به گزارش پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی، حجتالاسلام والمسلمین سید حسین مطهریفرد معروف به «مطهری یزدی»، از یاران امام و السابقون انقلاب، چهره در نقاب خاک کشید. آن روحانی انقلابی که در روزگار طاغوت، در صف نخست مبارزه حضور داشت، بعد از پیروزی انقلاب نیز در سنگرهای مختلفی خدمت کرد. گذشته از نقشآفرینی آن مرحوم در کمیتههای انقلاب اسلامی، فعالیتهای ایشان در مسجد خداداد، به ویژه برای نسل جوان منشاء خیر و برکت بود.
حجتالاسلام مطهری یزدی در دوران حیات، به ثبت و ضبط خاطرات و یادمانهای خویش در مرکز اسناد انقلاب اسلامی مبادرت ورزید و کتاب خاطرات ایشان با عنوان «پاسداشت خدمت و دیانت» در سال 1398 از سوی موسسه فرهنگی هنری مرکز اسناد انقلاب اسلامی روانه بازار نشر شد. این کتاب، حاوی ناگفتههای بسیار و شامل خاطرات جذابی است. ضمن تسلیت به مناسبت درگذشت این روحانی انقلابی و پارسا، بخشی از زندگینامه و خاطرات آن مرحوم از نظر میگذرد.
مروری بر زندگینامه حجتالاسلام مطهرییزدی
حجتالاسلام والمسلمین مطهریفرد معروف به مطهرییزدی در فروردین 1323 در یکی از روستاهای مهریز یزد متولد شد. او منتسب به بیت شریف و صالح از سادات حسینی است و از همان ابتدای حیات و پس از طی مراحل تحصیل در مکتبخانه و آشنایی با قرآن و آداب و تربیت اسلامی، نخست در حوزه علمیه یزد نزد بزرگانی همچون شیخ غلامحسین یزدی معروف به فقیه خراسانی، آیتالله شهید صدوقی، حجتالاسلام مناقب و جمعی از بزرگان آن خطه به آموختن دروس ابتدایی و مقدمات حوزه گذراند و سپس به قم مراجعت کرد و در آن شهر مقدس از درس حضرت امام خمینی و دیگر علمای حوزه بهره برد. حضور در درس امام کم کم حجتالاسلام مطهرییزدی را وارد محیط علمی ـ مبارزاتی نمود که به خاطر همراهی و دوستیهای صادقانه با اعاظم و طلاب فاضل از جمله سیدمصطفی خمینی، خود آن دوران را بهترین و شیرینترین لحظات عمرش میشمارد.
در قم از فرط علاقه به امام خمینی(ره)، منزل خود را در محله یخچال قاضی در همسایگی بیت امام قرار داد و عمل به تکلیف و مأموریت تبلیغ آراء و اندیشههای امام و رساندن پیام حوزه علمیه قم و نهضت اسلامی را به عرصه منبر و خطابه و سفرهای تبلیغی ـ مبارزاتی به کشورهای لبنان، عراق، کویت، پاکستان و هند کشانید که خالی از خطرات و زحمات نبود. در همین اثنا چندین بار توسط عوامل رژیم طاغوتی جلب و دستگیر و زندانی شد. آن مرحوم همچنین به مدت سه سال در نجف به سر برد.
حجتالاسلام مطهرییزدی با پیروزی انقلاب با حکم حضرت امام خمینی مسئولیت کمیتههای مردمی و انقلابی منطقه لواسانات برای رسیدگی به امورات مردم و سرپرستی نهادهای اداری و نظامی آنجا را بر عهده میگیرد که این کار موجب حضور جدی ایشان در عقیدتی سیاسی و نمایندگی ولیفقیه در ارتش و سپس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفین میشود.
پس از تشکیل اولین نهاد نظارتی جمهوری اسلامی در شکل سازمان بازرسی کل کشور در سال 1360 و انتصاب آیتالله سید مصطفی محقق داماد به عنوان اولین رئیس سازمان بازرسی، به دعوت ایشان و سپس آیتالله رئیسی به این سازمان رفته و وظایف حساسی را در بخش مدیریت هسته گزینش، نظارت و بازرسی نهادهای فرهنگی و همچنین بازرسی امورنظامی، امنیتی و ... بر عهده میگیرد و سپس در کسوت امر قضا به عنوان دادیار در دادستانی کل و عضو معاون دیوان عالی کشور تا زمان بازنشستگی فعالیتهای مهمی را در این بخش به سامان میرساند.
فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی در مسجد خداداد بعد دیگری از مجاهدتهای آن مرحوم بود. ایشان را میتوان از روحانیون اخلاقمدار و مردمی دانست که هیچگاه شغل نظارتی و قضائی و مشغله درس و بحث، وی را از کسوت طلبگی و همنشینی با مردم، رسیدگی به حال محرومان و ارتباط با ملت جدا نکرد. آن مرحوم سرانجام در نیمه اسفند 1399 دار فانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت. در ادامه برخی از خاطرات حجتالاسلام والمسلیمن مطهری یزدی که در کتاب «پاسداشت خدمت و دیانت» منتشر شده است، مرور میشود.
گذری بر خاطرات حجتالاسلام والمسلیمن مطهری یزدی
***مشی مبارزاتی آیتالله بروجردی***
حجتالاسلام والمسلیمن مطهری یزدی درباره مشی سیاسی آیتاللهالعظمی بروجردی میگوید: قبل از آغاز قیام امام خمینی و در زمان حیات آیتالله العظمی بروجردی، بحث مبارزه با استکبار مطرح بود ولی نه بهشکل علنی؛ مثلاً شاه با فدائیان اسلام که در رأس آنها نواب صفوی بود در ستیز بود و فدائیان اسلام هم سخت با شاه در ستیز بودند. از مرحوم بروجردی که زعامت عامه داشتند، انتظار بود که ایشان فدائیان اسلام را تأیید کنند ولی مصلحت ندانستند که این کار را انجام دهند، به این جهت که اعتقاد داشتند اسلام باید بال و پر گیرد نه اینکه حرکات و نهضت اسلامی در نطفه خفه شود. برداشت من از مشی آیتالله العظمی بروجردی اینچنین است چون واقعاً شخصیت فوقالعادهای داشتند. پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی در سال 1341، امام(ره) که از شاگردان شهید مدرس، آیتالله شاهآبادی، شیخ عبدالکریم حائری و شاگرد اخلاق آیتالله ملکی تبریزی بودند، انتظار از ایشان این بود که حرکتی به وجود بیاورند که سزاوار حوزه و علمای دینی باشد.
حمله کماندوها به مجلس عزای امام صادق(ع) در فیضیه
حجتالاسلاموالمسلیمن مطهری یزدی که به هنگام حمله ماموران رژیم شاه به مدرسه فیضیه در دوم فروردین 1342 حضور داشت و شاهد آن فاجعه بود میگوید: روزی که در مراسم شهادت حضرت امام صادق(ع) در مدرسه فیضیه قم درگیری شد، بنده نیز در مدرسه حضور داشتم. آن روز کماندوها لباس طلبگی پوشیده و لابهلای جمعیت نشسته بودند. ما که پشت سر آنها نشسته بودیم از طرز مو و حتی سیگار دستشان فهمیدیم اینها طلبه نیستند و در حین مراسم با ایجاد سروصدا قصد بر هم زدن مراسم شهادت امام صادق(ع) را داشتند، تا اینکه مراسم تمام شد. بنده به حجرهام که در نزدیکی مدرسه فیضیه و در دارالشفا بود رفتم و متوجه درگیری در مدرسه شدم. شاهد بودم که کماندوها در حال کتکزدن طلاب بودند و طلاب نیز به داخل حجرهها پناه میبردند. نزدیک پایان درگیری بود که عمامهها روی زمین پخش بود و گروهی خونین روی زمین افتاده بودند. همان روز بود که یونسرودباری را از پشتبام انداختند و شهید شد.
دستگیری در جریان قیام 15 خرداد 42
حجتالاسلام مطهرییزدی که در سال 1342 وارد مبارزه علنی علیه رژیم پهلوی شده بود، طی آن سال چندین مرتبه دستگیر شد. آن مرحوم در این باره میگوید: ساواک در طول سال 42 تا زمانی که امام دستگیر شدند، چندین بار بنده را بازداشت کرد. طلبهها را آن زمان برای سربازی میگرفتند و وقتی شناسنامه من را دیدند، گفتند «به درد ما میخوری!» همان موقع جیبمان پر از اعلامیه بود و به یکشکلی اعلامیهها را امحا کردیم. پس از دستگیری امام(ره)، مقابل مدرسه آیتالله بروجردی تحصن کردیم. مأمورها گفتند: «چرا ایستادید؟ بروید در حجرههایتان!» گفتیم: «چرا برویم؟ مرجع و رهبر ما را گرفتند.» گفت: «مرجع تقلید زیاد است!» اتفاقاً اسم هم برد و یکی از مراجع را نام بردند که بعد از انقلاب هم خلع شد!
دیدار با امام خمینی در نجف
با تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس عراق، حجتالاسلام والمسلمین مطهری یزدی نیز به نجف اشرف عزیمت نموده و در آنجا به درس و مبارزه توامان ادامه داد. آن مرحوم در این باره میگوید: ورود من به نجف و عراق به سختی و از طریق قاچاق صورت گرفت. در روز اول و دوم ورودم به عراق متوجه حکومت نظامی حاکم بر آن کشور شدم اما به هرشکلی که بود به حرم امیرالمؤمنین علی(ع) رفته و سپس به مدرسه علمیه آیتالله العظمی بروجردی(ره) در جوار آن حرم رفتم. آن مدرسه پاتوق انقلابیون بود و امام خمینی(ره) در آنجا نماز میخواند...
من خوشحال بودم که پس از زیارت حرم امیرالمؤمنین(ع) خدمت امام خمینی(ره) میرسیدم و نمازهای ظهر و شب را به ایشان اقتدا میکردم. زمانی که وارد نجف شدم، امام خمینی(ره) درس حکومت اسلامی و ولایت فقیه را در مسجد شیخ انصاری تدریس میکردند و من نوارها و مکتوبات درس را بعدها در سفر حج میان حجاج توزیع کردم. من که دلداده امام خمینی(ره) بودم و یکی از انگیزههایم برای سفر به نجف اشرف دیدار ایشان بود، همه روزه برای اقامه نماز ظهر و عصر به منزل ایشان میرفتم. جالب است بدانید آیتالله بحرالعلوم که در مسجد شیخ انصاری اقامه نماز میکرد از امام خواستند تا به جای ایشان در آن مسجد اقامه نمازجماعت کنند.
انتقاد امام از طلاب: چرا اشکال نمیکنید؟
مرحوم حجتالاسلام سید حسین مطهری یزدی با اشاره به مشی علمی امام خمینی میگوید: امام(ره) نظم قابل توجهی داشتند و اگر روزی متوجه حضور نیافتن تعدادی از طلاب در درس میشدند این شعر را قرائت میکردند:
بر این درس و تدریس باید گریست
که استاد حاضر و شاگرد نیست
در حالی که در آن زمان طرح اشکال و سؤال در درس خارج مراجع معظم چندان رسم نبود اما امام(ره) با مشاهده سکوت طلاب میفرمودند، اینجا که مجلس روضه نیست چرا اشکال نمیکنید و سؤال نمیپرسید؟
تبلیغ در لبنان با میزبانی امام موسی صدر
حجتالاسلام مطهری یزدی در دوران نهضت اسلامی چند بار به سوریه سفر کرد. همچنین سفر خاطره انگیز تبلیغی به لبنان داشت که خاطره آن سفر از زبان ایشان شنیدنی است: «من طی چند سال اقامت در نجف، توفیق سفر به سوریه و زیارت حرم حضرت زینب کبری(س) را یافتم، البته به دلیل کمبود پول با اتوبوس به این سفرها میرفتم و در اتاقهای داخل صحن آستانه مقدسه اقامت داشتم. در ادامه یکی از این سفرهای زیارتی، به لبنان رفتم. در مرز سوریه و لبنان تفتیش میشدیم زیرا در آن زمان رابطه خوبی بین لبنان و ایران وجود نداشت. به همین دلیل مُهری در گذرنامه به معنای ورود ایرانیان به آن کشور درج نمیشد بلکه برگه گواهی ورود ارائه میشد.
روحانیونی که از طرف مراجع تقلید وارد لبنان میشدند در ییلاقات ساکن میشدند و من نیز چند روزی در یکی از مکانها اطراق کردم. در آن زمان امام موسی صدر برای ایجاد وحدت میان مذاهب اسلامی و همچنین میان پیروان ادیان مختلف تلاش میکردند و به واسطه این تلاشها، میان شیعه و سنی اختلاف آشکاری وجود نداشت و پیروان این دو مذهب برای اقامه نماز به مساجد یکدیگر میرفتند.
دفعه نخست که به لبنان رفتم، امام موسی صدر را در حوزه علمیهاش زیارت کردم. ایشان از من پرسیدند آیا صرفاً برای گردش و سیاحت به لبنان آمدهاید یا به فکر تبلیغ نیز هستید؟ گفتم اگر توانی باشد و مردم این جا زبان مرا بفهمند چه توفیقی بهتر از تبلیغ؟
در همان زمان مردم دو آبادی «صحمر» و «یحمر» که اهالی آن، شیعه و دارای مسجد و شورای محل بودند از امام موسی صدر تقاضای اعزام مبلغ دینی کردند. بنده همراه حجتالاسلام شیخ حسن یزدیزاده که در مجموعه امام موسی صدر فعالیت میکرد، رهسپار آن دو آبادی شدیم. هنگام ورود ابتدا به مسجد رفتیم که مردم آنجا استقبال خوبی از ما داشتند و آقای یزدیزاده پس از اقامه نماز جماعت خطاب به مردم آن آبادی گفت: «آقای مطهری به درخواست شما و از طرف امام موسی صدر برای تبلیغ آمده است بنابراین اگر متوجه سخنان او میشوید اینجا بماند در غیر این صورت او را به مکان دیگری میبریم.» وقتی من با زبان فصیح عربی شروع به سخنرانی کردم، جماعت حاضر گفتند: حرفهای او را متوجه میشویم. همیشه یک طلبه لبنانی همراه من بود و هر گاه لازم میشد سخنان مرا برای مردم آبادی ترجمه میکرد. رسم بر آن بود که هر شب برای استراحت و خوابیدن مرا به خانهای جدید میبردند و به این صورت چند ماهی، مهمان آنان بودم. هر شب پس از صرف شام ریش سفیدان آن دو روستا دور هم جمع میشدند و سوالاتی درباره موضوعات مختلف به ویژه احکام میپرسیدند.
دستگیری و بازداشت توسط ساواک در زاهدان
حجتالاسلام مطهرییزدی چندین بار سابقه بازداشت از سوی ساواک را در کارنامه مبارزاتی خود داشت. او میگوید: «در زاهدان مرا دستگیر کردند و 8 روز در اداره ساواک بازداشت بودم، ابتدا در سلول انفرادی و بعد از اعتراض من و حرمت گذاشتن رئیس اداره ساواک زاهدان به بیت آیتالله کفعمی که نقش مؤثری در حفظ وحدت منطقه و دوری از اختلافافکنی میان شیعه و سنی داشت مرا از سلول انفرادی خارج کردند. در سلول انفرادی اعتصاب غذا کردم که سرهنگ رضوانی، رئیس اداره ساواک از من عذرخواهی کرد و گفت نمیدانستیم شما داماد آقای کفعمی هستید، من و سایر مسئولان استانی نقشی در دستگیری جنابعالی نداشتیم و ملاحظه میکنید که به محض شناختن شما هیچگونه بازجویی انجام نشد و تمام اتفاقاتی که تاکنون انجام شده، به دستور مرکز بوده است.»
ساواک زاهدان پس ایشان را به تهران منتقل کرد: «در جمعه شبی به محل ساواک در دروازه شمیران (میدان ابن سینای فعلی) رسیدیم، که مأموران آنجا گفتند دستوری برای تحویل گرفتن این فرد نداریم، لذا مرا به زندان قزل قلعه بردند، با وجود اینکه اولین بار بود به زندان میرفتم، ترسی نداشتم و نمازی در شب اول بازداشتم، در آن زندان خواندم که روحیه و نشاط وصف ناپذیری یافتم.
از فردای آن شب بازجویی شروع شدکه تهرانی، بازجوی معروف نیز حضور داشت. پرسشهای آنان از من عمدتاً بر محور امام خمینی(ره) بود. بعد از مدتی مرا به بند عمومی زندان قزل قلعه بردند و برای بازجویی به سازمان نظامی ارتش انتقال دادند، پس از مشخص شدن وضعیتم و مدت دوران محکومیتم، مرا به زندان قصر بردند و چند تن از رفقا را در بند 4 زندان قصر دیدم و به این ترتیب از تنهایی رها شدم. به دلیل شهرت آیتالله کفعمی، عدهای برای آزادی من تلاش کردند و سرانجام از زندان آزاد شدم و به من گفتند که حق خروج از حوزه استحفاظی تهران را ندارم، اما من فردای روز آزادی با هواپیما به زاهدان رفتم.»
روایتی از فعالیتهای اجتماعی و سیاسی آیتالله خامنهای در تبعید
حجتالاسلام مطهری یزدی در سال 1349 به ایران مراجعت کرد و از آن سال بار دیگر فعالیتهای مبارزاتی وی در نقاط مختلف کشور رونق گرفت. ایشان به واسطه وصلت با بیت آیتالله کفعمی، به سیستان و بلوچستان رفت و آمد داشت. در آذر 1356 به هنگام تبعید حضرت آیتالله سید علی خامنهای به ایرانشهر، با ایشان آشنا شد. حجتالاسلام مطهری یزدی خاطره این دیدار را اینگونه روایت میکند: «در همین زمان حضرت آیتالله خامنهای که به چابهار و ایرانشهر تبعید شده بودند را میشناختیم و به ملاقات ایشان نیز میرفتیم. درآن موقع آقای راشد یزدی و حجتی کرمانی هم در آنجا تبعید بودند.
آیتاللهخامنهای فعالیت چشمگیری در آن خطه داشتند. مثلاً برای سیل زدگان و قحطی زدگان آنجا پول جمع میکردند، برای آیتالله صدوقی در یزد و آیتالله بهاءالدین محلاتی در شیراز نامه مینوشتند و درخواست کمک برای فقرای آن منطقه میکردند.
ایشان گاهی هم لباس بلوچی میپوشید و در تویوتا مینشست و میرفتند به روستاها سر میزدند. در بحث وحدت شیعه و سنی هم در کنار آیتالله کفعمی فعالیت میکردند. پس از انقلاب هم به شکل رسمی در رابطه با ارتش با ایشان آشنا شدم و در جبهه و فعالیتهای بعد از آن نیز همکاریهایی با آیتالله خامنهای داشتم.»
پیگیری مبارزه با رژیم شاه در لواسانات
حجتالاسلام مطهری یزدی در دهه 50 به درخواست اهالی اوشان به آن منطقه رفته و در آنجا نیز مبارزات انقلابی را پی گرفت. آن مرحوم میگوید: «با شعلهور شدن انقلاب با حمایت روحانیت و ارتباط با انقلابیون سرشناس، زمینه مبارزات را بیش از پیش در اوشان فراهم کردیم. در همین راستا موفق شدیم با همکاری برخی علما و روحانیون شرق تهران از جمله آیتالله حیدرعلی جلالی خمینی، امام جماعت مسجد احمدیه و حجتالاسلام موسوی کاشانی، امام جماعت مسجدالنبی دامنه مبارزات را گسترده کرده و بخشهایی مانند؛ آهار، ایگل، باغ گل، میگون، دربندسر، شمشک، دیزین، راجره، زایگان، لالان، گرمابدر، امامه، روته، گلنبدک، شورکا، افجه و برگ جهان را با تحولات انقلابی همراه کنیم.»
فعالیتهای مبارزاتی مرحوم حجتالاسلام والمسلمین مطهرییزدی تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه یافت و بعد از آن نیز در کسوتهای مختلف به نظام جمهوری اسلامی خدمت کرد. یادش گرامیباد.