدند که من هیچوقت اين حالت را در امام ندیده بودم. بهمجرد ورود حضرت امام و ديدن ایشان صداى ضجَّه و ناله مردم بلند شد. این نشانه آمادگی مردم بود. وقتی امام را همه با اين حالت ديدند، دیگر خيلى گريه كردند.»