پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ ابوالحسن بنیصدر در 17 مهر 1400 از دنیا رفت. دوران ریاستجمهوری او در سالهای ابتدایی انقلاب روزهای پرچالشی برای جامعه ایرانی بود. در خاطرات بسیاری از فعالان سیاسی و اجتماعی روایتهایی از کارشکنیهای بنیصدر و جریان حامی او به چشم میخورد.
آیتالله مجتهد شبستری در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ و منتشر شده است در این رابطه میگوید: چندی پس از شروع جنگ تحمیلی، امام(ره) فرماندهی کل قوا را به بنیصدر تفویض کرد و در پی آن، وی فرماندهی جنگ را به دست گرفت. بنیصدر در مقام فرمانده کل قوا به ارتش عنایت مختصری داشت ولی نه تنها با سپاه پاسداران همکاری نمیکرد و به آن التفاتی نداشت بلکه با آن مخالفت میکرد. من چند بار که به جبهه رفتم و با چند تن از فرماندهان، سپاه به گفتگو پرداختم، همگی از بنیصدر شکایت میکردند و میگفتند این آقا به اندازهی کافی مهمات جنگی در اختیار سپاه نمیگذارد.
یک بار که به اهواز رفته بودم به منظور بازدید از جبههها و دیدار رزمندگان به اتفاق استاندار خوزستان، آقای مهندس غرضی به جبههی دارخوین رفتیم و خدمت سرلشکر یحیی رحیم صفوی که در آن هنگام یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در جبهه بود، رسیدیم. چند نفر از فرماندهان حضور داشتند و ما تا ساعت دو بعد از نیمه شب دربارهی اوضاع جبهه گفتگو میکردیم و گلایههای برادران سپاهی را از بنیصدر میشنیدیم.
پس از پایان جلسه به هنگام بازگشت به اهواز هنوز صد قدم از خیمهی برادران سپاه فاصله نگرفته بودیم که با گلولهباران عراقیها روبه رو شدیم و به ناچار همگی روی زمین دراز میکشیدیم و شهادتین میگفتیم و با اینکه گلولههای توپ یا خمپارهها نزدیک ما منفجر میشد، توفیق شهادت نصیبمان نشد.
یادم نیست در همین سفر یا سفر دیگر بود که وقتی میخواستم شب جمعه از اهواز به تهران بازگردم آقای غرضی گفت: شنیدهام بنیصدر میخواهد به اهواز بیاید و برای اینکه پیش از خطبهها، ایشان سخنرانی نکند، شما بمانید و پیش از خطبهها سخنرانی کنید. این پیشنهاد در همان مهمانسرای استانداری مطرح شد که آیتالله خامنهای نیز در آنجا حضور داشتند. من پیشنهاد آقای غرضی را با حضرت آقا در میان گذاشتم و ایشان نیز آن را تأیید کردند و به این ترتیب در اهواز ماندم و پیش از خطبهها سخن گفتم.
در حادثهی 14 اسفند 1359 که در دانشگاه تهران رخ داد بنیصدر همهی نهادهای انقلابی را تضعیف کرد و افراد او کسانی را بازداشت میکردند و در حال سخنرانی بنیصدر کارتهای شناسایی آنها را از جیبشان در میآوردند که این آقا پاسدار کمیته است و این آقا پاسدار سپاه و این شخص عضو بنیاد مستضعفان و قس علی هذا. این مطالب از تریبون اعلام میشد. در آن دوران اوضاع کشور واقعاً نگرانکننده بود و اختلاف رئیسجمهور با دیگر مسئولان کشور به خصوص با شهید بهشتی(رضوانالله علیه) و دیگر سران حزب جمهوری اسلامی هر دم بیشتر میشد. هم آقا، هم آقای هاشمی رفسنجانی و به طورکلی روسای حزب جمهوری با او اختلاف داشتند. بنیصدر روزنامهای به نام «انقلاب اسلامی» منتشر میکرد و در آن به طور مرتب بر ضد رهبران حزب جمهوری اسلامی مطلب مینوشت. حزب جمهوری نیز به مقابله با او برخاسته بود و براثر این اختلافها، شیرازهی کشور در حال پاشیده شدن بود.
میدانستیم امام(ره) از این وضع ناراحت هستند و یک بار شنیدیم تهدید کرده بودند به هر کس آنچه را که دادیم پس میگیریم. در عین حال، امام(ره) با توجه به اوضاع کشور، دعوت به صبر، آرامش و وحدت میکرد. اما وقتی معلوم شد که پند و اندرزهای امام(ره) تأثیری ندارد، نمایندگان مجلس شورای اسلامی بر آن شدند به عدم کفایت سیاسی بنیصدر رأی دهند. ولی چون بنیصدر جانشین فرمانده کل قوا بود، جسارت نمیکردند و مترصد بودند تا امام(ره) او را از فرماندهی کل قوا عزل کند. سرانجام بر اثر تخلفات بنیصدر و تشدید تنشها، امام(ره) بنیصدر را از فرماندهی کل قوا خلع کرد و همان روز نمایندهی آبادان و دکتر زرگر به تکاپو افتادند و موضوع را با من نیز درمیان گذاشتند. سپس طرح عدم کفایت سیاسی نوشته شد و زیر آن امضاء گردید. اولین امضاء متعلق به آقای کیاوش بود و دومین امضاء، امضای من بود.
البته پیش از نوشتن این طرح، چون زمزمهی خلع بنیصدر از ریاستجمهوری به گوشها رسیده بود، کسانی از منافقین دائم به خانهی من تلفن میزدند و تهدید میکردند که چنانچه راجع به عزل بنیصدر، اقدامی به خرج دهید، شما را از بین میبریم. نمیدانم از کجا باخبر شده بودند که ما درصدد این کار هستیم. آقای کیاوش از دیگران نیز امضاء گرفت و تعداد آن از صد و بیست نفر گذشت. بدین ترتیب طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر مجلس اول فوریتش مطرح شد.
مردم در آن چند روز اطراف مجلس تظاهرات میکردند و خواهان برکناری بنیصدر بودند. پس از تصویب فوریت طرح روز 31 خرداد 1360 جلسهی علنی مجلس جهت استیضاح بنیصدر تشکیل شد. فقط معینفر به عنوان حمایت از بنیصدر سخنرانی نمود، خیلی بد و تند صحبت کرد و سپس نطق را به نشانهی اعتراض پاره کرد و نشست. اکثر قریب به اتفاق نمایندگان جز یک نفر که رأی مخالف داد و چند نفر محدود هم رأی ممتنع دادند، بقیه به استیضاح رأی مثبت دادند و به این ترتیب رئیسجمهور از مقام خود عزل شد و امام نیز تایید فرمود.