آقای میریان پسری داشت که به جبهه فرستاد. اسمش مهدی بود و با پسرخالهاش که اسم او هم مهدی بود همرزم بودند. یکبار که پسر آقای میریان به جبهه رفت بهشدت مجروح شد و او را بازگرداندند و پس از یکی دو روز به شهادت رسید. امام از این ماجرا خیلی متأسف شدند و آقای میریان را خواستند و دلداری دادند.